کلمه جو
صفحه اصلی

wipe up


معنی : پاک کردن
معانی دیگر : خشکانیدن

انگلیسی به فارسی

پاک کردن، خشکانیدن


پاک کردن


انگلیسی به انگلیسی

عبارت ( phrase )
• : تعریف: to remove by rubbing.

- Wipe up the crumbs from the table.
[ترجمه ترگمان] خرده های نان را از روی میز پاک کنید
[ترجمه گوگل] پودرها را از روی میز جدا کنید

• absorb; defeat, beat

مترادف و متضاد

پاک کردن (فعل)
wash, wipe, abrade, erase, clean, purify, cleanse, rub, scrape, absolve, absterge, purge, assoil, obliterate, expiate, mop, furbish, lustrate, deterge, efface, sublimate, willow, winnow, wipe up

جملات نمونه

1. You'd better wipe up that coffee you spilled on the carpet before it sinks in.
[ترجمه ترگمان]بهتر است آن فنجان قهوه را که روی فرش ریخته بود پاک کنی
[ترجمه گوگل]بهتر است قهوه ای را که روی فرش گذاشته اید، قبل از اینکه آن را فرو ریخته، پاک کنید

2. Could you wipe up that spill, please?
[ترجمه ترگمان]میشه اون spill رو پاک کنی، لطفا؟
[ترجمه گوگل]آیا می توانید این نشت را پاک کنید، لطفا؟

3. Don't bother to wipe up the dishes; just put them on the table.
[ترجمه ترگمان]به خودت زحمت نده که ظرف ها رو پاک کنی، فقط بذارشون روی میز
[ترجمه گوگل]نگران نباشید تا ظروف را پاک کنید فقط آنها را روی میز قرار دهید

4. Have you got something I could wipe up this mess with?
[ترجمه ترگمان]چیزی داری که من بتونم باه اش این گندکاری رو پاک کنم؟
[ترجمه گوگل]آیا چیزی داشتی که می توانستم این ظرف غذا را پاک کنم؟

5. Always keep a cloth handy to wipe up any mess.
[ترجمه ترگمان]همیشه باید پارچه ای برای پاک کردن هر گندی داشته باشد
[ترجمه گوگل]همیشه یک پارچه را برای پاک کردن ظروف سرباز یا مسافر نگه دارید

6. Use that cloth to wipe up the mess.
[ترجمه ترگمان]از آن پارچه برای پاک کردن the استفاده کنید
[ترجمه گوگل]از این پارچه برای پاک کردن ظرف غذا استفاده کنید

7. Wipe up all that mess before you begin cooking.
[ترجمه ترگمان]قبل از اینکه شروع به آشپزی کنی همه اون گندی که زدی رو پاک کن
[ترجمه گوگل]قبل از اینکه شروع به پخت و پز بکنید، تمام آن ظروف را پاک کنید

8. Wipe up spills immediately.
[ترجمه ترگمان]سریعا نشت را پاک کنید
[ترجمه گوگل]بلافاصله از بین برود

9. Wipe up the mess with a cloth.
[ترجمه ترگمان] این کثافت کاری رو با یه پارچه تمیز کن
[ترجمه گوگل]ظرف را با یک پارچه پاک کنید

10. Cleansing method: To wipe up or extract with cloth, abrasive paper or cleanser.
[ترجمه ترگمان]روش پاک کننده: برای پاک کردن یا عصاره با پارچه، کاغذ سنباده یا تمیز کننده
[ترجمه گوگل]روش پاک کردن برای پاک کردن یا استخراج با پارچه، کاغذ ساینده یا پاک کننده

11. I was bending over to wipe up a spill on the kitchen floor when my wife walked into the room behind me. "See anything you like?" I asked suggestively.
[ترجمه ترگمان]وقتی همسرم وارد اتاق شد و پشت سرم وارد اتاق شد، خم شدم تا یک چکه چکه روی زمین آشپزخانه را پاک کنم \" من از suggestively پرسیدم
[ترجمه گوگل]وقتی همسرم به اتاق پشت سرم وارد اتاق شد، خم شدم تا یک سطل زباله روی کف آشپزخانه را پاک کنم 'دیدن هر چیزی که دوست دارید؟' من پرسیدم که به روشنی؟

12. You'd better wipe up the milk on the floor before someone slips in it.
[ترجمه ترگمان]بهتر است قبل از انکه کسی سر برسد، شیر را روی زمین پاک کنی
[ترجمه گوگل]قبل از اینکه کسی در آن شکسته شود بهتر است شیر ​​را بر روی کف بشویید

13. Wipe up chemical spills as soon as possible.
[ترجمه ترگمان]شستشوی مواد شیمیایی را هرچه زودتر که ممکن است پاک کنید
[ترجمه گوگل]در اسرع وقت پاک کردن مواد شیمیایی را پاک کنید

14. I need something to wipe up this mess with.
[ترجمه ترگمان]من به یه چیزی احتیاج دارم که این گندکاری رو پاک کنم
[ترجمه گوگل]من نیاز به چیزی برای پاک کردن این ظرف غذا با

پیشنهاد کاربران

لکه گیری کردن

To clean the mess!



کلمات دیگر: