کلمه جو
صفحه اصلی

voyeur


معنی : فضول، نگاه کننده، اطفا کننده شهوت بانگاه
معانی دیگر : (روان شناسی) نظرباز جنسی، هرزه چشم، چشم چران

انگلیسی به فارسی

نگاه کننده، فضول، اطفا کننده شهوت بانگاه


فضول، اطفا کننده شهوت بانگاه، نگاه کننده


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
مشتقات: voyeuristic (adj.), voyeurism (n.)
• : تعریف: one who obtains sexual gratification by looking at sex-associated objects or by observing the sexual acts of others, esp. secretly.

• one who is stimulated by watching sexual acts or naked bodies (especially in secret); one who derives enjoyment from seeing misery or sordidness
a voyeur is someone who gets pleasure from secretly watching other people having sex or from watching them undress.
you can refer to someone who enjoys watching other people's sufferings or problems as a voyeur.

مترادف و متضاد

فضول (اسم)
bur, pragmatic, blab, voyeur, pry, nosy, prier, intruder, blabber, busybody, tamperer, meddler, obtruder

نگاه کننده (اسم)
voyeur, looker, peeper

اطفا کننده شهوت بانگاه (اسم)
voyeur

جملات نمونه

1. Voyeurs are scary, but they are usually harmless.
[ترجمه ترگمان]voyeurs ترسناک هستند، اما معمولا بی ضرر هستند
[ترجمه گوگل]Voyeurs ترسناک هستند، اما آنها معمولا بی ضرر هستند

2. The media has made unfeeling voyeurs of all of us.
[ترجمه ترگمان]رسانه ها همه ما را بی احساس می کنند
[ترجمه گوگل]رسانه ها همه ی ما را وادار به بی اعتنایی کرده اند

3. I felt like a voyeur visiting the war zone and seeing badly injured people being dragged from their bomb-shattered homes.
[ترجمه ترگمان]من احساس می کردم که در حال بازدید از منطقه جنگی هستم و دیدن افرادی که به شدت زخمی شده اند را دیده اند که از خانه های ویران شده خود بیرون کشیده شده اند
[ترجمه گوگل]احساس می کنم یک فضانورد از منطقه جنگی دیدن می کند و افراد ضعیف زخمی را که از خانه های متلاشی شده بمب گذاری شده اند می بینند

4. Most writers are voyeurs of a kind.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از نویسندگان از نوع خود voyeurs
[ترجمه گوگل]اکثر نویسندگان نوع خاصی دارند

5. A voyeur was seen lurking around the girl's dormitory.
[ترجمه ترگمان]یک چشم فضول دور خوابگاه دخترها کمین کرده بود
[ترجمه گوگل]یک فضانورد تماشایی در اطراف خوابگاه دختر مشاهده شد

6. The court papers allege she may be a voyeur.
[ترجمه ترگمان]روزنامه های دادگاه مدعی هستند که او ممکن است a باشد
[ترجمه گوگل]دادگاه های دادگاه ادعا می کنند که او ممکن است فضولی باشد

7. When had I become such a voyeur?
[ترجمه ترگمان]از کی تا حالا تبدیل به یک آدم فضول شدم؟
[ترجمه گوگل]وقتی من چنین فضولی شدم؟

8. However, through a story about voyeur, Kieslowski depicts the biggest desire of us all: the search for love.
[ترجمه ترگمان]با این حال، از طریق داستانی درباره voyeur، Kieslowski بزرگ ترین آرزوی همه ما را به تصویر می کشد: جستجو برای عشق
[ترجمه گوگل]با این حال، از طریق یک داستان درباره فضانورد، Kieslowski بزرگترین میل ما را به جستجو برای عشق نشان می دهد

9. He called Wenger a " voyeur " earlier this season and then refused to shake the Frenchman's hand last weekend after Chelsea's2-0 win at Highbury.
[ترجمه ترگمان]او در اوایل این فصل، Wenger را \"voyeur\" نامید و سپس آخر هفته گذشته پس از برد s۲ - ۰ در هایبری، از دادن دست فرانسوی امتناع کرد
[ترجمه گوگل]او پیش از این فصل ونگر را 'فضولی' نامید و پس از آن چلسی 2: 0 در هاسبوری را شکست داد

10. You're some kind of creepy voyeur.
[ترجمه ترگمان]تو یه جور آدم چندش آوری هستی
[ترجمه گوگل]شما نوعی فضول خزنده هستید

11. I want to be your voyeur — the holder of your daily secrets — and hope that it is the only sickness you breed in me.
[ترجمه ترگمان]من می خوام با چشم voyeur تو باشم - اون دارنده اسرار روزمره تو - و امیدوار بودم که این تنها بیماری باشه که تو در من پرورش دادی
[ترجمه گوگل]من می خواهم فضول تو باشم - صاحب اسرار روزانه ام، - و امیدوارم این تنها بیماری ای است که من در آن می کشم

12. Being a voyeur isn't so bad, I decided, as long as you've been invited—and you don't tell anyone.
[ترجمه ترگمان]من تصمیم گرفتم تا وقتی که تو دعوت شدی، به هیچ کس چیزی نگی
[ترجمه گوگل]به عنوان یک فضانورد خیلی بد نیست، تصمیم گرفتم، تا زمانی که دعوت شده ام - و شما به کسی نمی گوئید

13. A sufficiently modified desktop or alert voyeur could log keystrokes before they reach the SSL library.
[ترجمه ترگمان]یک دسکتاپ یا voyeur به اندازه کافی تغییر یافته قبل از اینکه به کتابخانه SSL برسند، می توانند keystrokes را ثبت کنند
[ترجمه گوگل]فضایی دسکتاپ یا هشدار به اندازه کافی اصلاح شده می تواند قبل از اینکه بتواند به کتابخانه SSL دسترسی پیدا کند، وارد عمل می شود

14. He felt like a voyeur, as if he were intruding upon something deeply personal.
[ترجمه ترگمان]او مثل یک آدم فضول بود، انگار سرزده وارد موضوع شخصی شده بود
[ترجمه گوگل]او مانند یک فضانورد احساس می کرد، مگر اینکه او بر چیزی عمیقا شخصی نفوذ کند

15. The overtly sexual nature of the body compels the viewer into the position of voyeur, only to reveal itself as an inanimate object.
[ترجمه ترگمان]ماهیت آشکار جنسی جسم بیننده را مجبور می کند تا خود را به عنوان یک جسم بی جان مشخص کند
[ترجمه گوگل]طبیعت آشکار جنسی از بدن، بیننده را به موقعیت فضولی متصل می کند، و تنها خود را به عنوان شیء بی جان می شناسد

پیشنهاد کاربران

ناظر

چشم چرانی جنسی، حیزی شهوتناک

voyeur ( روان شناسی )
واژه مصوب: نظرباره 1
تعریف: فرد دچار نظربارگی؛ مرد دچار نظربارگی


کلمات دیگر: