کلمه جو
صفحه اصلی

thicken


معنی : سفت کردن، ضخیم کردن، کلفت کردن، غلیظ کردن، غلیظ شدن، کلفت تر شدن، ستبر کردن، پرپشت کردن
معانی دیگر : ضخیم کردن یا شدن، کلفت کردن یا شدن، ستبر کردن یا شدن، غلیظ کردن یا شدن، پر مایه کردن یا شدن، انبوه کردن یا شدن، پر پشت کردن یا شدن، (صدا) خشن کردن یا شدن، گرفته کردن یا شدن، غامض شدن، پیچیده تر شدن

انگلیسی به فارسی

کلفت کردن، ستبر کردن، ضخیم کردن، پرپشت کردن، کلفتتر شدن، غلیظ شدن


ضخیم شدن، غلیظ شدن، کلفت تر شدن، غلیظ کردن، ضخیم کردن، سفت کردن، کلفت کردن، ستبر کردن، پرپشت کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: thickens, thickening, thickened
مشتقات: thickener (n.)
(1) تعریف: to make or become thick or thicker.
مترادف: clot, coagulate, congeal, inspissate
متضاد: attenuate, thin
مشابه: condense, curd, deepen, enlarge, jell, set, solidify

(2) تعریف: to make or become more complicated or intense.
مترادف: escalate, heighten, intensify
مشابه: augment, complicate, concentrate, deepen

- The mystery thickened.
[ترجمه ترگمان] این راز غلیظ شده بود
[ترجمه گوگل] رمز و راز ضعیف است

• make thick in consistency; become thick, condense; grow more intricate, become increasingly complex
if something thickens, it becomes more closely grouped together or denser than it was before.
when you thicken a liquid or when it thickens, it becomes stiffer and more solid.

مترادف و متضاد

سفت کردن (فعل)
compact, concrete, fasten, ram, tighten, harden, toughen, congeal, solidify, stiffen, thicken, make fast, make firm, make hard, make rigid, make tense, make tight, render tenacious, render tough

ضخیم کردن (فعل)
firm, thicken

کلفت کردن (فعل)
gross, thicken, inspissate

غلیظ کردن (فعل)
thicken, inspissate

غلیظ شدن (فعل)
thicken

کلفت تر شدن (فعل)
thicken

ستبر کردن (فعل)
thicken

پرپشت کردن (فعل)
thicken

set; make more dense


Synonyms: add, buttress, cake, clabber, clot, coagulate, condense, congeal, curdle, deepen, enlarge, expand, freeze, gel, grow thick, harden, inspissate, jell, jelly, ossify, petrify, reinforce, solidify, stiffen, swell, widen


Antonyms: dilute, liquefy, melt, thin, water down


جملات نمونه

1. an exercise to thicken the neck
ورزش برای ستبر کردن گردن

2. He added some flour to thicken the soup.
[ترجمه ترگمان]او مقداری آرد اضافه کرد تا سوپ را سفت کند
[ترجمه گوگل]او بعضی از آرد را اضافه کرد تا سوپ را تضعیف کند

3. Thicken the broth with the cornflour.
[ترجمه ترگمان]سوپ را با the مخلوط کن
[ترجمه گوگل]بادمجان را با ذرت پر کن

4. The fog was beginning to thicken.
[ترجمه ترگمان]مه کم کم داشت غلیظ می شد
[ترجمه گوگل]مه شروع به ضخیم شدن کرد

5. We'll add some flour to thicken the soup.
[ترجمه ترگمان]مقداری آرد اضافه می کنیم تا سوپ را غلیظ کنند
[ترجمه گوگل]ما بعضی از آرد را اضافه می کنیم تا سوپ را تضعیف کنیم

6. Use flour to thicken the gravy.
[ترجمه ترگمان]برای سفت کردن the از آرد استفاده کنید
[ترجمه گوگل]از آرد برای چاشنی کردن استفاده کنید

7. Thicken the sauce with a little flour.
[ترجمه ترگمان]سس را با یک آرد کم کن
[ترجمه گوگل]سس را با کمی آرد فرو کن

8. You can thicken the stew with flour.
[ترجمه ترگمان]شما می توانید سوپ را با آرد غلیظ کنید
[ترجمه گوگل]شما می توانید خورش را با آرد ضخیم کنید

9. The sauce should thicken as it comes to the boil.
[ترجمه ترگمان]سس باید همان طور که به جوش می آید ضخیم باشد
[ترجمه گوگل]سس آن را به عنوان جوش متبلور می شود

10. As we age the lenses of the eyes thicken, and thus refract light dif-ferently.
[ترجمه ترگمان]در حالی که ما در سنین پایین لنزهای چشم را ضخیم می کنیم، و در نتیجه مشکلات نور را از بین می بریم
[ترجمه گوگل]همانطور که ما سن لنزهای چشم را ضعیف می کنیم، و بنابراین نور را به شدت رها می کنیم

11. Thicken the soup by adding potatoes.
[ترجمه ترگمان]با افزودن سیب زمینی سوپ را تمیز کنید
[ترجمه گوگل]سوپ را با اضافه کردن سیبزمینی فرو کن

12. The crowds around him began to thicken.
[ترجمه ترگمان]انبوه جمعیت دورش جمع شدند
[ترجمه گوگل]جمعیت اطراف او شروع به ضخیم شدن کرد

13. Stir in the quark to thicken the sauce.
[ترجمه ترگمان]کوارک جهت سفت کردن the به هم بزنید
[ترجمه گوگل]کوارک را به سس اضافه کنید تا ضخیم شود

14. This will thicken other proofs.
[ترجمه ترگمان]این دیگر دلایل دیگری نخواهد داشت
[ترجمه گوگل]این اثبات های دیگر را ضعیف می کند

15. Blues solos often employ double-stops to thicken up the lines.
[ترجمه ترگمان]استفاده از solos بلوز غالبا برای سفت کردن خطوط به کار می رود
[ترجمه گوگل]سولوشن های بلوز اغلب دوبار توقف می کنند تا خطوط را ضخیم کنند

an exercise to thicken the neck

ورزش برای ستبر کردن گردن


She thickens milk by boiling it.

او با جوشاندن شیر را غلیظ می‌کند.


Gradually the mist thickened.

کم‌کم مه انبوه‌تر (غلیظ‌تر) می‌شد.


Shouting had thickened their voices.

فریاد زدن باعث شده بود صدایشان بگیرد.


The plot thickens.

طرح داستان پیچیده‌تر می‌شود.


پیشنهاد کاربران

ضخیمیدن.
ضخیماندن چیزی.
کُلُفتیدن.
کلفتاندن چیزی.
ستبریدن.
ستبراندن چیزی.
پُرپُشتیدن .
پُرپُشتاندن چیزی.
سِفتیدن.
سِفتاندن چیزی.


کلمات دیگر: