کلمه جو
صفحه اصلی

withered


معنی : خشک، خشکیده، پلاسیده، پژمرده، چروک خورده، پژولیده
معانی دیگر : چروک خورده ازخشکی

انگلیسی به فارسی

پژولیده، پلاسیده، پژمرده، خشکیده، چروک خورده (ازخشکی)


خشک شده، پژمرده، خشک، پلاسیده، چروک خورده، پژولیده، خشکیده


انگلیسی به انگلیسی

• wilted, drooping; shriveled; wasted, decayed
a withered plant has shrunk, dried up, and died.
if you describe an old person as withered, you mean that their skin has become wrinkled and dry.
see also wither.

مترادف و متضاد

خشک (صفت)
barren, abstract, dry, arid, withered, waterless, hollow, sere, thirsty, droughty, jejune, severe, sec, brut, husky

خشکیده (صفت)
withered, adust, seared, dried up, sere, wizen, hidebound, sear, wizened

پلاسیده (صفت)
withered, dried up, wizened

پژمرده (صفت)
withered, sere, sad, pale, withering, sear, droopy, faded, languorous

چروک خورده (صفت)
withered

پژولیده (صفت)
withered

جملات نمونه

1. the angry teacher withered me with a look
معلم خشمگین با یک نگاه مرا شرمنده کرد.

2. the flowers of the withered plant were hanging to the ground
گل های گیاه پژمرده تا زمین خم شده بود.

3. the love that soon withered
عشقی که زود از بین رفت.

4. their hope for survival gradually withered away
امید آنها به زنده ماندن کم کم تبدیل به یاس شد.

5. the hot, rainless summer browned the grass and withered the flowers
تابستان گرم و بی باران،چمن ها را قهوه ای و گل ها را پژمرده کرد.

6. The grass withered because there was no water.
[ترجمه لیلا حاجیان] چمن از بی آبی خشک شده بود.
[ترجمه ترگمان]علف ها withered چون آبی نبود
[ترجمه گوگل]چمن خشک شد چون آب نبود

7. The flowers withered in the cold.
[ترجمه ترگمان]گل ها در سرما پژمرده می شدند
[ترجمه گوگل]گل های خشک شده در سرما

8. Grass had withered in the fields.
[ترجمه ترگمان]علف در مزارع پژمرده شده بود
[ترجمه گوگل]چمن در زمینه ها خشک شده بود

9. Their support had simply withered away.
[ترجمه ترگمان]حمایت آن ها به سادگی از بین رفته بود
[ترجمه گوگل]پشتیبانی آنها به سادگی از بین رفت

10. She withered him with a look.
[ترجمه ترگمان]با نگاهی به او خیره شد
[ترجمه گوگل]او او را نگاه کرد

11. The grass withered under a scorching sun.
[ترجمه ترگمان]علف ها زیر آفتاب سوزان پژمرده می شد
[ترجمه گوگل]چمن زیر یک آفتاب سوزانده شده است

12. The fairest rose is at last withered.
[ترجمه ترگمان]زیباترین گل نیز سرانجام پژمرده خواهد شد
[ترجمه گوگل]عادلانه ترین گل رز، در نهایت خشک شده است

13. The flowers in Isabel's room had withered.
[ترجمه ترگمان]گل هایی که در اتاق ایزابل بودند، پژمرده شده بودند
[ترجمه گوگل]گل در اتاق ایزابل، خشک شده بود

14. She has one slightly withered leg, noticeably thinner than the other.
[ترجمه ترگمان]او یک پای لاغر و لاغر دارد که به طور قابل توجهی لاغرتر از دیگری است
[ترجمه گوگل]او یک پا کمی خیس دار دارد، که به طور قابل توجهی نازک تر از دیگری است

پیشنهاد کاربران

چروک، a withered person looks old, thin, and weak, and has a lot of wrinkles on their skin

پژمرده، خشکیده؛ a withered plant has become dry and is dying

a withered arm or leg is thin and weak because of illness or disease

Withered away
محو شدن ، به زوال رفتن


کلمات دیگر: