کلمه جو
صفحه اصلی

wiggle


معنی : تکان دادن، لولیدن، جنبیدن، وول خوردن
معانی دیگر : لوشیدن، لول خوردن، مخیدن، جنباندن، تکان تکان دادن، وول وول، حرکت، کاچول

انگلیسی به فارسی

لولیدن، جنبیدن، وول خوردن، تکان دادن، لوشیدن


تکان دادن، وول خوردن، لولیدن، جنبیدن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: wiggles, wiggling, wiggled
• : تعریف: to move with quick, side-to-side, twisting motions; wriggle.
مشابه: writhe

- The toy snake wiggled across the floor.
[ترجمه ترگمان] مار اسباب بازی از روی زمین رد شد
[ترجمه گوگل] مار اسباب بازی در سراسر کف زد
فعل گذرا ( transitive verb )
(1) تعریف: to cause to move quickly from side to side.

- The child wiggled his loose tooth.
[ترجمه ترگمان] بچه دندان لق لق او را تکان داد
[ترجمه گوگل] کودک دندانش را شل کرد

(2) تعریف: to cause to move with side-to-side twisting motions; wriggle.

- She wiggled her hips into the tight jeans.
[ترجمه sajjad] او باسن خود را در شلوار تنگ تکان داد.
[ترجمه ترگمان] باسن او را به شلوار جین تنگ کرد
[ترجمه گوگل] او لب هایش را به شلوار جین تنگ کرد
اسم ( noun )
عبارات: get a wiggle on
(1) تعریف: a quick side-to-side movement or course of such movements.

(2) تعریف: a wriggle.

(3) تعریف: a line that twists up and down or from side to side.

• wiggling movement, twisting, waggling, movement from side to side; twisting path or line
waggle, wriggle, squirm; shake, move from side to side; wiggle something
if you wiggle something or if it wiggles, it moves around with small, quick movements. verb here but can also be used as a count noun. e.g. give the wire a quick wiggle.
a wiggle is a line with a lot of little bumps or curves in it.

مترادف و متضاد

تکان دادن (فعل)
agitate, twiddle, stir, move, hitch, hustle, shake, flick, wiggle, budge, shock, startle, impulse, pulsate, wag, shag, jar, concuss, convulse, jolt, jounce, shrug off

لولیدن (فعل)
wiggle, worm, squirm, wriggle, hotch, sniggle, squiggle

جنبیدن (فعل)
move, wiggle, vacillate, wag, vibrate, wobble

وول خوردن (فعل)
wiggle, wobble

shake back and forth


Synonyms: jerk, jiggle, shimmy, squirm, twist, twitch, wag, waggle, wave, worm, wriggle, writhe, zigzag


جملات نمونه

1. Your baby will try to shuffle or wiggle along the floor.
[ترجمه ترگمان]بچه شما سعی خواهد کرد روی زمین حرکت کند یا حرکت کند
[ترجمه گوگل]کودک شما سعی خواهد کرد که در کنار کف دست زدن یا چرخاندن

2. With a wiggle of her hips, she pulled up the trousers.
[ترجمه ترگمان]با تکانی به پاهایش شلوارش را بالا کشید
[ترجمه گوگل]با شلاق زدن از باسن او، شلوار را بالا کشید

3. Her hips wiggle as she walks.
[ترجمه ترگمان]هنگامی که او راه می رود، باسن او تکان می خورد
[ترجمه گوگل]او در حالی که پیاده روی می کند، بیدار می شود

4. Then wiggle the finger and thumb joints. Sentence dictionary
[ترجمه ترگمان]سپس انگشت و انگشت شستش را تکان می دهد فرهنگ لغت
[ترجمه گوگل]سپس انگشت و مفاصل انگشتان را لرزاند فرهنگ لغت جمله

5. Their tails wiggle furiously like suckling piglets in their effort to hold against a current many times bigger than them.
[ترجمه ترگمان]دنباله آن ها مانند شیر بچه خوک در تلاش آن ها برای نگه داشتن در برابر جریانی که چند برابر بزرگ تر از آن ها بود تکان می خوردند
[ترجمه گوگل]دمیدن آنها به طرز وحشیانه ای مثل خوک های شیرخوار در تلاش برای نگه داشتن آنها در برابر چندین بار بزرگتر از آنها است

