کلمه جو
صفحه اصلی

windy


معنی : چرند، چرند، پر باد، طوفانی، درازگو، باد خور، باد خیز
معانی دیگر : توفانی، در معرض باد، بادگیر، باد مانند، نفاخ، بادآور، گازآور، تهی، خالی، پوچ، بی پایه، بی اساس، یاوه، پرحرف، وراج

انگلیسی به فارسی

باد خیز، پر باد، باد خور، طوفانی، چرند، درازگو


باد، چرند، پر باد، طوفانی، درازگو، باد خیز، باد خور


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
حالات: windier, windiest
مشتقات: windily (adv.), windiness (n.)
(1) تعریف: having a great or excessive amount of wind; characterized by wind.
متضاد: still, windless

- It's too windy to take the sailboat out today.
[ترجمه ترگمان] امروز هوا خیلی بد است که قایق را بیرون ببریم
[ترجمه گوگل] امروز بادبان قایق بادبانی بسیار باد است
- It was a cold and windy night that he arrived.
[ترجمه ترگمان] شبی سرد و توفانی بود که او وارد شد
[ترجمه گوگل] این شب سرد و باد آفتابی بود که او وارد شد

(2) تعریف: resembling wind.

(3) تعریف: exposed to wind; unsheltered.
متضاد: sheltered
مشابه: airy

- They sat on the windy beach and shivered.
[ترجمه ترگمان] روی ساحل پر باد نشستند و می لرزیدند
[ترجمه گوگل] آنها در ساحل بادامی نشسته و لرزیدند

(4) تعریف: characterized by empty talk or idle chatter.

- The board had a long, windy discussion about the matter.
[ترجمه ترگمان] هیات مدیره در این مورد بحث مفصلی درباره این موضوع کرده بود
[ترجمه گوگل] هیئت مدیره یک بحث طولانی و بامزه در مورد این موضوع داشت

• stormy; exposed to the wind; turned into the wind; resembling wind; hollow; pompous; chattering; flatulent, having intestinal gas
if it is windy, the wind is blowing a lot.

مترادف و متضاد

چرند (اسم)
windy, baloney, stuff, balderdash, blether, crap, blather, hokum, bosh, bologna, bilge water, bilk, boloney, trumpery, haver, rigmarole, jive, piffle

چرند (صفت)
absurd, ridiculous, ludicrous, corny, silly, nonsensical, windy, inept, odd, trashy, inane, unmeaning

پر باد (صفت)
windy, pneumatic, blusterous, blustery, gusty, squally, inflated, filled with air, full-blown

طوفانی (صفت)
windy, tempestuous, stormy, wild, diluvial, troubled

درازگو (صفت)
windy, verbose

باد خور (صفت)
windy, windward

باد خیز (صفت)
windy, windward

breezy


Synonyms: airy, blowing, blowy, blustering, blustery, boisterous, brisk, drafty, fresh, gusty, raw, squally, stormy, tempestuous, wild, windswept


Antonyms: calm


talkative; boastful


Synonyms: bombastic, diffuse, empty, garrulous, inflated, lengthy, long-winded, loquacious, meandering, palaverous, pompous, prolix, rambling, redundant, turgid, verbose, wordy


Antonyms: uncommunicative, unresponsive


جملات نمونه

1. a windy day
یک روز پر باد

2. a windy desert
یک صحرای بادخیز

3. yesterday, the weather was calm but today it is windy
دیروز هوا آرام بود ولی امروز پر باد است.

4. It was so windy that the branches were scraping against the window panes.
[ترجمه ترگمان]چنان باد می وزید که شاخه ها به شیشه ها می خورد
[ترجمه گوگل]این خیلی بادآورده بود که شاخه ها در برابر پنجره های پنجره ها سقوط کردند

5. It is windy today,so it would be difficult to put the ferry boat across.
[ترجمه ترگمان]امروز باد می وزد، بنابراین قرار دادن قایق باری در آن سوی آن دشوار است
[ترجمه گوگل]امروز باد می آید، بنابراین قایق های کشتی در سراسر آن مشکل است

6. It was so windy the tent nearly blew away!
[ترجمه ترگمان]چادر چنان باد کرده بود که نزدیک بود منفجر شود!
[ترجمه گوگل]این خیلی باد خیمه بود که چادر تقریبا ناپدید شد!

7. It was so windy my umbrella turned inside out.
[ترجمه ترگمان]این قدر پر باد بود که چتر من از آن بیرون آمد
[ترجمه گوگل]این چتر من بادآور بود که از داخل خارج شده بود

8. It was wet and windy for most of the week.
[ترجمه ترگمان]بیشتر این هفته هوا بارانی بود و باد می وزید
[ترجمه گوگل]برای هفته ای بیشتر مرطوب و باد بود

9. The weather will be wet and windy in the south.
[ترجمه ترگمان]هوا در جنوب مرطوب و پر باد خواهد بود
[ترجمه گوگل]آب و هوای مرطوب و باد در جنوب است

10. It was windy and Jake felt cold.
[ترجمه ترگمان]هوا طوفانی بود و جیک احساس سرما می کرد
[ترجمه گوگل]باد شدید بود و جیک احساس سردی کرد

11. The windy and dusty weather coarsened her skin.
[ترجمه ترگمان]باد سرد و غبارآلود پوستش را پوشانده بود
[ترجمه گوگل]آب و هوای بادی و گرد و خاکی پوست او را کاهش داد

12. It can be quite windy on the hills.
[ترجمه ترگمان]از روی تپه ها معلوم است که هوا خیلی پر باد است
[ترجمه گوگل]این می تواند کاملا بر روی تپه باد

13. It was a rather windy day. I went out and dusted my feet.
[ترجمه ترگمان]روز پر باد بود بیرون رفتم و گردگیری کردم
[ترجمه گوگل]این یک روز باهوش بود من بیرون رفتم و پاهایم را خشک کردم

14. It's too windy to go out in the boat.
[ترجمه ترگمان]برای بیرون رفتن از قایق خیلی باد است
[ترجمه گوگل]بیش از حد بادی برای رفتن در قایق است

15. It's too windy for a picnic.
[ترجمه ترگمان]برای گردش هوا خیلی windy
[ترجمه گوگل]این برای یک پیک نیک بیش از حد باد است

16. It will become windy in the far north and west.
[ترجمه ترگمان]در شمال و غرب باد می وزد
[ترجمه گوگل]این در شمال و غرب دور کمر خواهد شد

a windy day

یک روز پر باد


a windy desert

یک صحرای بادخیز


پیشنهاد کاربران

هوای بادی_پر باد _بادی شبیه توفان کم قدرت و ضعیف

بادی.

مثل باد هایی که توی پاییز میاد
ضعیف ولی سرد

پر باد

Windy یعنی باد سرد و یا طوفانی و این نام انگلیسی برای دختران نیز هست و اسم سگ من هم ویندی است که خیلی دوستش دارم

معنی windy یعنی بادی وطوفانی

طوفانی و بادی


کلمات دیگر: