کلمه جو
صفحه اصلی

unreality


معنی : عدم واقعیت، عدم حقیقت
معانی دیگر : غیر واقعی بودن، تخیلی بودن (رجوع شود به: reality)

انگلیسی به فارسی

عدم واقعیت، عدم حقیقت


غیر واقعی، عدم واقعیت، عدم حقیقت


انگلیسی به انگلیسی

• lack of reality; fantasy

مترادف و متضاد

عدم واقعیت (اسم)
unreality

عدم حقیقت (اسم)
unreality

جملات نمونه

1. An air of unreality hung over the whole ceremony.
[ترجمه ترگمان]در تمام طول مراسم، حالت غیرواقعی و غیرواقعی به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]یک هوای غیر واقعی در سراسر مراسم افتتاح شد

2. There was an air of unreality about the visit, as if I'd stepped into another world for two weeks.
[ترجمه ترگمان]انگار من دو هفته است که به دنیای دیگری قدم گذاشتم
[ترجمه گوگل]هوا در مورد سفر غیر واقعی بود، مثل اینکه اگر دو هفته دیگر وارد دنیای دیگری شوم

3. She had a strange sense of unreality.
[ترجمه ترگمان]او احساس عجیبی نسبت به واقعیت داشت
[ترجمه گوگل]او حس عجیب و غریب غیر واقعی را داشت

4. All such experiences induce a sense of unreality in the employee.
[ترجمه ترگمان]تمام این تجربیات، حس غیرواقعی بودن کارمندان را القا می کنند
[ترجمه گوگل]تمام این تجربیات باعث ایجاد احساس غیر واقعی در کارمند می شود

5. It was this element of unreality which made tunnelling the most popular scheme for escape.
[ترجمه ترگمان]این عنصر غیرواقعی بود که نقب زدن را برای فرار کردن طرح می کرد
[ترجمه گوگل]این عنصر غیر واقعی بود که تونل محبوب ترین طرح برای فرار بود

6. This sense of unreality marks only the opening stage of this doubt.
[ترجمه ترگمان]این حس غیرواقعی بودن تنها مرحله اول این تردید است
[ترجمه گوگل]این حس ناعادلانه تنها مرحله باز شدن این شک را نشان می دهد

7. Reality or unreality has to be established or argued on a much wider range of issues.
[ترجمه ترگمان]واقعیت یا غیرواقعی بودن باید در دامنه وسیعتری از مسائل ایجاد یا بحث شود
[ترجمه گوگل]حقیقت یا واقعیت باید در دامنۀ وسیع تر مسائل ایجاد شود یا بحث شود

8. An exquisite unreality catches the earth, or perhaps it is the ultimate reality.
[ترجمه ترگمان]یک غیرواقعی عالی زمین را می گیرد، یا شاید واقعیت نهایی است
[ترجمه گوگل]یک واقعیت نفس گیر زمین را جلب می کند یا شاید واقعیت نهایی باشد

9. She felt a sense of unreality until all the family except Tony gathered round the wireless set.
[ترجمه ترگمان]تا آن زمان که همه خانواده به غیر از تونی دور دستگاه بی سیم جمع شدند، احساس آرامش کرد
[ترجمه گوگل]او تا زمانی که تمام خانواده به غیر از تونی جمع آوری مجموعه بی سیم را احساس حساسیت نکرد

10. To me it was like an unreality, like fashion photography.
[ترجمه ترگمان]برای من مانند عکاسی مد بسیار غیرواقعی بود
[ترجمه گوگل]برای من این یک واقعیت غیر واقعی بود مثل عکاسی مد

11. I had a deep felling of unreality.
[ترجمه ترگمان]من افتادن عمیقی از واقعیت را داشتم
[ترجمه گوگل]من عمیق کشیدگی غیر واقعی را داشتم

12. The leprosy of unreality disfigured every human creature in attendance upon Monseigneur.
[ترجمه ترگمان]جذام که هر انسانی در حضور عالی جناب در نظر گرفته بود شکل و شکل واقعی جلوه می کرد
[ترجمه گوگل]پرتگاه بی اعتمادی هر موجودی را که در حضور مونسینور حضور داشت، نابود کرد

13. Associational ideas can change real things into unreality.
[ترجمه ترگمان]ایده های associational می توانند چیزهای واقعی را به حالت غیرواقعی تبدیل کنند
[ترجمه گوگل]ایده های همکاری می توانند چیزهای واقعی را به غیر واقعی تبدیل کنند

14. The media have also abetted the feeling of unreality.
[ترجمه ترگمان]رسانه ها همچنین احساس غیرواقعی بودن را تشدید کرده اند
[ترجمه گوگل]رسانه ها نیز احساس ناامنی را تحمل کرده اند

15. Unreality cloaked their movements.
[ترجمه ترگمان]unreality از حرکات آن ها بی خبر بودند
[ترجمه گوگل]غیبت جنبشهای آنها را رد کرد

پیشنهاد کاربران

ناواقعیت

ناواقع بودگی


کلمات دیگر: