کلمه جو
صفحه اصلی

wither


معنی : سربه سر کردن، خشک شدن، پژمردن، خشک کردن، پژمرده شدن، پژولیدن، پژمردهکردن یا شدن، پلاسیدهشدن
معانی دیگر : (به ویژه گیاه) پژمردن، پلاسیدن (wilt هم می گویند)، پخسیدن، افسردن، به یاس مبدل شدن، از میان رفتن، تباه شدن یا کردن، (با نگاه و غیره) در جای خشکاندن یا میخکوب کردن، سرافکنده کردن، پژمرده کردن، پلاساندن

انگلیسی به فارسی

پژولیدن، پژمرده کردن یا شدن، پلاسیده شدن


خشک شدن، پژمرده شدن، پژمردن، خشک کردن، سربه سر کردن، پژولیدن، پژمردهکردن یا شدن، پلاسیدهشدن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: withers, withering, withered
(1) تعریف: to dry up, shrivel, or wilt, as from decay or lack of moisture.
مترادف: shrivel, wilt
متضاد: bloom, flourish, thrive
مشابه: dehydrate, desiccate, dry, parch

- The leaves withered in the drought.
[ترجمه ترگمان] برگ ها در خشکسالی خشک شدند
[ترجمه گوگل] برگ خشک شده در خشکسالی

(2) تعریف: to lose freshness, suppleness, vitality or the like; droop; fade (often fol. by away).
مترادف: fade, shrivel, wilt
متضاد: endure
مشابه: decay, droop, dwindle, sag, shrink

- His limbs eventually withered from lack of use.
[ترجمه ترگمان] اعضای بدنش در نهایت از عدم استفاده خشک شدند
[ترجمه گوگل] اندام او در نهایت از کمبود استفاده ناپدید شد
- When the other team scored again, their hopes of winning the championship withered.
[ترجمه ترگمان] وقتی تیم دیگر دوباره گل زد، امیدهای آن ها برای برنده شدن قهرمانی پژمرده شد
[ترجمه گوگل] وقتی تیم دیگری دوباره گلزنی کرد، امیدشان به پیروزی در قهرمانی خسته شد
فعل گذرا ( transitive verb )
(1) تعریف: to cause to dry up, droop, shrivel, fade, or the like.
مترادف: fade, parch, shrivel
مشابه: dehydrate, desiccate, dry, scorch, shrink, wilt

- The hot sun withered the plant sitting in the window.
[ترجمه ترگمان] آفتاب گرم، گیاهی را که روی پنجره نشسته بود، خشک می کرد
[ترجمه گوگل] آفتاب گرم، گیاه نشسته در پنجره را از بین می برد
- Her look of scorn withered his courage.
[ترجمه ترگمان] نگاه تحقیر آمیز او شجاعت او را به هم زد
[ترجمه گوگل] نگاه او از غم و اندوه، شجاعتش را از دست داد

(2) تعریف: to inflict heavy damage on; blight; decimate.
مترادف: blight, decimate
مشابه: blast, damage, destroy, devastate, ruin, shrivel

- The allied bombing withered the enemy.
[ترجمه ترگمان] بمباران متحد دشمن را شکست داد
[ترجمه گوگل] بمبگذاری متفقین دشمن را از بین برد

(3) تعریف: to stun or abash, as by scorn.
مترادف: abash, mortify
مشابه: blast, humiliate, shame, stun

- The bellowing child was withered by the teacher's angry stare.
[ترجمه ترگمان] بچه bellowing با نگاه خشمگین استاد، پژمرده شده بود
[ترجمه گوگل] کودک خفیف توسط خیره خشم معلم خشک شد

• wilt, fade; become shriveled; degenerate; cause to be ashamed (as with a look of scorn); harm; shrivel, dry
when something withers, it becomes weaker, often until it no longer exists.
if a plant withers, it shrinks, dries up, and dies.
see also withered, withering.
when something withers away, it becomes weaker until it no longer exists.

مترادف و متضاد

سربه سر کردن (فعل)
ruin, assassinate, annihilate, bane, wreck, consume, obliterate, wither

خشک شدن (فعل)
atrophy, become dry, shrivel, fade, wither, parch

پژمردن (فعل)
fade, wither, blight

خشک کردن (فعل)
wipe, dry, wither, calcine, dehumidify, desiccate, drip-dry, exsiccate, evaporate, freeze-dry, make dry

پژمرده شدن (فعل)
fade, wither, droop, quail, languish, miff

پژولیدن (فعل)
wither

پژمرده کردن یا شدن (فعل)
wither

پلاسیده شدن (فعل)
wither

droop, decline


Synonyms: atrophy, become stale, blast, blight, collapse, constrict, contract, decay, deflate, desiccate, deteriorate, die, disintegrate, dry, dry up, fade, fold, languish, perish, shrink, shrivel, wane, waste, waste away, wilt, wizen


Antonyms: bloom, grow


جملات نمونه

The angry teacher withered me with a look.

معلم خشمگین با یک نگاه مرا شرمنده کرد.