6. Marilyn Monroe was able to wiggle her hips in a way that drove men wild.
[ترجمه ترگمان]مرلین مونرو قادر به حرکت دادن باسن او به شیوه ای بود که مردم را وحشیانه می راند
[ترجمه گوگل]مریلین مونرو قادر بود او را به طرز وحشیانه ای بچرخاند

7. However, if you wiggle the mirror as the fly passes, the fly wiggles too.
[ترجمه ترگمان]با این حال، اگر شما آینه را به هنگام عبور پرواز تکان دهید، مگس هم حرکت می کند
[ترجمه گوگل]با این حال، اگر آینه را به عنوان پرواز عبور می کنید، پرواز نیز از بین می رود

8. I took a few minutes to wiggle out of my pantyhose and hunch into my long pants.
[ترجمه ترگمان]چند دقیقه طول کشید تا از شلوارم سر در بیاورم و به شلوار دراز خودم قوز کرده باشم
[ترجمه گوگل]من چند دقیقه طول کشید تا از جوراب شلواری من بیرون بیفتد و به شلوارهای طولانی من برسد

9. Can you wiggle your ears?
[ترجمه ترگمان]می تونی ears تکون بدی؟
[ترجمه گوگل]آیا می توانید گوش خود را بچرخانید؟

10. He has gone wiggle - waggle and cannot be persuaded to categorical.
[ترجمه ترگمان]او به حرکت خود ادامه می دهد و نمی تواند به صراحت متقاعد شود
[ترجمه گوگل]او رفته رفته - waggle و نمی توان متقاعد به نوعی

11. Hey, you guys! Get a wiggle on! We gotta finish before nightfall.
[ترجمه ترگمان]! هی، بچه ها! تکون بخور باید قبل از غروب تموم کنیم
[ترجمه گوگل]هی، شما بچه ها دریافت زدن در! ما باید قبل از شب بخیر بریم

12. Electrons can jiggle and wiggle in a more energetic manner.
[ترجمه ترگمان]الکترون ها می توانند با انرژی بیشتری حرکت کنند و حرکت کنند
[ترجمه گوگل]الکترونها می توانند به صورت پر انرژی تر حرکت کنند

13. Glue on wiggle, button or pompom eyes and a felt nose, and glue on buttons vertically down the front.
[ترجمه ترگمان]چسب روی دنده، دکمه یا چشمان pompom و یک بینی احساس شده و چسب روی دکمه ها به شکل عمودی در جلو چسب
[ترجمه گوگل]چسب روی چشمها، چشمها و پومپوم و احساس بینی، و چسباندن روی دکمهها به صورت عمودی در جلو

14. If you can wiggle your toes freely, they should be about right.
[ترجمه ترگمان]اگر می توانید انگشتان خود را به راحتی تکان دهید، آن ها باید در مورد حق با شما باشند
[ترجمه گوگل]اگر شما می توانید انگشتان خود را آزادانه بچرخانید، آنها باید در مورد حق باشند

15. I haven't left myself much wiggle room, either.
[ترجمه ترگمان]من هم اتاق wiggle را ترک نکرده ام
[ترجمه گوگل]من خودم را به اتاقم نشانه نگرفته ام

A worm was wiggling in the mud.

کرم در گل‌ها می‌لولید.


The dog was wiggling its tail and running behind his master.

سگ دم تکان می‌داد و دنبال صاحبش می‌دوید.


The compass needle started wiggling.

سوزن قطب‌نما شروع کرد به تکان خوردن.


پیشنهاد کاربران

It had not much wiggle room
چندان جای بازی نداشت

لرزیدن ریز ( بالا پایین یا چپ و راست کردن )
با shake مترادفه
و خیلی در رابطه با ass و butt بکار میره
Wiggle that ass baby
.
to move up and down or from side to side with short quick motions
[ obj]
He wiggled his fingers/toes.
She wiggled her hips.
[no obj]
His toes were wiggling.
The puppy wiggled with excitement.
Other forms: wig�gles; wig�gled; wig�gling
wiggle noun plural wiggles [count]
She gave her hips a wiggle.

A line is sometimes called a straight line or, more archaically, a right line ( Casey 1893 ) , to emphasize that it has no "wiggles" anywhere along its length.

گاهی یک خط، یک خط مستقیم یا، قدیمی تر آن، یک خط راست ( کسی 1893 ) ، نامیده می شود؛ برای تاکید بر آنکه آن هیچ "جعد ( خمیدگی ) " هرکجا از طولش ندارد.


کلمات دیگر: