معنی : خیز، بلوا، برخاستگی، طغیان، شورش، قیام، بر خیزش، بالا رونده
معانی دیگر : عصیان، برمخ، سربالایی، برخاست
قیام، شورش، طغیان، برخاستگی، بلوا، خیز، بر خیزش، بالا رونده
شورش، طغیان، قیام، برخاست، بلوا، برخیزش
disturbance
Synonyms: insurgence, insurrection, mutiny, outbreak, rebellion, revolt, revolution, riot, upheaval
Antonyms: calm, peace
those street skirmishes were a prelude to the general uprising.
آن جنگهای خیابانی مقدمهی شورش همگانی بود.
to put down an uprising
شورش را فرونشاندن