The love that soon withered.

عشقی که زود از بین رفت.


1. if you don't put these flowers in water, they will wither
اگر این گل ها را در آب نگذاری پژمرده خواهند شد.

2. The flowers will wither if you don't put them in water.
[ترجمه ترگمان]اگر آن ها را در آب نگذارید، گل ها پژمرده خواهند شد
[ترجمه گوگل]اگر شما آنها را در آب قرار ندهید گلها ناپدید می شوند

3. Industries unable to modernise have been left to wither.
[ترجمه ترگمان]صنایع که قادر به پیشرفته سازی نیستند پژمرده شده و پژمرده شده اند
[ترجمه گوگل]صنایعی که قادر به مدرن سازی نیستند، نادیده گرفته شده اند

4. Failing some rain soon,the crops will wither.
[ترجمه ترگمان]اگر به زودی باران ببارد، محصولات پژمرده خواهند شد
[ترجمه گوگل]به زودی برخی از باران ها از بین می روند، محصولات نابود می شوند

5. To see my body literally wither away before my eyes was exasperating.
[ترجمه ترگمان]تا ببینم بدنم واقعا قبل از اینکه چشمام رو عصبانی کنه پژمرده میشه
[ترجمه گوگل]برای دیدن بدن من به معنای واقعی کلمه قبل از چشمان من خسته کننده بود

6. Even Marx intended that the state should wither away.
[ترجمه ترگمان]حتی مارکس قصد داشت که ایالت از بین برود
[ترجمه گوگل]حتی مارکس در نظر داشت که دولت باید از بین برود

7. Would the hydra eventually wither away spontaneously?
[ترجمه ترگمان]آیا the در نهایت به خودی خود از بین می رود؟
[ترجمه گوگل]آیا هیدرا در نهایت خود به خود از بین می رود؟

8. Programmes would wither away if they did not command sufficient local support.
[ترجمه ترگمان]اگر برنامه ها حمایت محلی کافی را نداشتند، برنامه ها از بین خواهند رفت
[ترجمه گوگل]برنامه ها از بین می روند اگر آنها پشتیبانی محلی کافی را ندارند

9. Age does not wither us: it accentuates our main characteristics.
[ترجمه ترگمان]سن ما را پژمرده نمی کند: این ویژگی بر ویژگی های اصلی ما تاکید می کند
[ترجمه گوگل]سن از ما خسته نمی شود و ویژگی های اصلی ما را برجسته می کند

10. Words to express her feelings seemed to wither and die inside her.
[ترجمه ترگمان]کلمات برای بیان احساساتش به نظر می رسید که در درونش پژمرده و پژمرده خواهد شد
[ترجمه گوگل]به نظر میرسد که واژههایی که احساسات خود را بیان می کنند، از بین می روند و درون خود می میرند

11. The department itself would wither on the vine.
[ترجمه ترگمان]خود اداره در تاک تاک پژمرده می شد
[ترجمه گوگل]بخش خود را بر روی انگور فرو می ریزد

12. Constructive conflict energizes relationships; they might wither and die if we were ever able to eliminate conflict.
[ترجمه ترگمان]درگیری سازنده روابط energizes؛ آن ها ممکن است پژمرده شده و بمیرند اگر ما بتوانیم تعارض را حذف کنیم
[ترجمه گوگل]تعارض سازنده روابط را تقویت می کند؛ آنها ممکن است ناپدید شوند و اگر ما تا کنون قادر به از بین بردن اختلاف بوده ایم، می میرند

13. Allowing home and social lives to wither means that there are no other sources of support when work fails.
[ترجمه ترگمان]اجازه دادن به خانه و زندگی اجتماعی به این معنی است که وقتی کار به شکست می خورد، هیچ منبع حمایتی دیگری وجود ندارد
[ترجمه گوگل]اجازه دادن به زندگی در خانه و اجتماعی از بین می رود بدین معنی است که وقتی کار ناکام است، دیگر منابع حمایت وجود ندارد

14. In autumn the leaves wither and fall off the trees.
[ترجمه ترگمان]در پاییز برگ ها پژمرده و پژمرده می شوند
[ترجمه گوگل]در پاییز برگ خشک و سقوط درختان

If you don't put these flowers in water, they will wither.

اگر این گلها را در آب نگذاری پژمرده خواهند شد.


Their hope for survival gradually withered away.

امید آن‌ها به زنده‌ماندن کم‌کم تبدیل به یأس شد.


پیشنهاد کاربران

پژمرده شدن

1. پژمرده شدن
The spring flowers were already beginning to wither.
2. به تدریج ضعیف تر یا کوچک تر یا . . . شدن و در نهایت از بین رفتن، افول کردن
All our hopes just withered away.
They worry that honoured traditions will wither.
Their love was withering away.

پژمرده شدن ؛ ضعیف شدن , از بین رفتن

– The leaves withered and fell off the trees
– The flowers will wither if you don't put them in water
– The muscles in his leg withered
– All our hopes just withered away
– Their support had simply withered away


کلمات دیگر: