کلمه جو
صفحه اصلی

unspeakable


معنی : توصیف ناپذیر، غیر قابل بیان، نا گفتنی
معانی دیگر : بیان ناپذیر، وصف نکردنی، نگفتنی، وصف ناپذیر، خارج از قوه ی بیان انسان

انگلیسی به فارسی

ناگفتنی، توصیف ناپذیر، غیرقابل بیان


غیر قابل توصیف، غیر قابل بیان، توصیف ناپذیر، نا گفتنی


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: unspeakably (adv.), unspeakableness (n.)
(1) تعریف: too objectionable or shocking to be expressed or described; extremely bad.
مشابه: outrageous

- unspeakable crimes
[ترجمه ترگمان] چه جنایات عظیمی!
[ترجمه گوگل] جرایم غیر قابل توصیف

(2) تعریف: difficult to express in words; defying description.

- the unspeakable grandeur of the mountains
[ترجمه ترگمان] عظمت ناگفتنی کوه ها،
[ترجمه گوگل] عظمت بی نظیر کوه ها

(3) تعریف: that cannot or must not be spoken.

- an unspeakable name
[ترجمه ترگمان] یک اسم ناگفتنی …
[ترجمه گوگل] یک نام غیر قابل توصیف

• unutterable, inexpressible; unbelievable; loathsome, horrible
if something is unspeakable, it is extremely unpleasant.

مترادف و متضاد

توصیف ناپذیر (صفت)
indescribable, unspeakable

غیر قابل بیان (صفت)
unspeakable, inenarrable, inexpressible

نا گفتنی (صفت)
unspeakable, inexpressible

very bad; beyond description


Synonyms: abominable, alarming, appalling, atrocious, awful, beastly, beyond words, calamitous, detestable, dire, disgusting, dreadful, evil, execrable, fearful, frightening, frightful, heinous, horrible, horrid, incommunicable, inconceivable, indefinable, indescribable, ineffable, inexpressible, inhuman, loathsome, monstrous, nameless, obnoxious, odious, offensive, outrageous, overwhelming, preternatural, repellent, repugnant, repulsive, revolting, shocking, unbelievable, unimaginable, unutterable


Antonyms: good, nice


جملات نمونه

1. unspeakable atrocities
اعمال شنیع غیر قابل وصف

2. In life, we all have an unspeakable secret, an irreversible regret, an unreachable dream and an unforgettable love.
[ترجمه ترگمان]در زندگی، همه ما یک راز ناگفتنی، یک پشیمانی غیرقابل دسترسی و یک عشق فراموش نشدنی داریم
[ترجمه گوگل]در زندگی، همه ما یک راز نامرغوب، پشیمانی غیر قابل برگشت، یک رویا غیر قابل دسترس و یک عشق فراموش نشدنی است

3. No report can convey the unspeakable suffering that this war has caused.
[ترجمه ترگمان]هیچ گزارشی نمی تواند رنجی ناگفتنی را که این جنگ به وجود آورده است، بیان کند
[ترجمه گوگل]هیچ گزارشی نمیتواند رنج بیپایان را که این جنگ ایجاد کرده است، بیان کند

4. The judge described the offences as nauseating and unspeakable.
[ترجمه ترگمان]قاضی این تخلفات را تهوع آور و غیرقابل بیان توصیف کرد
[ترجمه گوگل]قاضی این جرایم را به عنوان تهوع و افسردگی توصیف کرد

5. She suffered unspeakable trouble while she considered all these questions.
[ترجمه ترگمان]در حالی که او تمام این سوال ها را در ذهن مرور می کرد، دچار دردسر بزرگی شده بود
[ترجمه گوگل]او در حالی که همه این سوالات را در نظر داشت، دچار مشکل نامشخص بود

6. I hate to think of all the vile unspeakable things he did.
[ترجمه ترگمان]متنفرم از اینکه به همه کارهایی که انجام داده فکر کنم
[ترجمه گوگل]من از اینکه همه کارهای ناخوشایند وحشتناکی که انجام دادم، فکر می کنم

7. The stench coming from the toilets was quite unspeakable.
[ترجمه ترگمان]بوی گندی که از توالت ها وارد شده بود کاملا ناگفتنی بود
[ترجمه گوگل]غرق شدن از توالت کاملا بی معنی بود

8. The unspeakable anguish wrung his heart.
[ترجمه ترگمان]اندوه ناگفتنی قلبش را فشرده بود
[ترجمه گوگل]درد ناخوشایند قلبش را بریده بود

9. The unspeakable odour clung to the room.
[ترجمه ترگمان]عطر ناگفتنی به اتاق چسبیده بود
[ترجمه گوگل]بوی نامطبوع به اتاق چسبیده است

10. On top of which she had those unspeakable women in for tea so their unspeakable husbands will vote for your unspeakable programs.
[ترجمه ترگمان]در بالای آن، آن زن های ناگفتنی را برای صرف چای دعوت کرده بودند تا شوهران ناگفتنی آن ها برای برنامه های unspeakable رای بدهند
[ترجمه گوگل]در بالای آن زنانی که نامرغوب بودند برای چای استفاده می کردند، بنابراین شوهرانشان اعلام می کنند که برای برنامه های غیر قابل توصیف خود رای خواهند داد

11. Smothered with gravy, garnished with unspeakable, uneatable edenwort and okra.
[ترجمه ترگمان]که با gravy آغشته به unspeakable و uneatable و okra خفه شده
[ترجمه گوگل]خرد شده با چاشنی زعفران با عطر و بوی نامطبوع و غیر قابل تمیز و بامیه

12. The human organism can withstand unspeakable physical pain.
[ترجمه ترگمان]موجود انسانی می تونه تحمل درد فیزیکی و ناگفتنی رو تحمل کنه
[ترجمه گوگل]ارگان انسان می تواند درد فیزیکی غیر قابل بیان را تحمل کند

13. This man has done unspeakable things; he may be angered by my appearance.
[ترجمه ترگمان]این مرد چیزهای ناگفتنی زیادی کرده است؛ ممکن است از ظاهر من عصبانی شود
[ترجمه گوگل]این مرد چیزهای غیر قابل توصیف انجام داده است؛ او ممکن است از ظاهر من خشمگین شود

unspeakable atrocities

اعمال زشت غیر‌قابل‌وصف


پیشنهاد کاربران

غیر قابل وصف، وصف ناپذیر، وحشتناک ( جرم و جنایت )
مثال:
. The unspeakable anguish wrung his heart


کلمات دیگر: