کلمه جو
صفحه اصلی

wintry


معنی : سرد، بی مزه، زمستانی، مناسب زمستان
معانی دیگر : زمستانه، زمستان مانند، سرد (wintery هم می گویند)

انگلیسی به فارسی

( wintery ) زمستانی، سرد، بیمزه، مناسب زمستان


زمستان، زمستانی، سرد، مناسب زمستان، بی مزه


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
حالات: winterier, wintrier, winteriest, wintriest
(1) تعریف: of, pertaining to, or suitable for winter.
متضاد: summery

(2) تعریف: reminiscent of winter; chilly; cold.
متضاد: friendly, warm
مشابه: cold

- a wintry reception
[ترجمه ترگمان] یک پذیرایی زمستانی
[ترجمه گوگل] پذیرش زمستان

• resembling winter (i.e. cold, rainy, snowy, stormy, etc.); gloomy, cheerless
something that is wintry has features that are typical of winter.

مترادف و متضاد

سرد (صفت)
algid, cold, cool, chilled, chilly, standoff, fresh, standoffish, arctic, distant, nipping, wintry, raw

بی مزه (صفت)
tame, arid, colorless, flaggy, flat, jejune, tasteless, insipid, unsavory, vapid, trivial, banal, wintry, wishy-washy, platitudinous, sapless, truistic

زمستانی (صفت)
brumal, winter, wintry, brumous, hibernal

مناسب زمستان (صفت)
wintry

cold, snowy


Synonyms: biting, bleak, brumal, chilly, cutting, desolate, dismal, freezing, frigid, frosty, frozen, harsh, hibernal, hiemal, icebox, icy, raw, snappy, three-dog night


Antonyms: hot, summery


جملات نمونه

1. It looks like this wintry weather is here to stay.
[ترجمه ترگمان]به نظر میاد این هوای زمستانی اینجا برای موندن اینجاست
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد این آب و هوای زمستانی اینجاست که می ماند

2. A pale wintry sun shone through the clouds.
[ترجمه ترگمان]آفتاب رنگ پریده زمستانی از میان ابرها می درخشید
[ترجمه گوگل]یک خورشید پراکنده از طریق ابرها درخشید

3. The wintry sun was already low in the sky.
[ترجمه ترگمان]خورشید زمستانی در آسمان غروب کرده بود
[ترجمه گوگل]خورشید زمستانی در آسمان کم بود

4. The fields have frosted up in this wintry morning.
[ترجمه ترگمان]در این صبح زمستانی مزرعه یخ زده بود
[ترجمه گوگل]این زمینه ها در این صبح زمستانی خیس شده است

5. Large dark pines stood like sentinels guarding the wintry garden.
[ترجمه ترگمان]کاج های سیاه بزرگ مانند قراولان در باغ زمستانی ایستاده بودند
[ترجمه گوگل]کاج های تاریک بزرگ ایستاده بودند مانند نگهبانان باغ زمستان

6. The wintry weather has caused chaos on the roads.
[ترجمه ترگمان]هوای زمستانی باعث آشفتگی در جاده ها شده
[ترجمه گوگل]آب و هوای زمستانی موجب هرج و مرج در جاده ها شده است

7. It felt wintry cold that day.
[ترجمه ترگمان]آن روز هوا سرد زمستانی بود
[ترجمه گوگل]در آن روز، زمستان سرد بود

8. A few wintry showers are likely on the east coast.
[ترجمه ترگمان]چند رگبار زمستانی به احتمال زیاد در ساحل شرقی است
[ترجمه گوگل]چندین آب و هوای زمستانی در سواحل شرقی احتمالا وجود دارد

9. There will be thundery/wintry showers over many parts of the country.
[ترجمه ترگمان]رگبار سرد زمستانی بر بسیاری از قسمت های کشور رخ خواهد داد
[ترجمه گوگل]در بسیاری از نقاط کشور آب و هوای رعد و برق و زمستان وجود خواهد داشت

10. The fields have frosted over in this wintry morning.
[ترجمه ترگمان]در این صبح زمستانی مزرعه یخ زده بود
[ترجمه گوگل]این زمینه ها در این صبح زمستانی خیس شده است

11. Wintry weather continues to sweep across Britain.
[ترجمه ترگمان]آب و هوای wintry همچنان در سراسر بریتانیا ادامه دارد
[ترجمه گوگل]آب و هوای زمستانی همچنان در سراسر بریتانیا حرکت می کند

12. Scotland will be cloudy with wintry showers.
[ترجمه ترگمان]اسکاتلند با رگبار زمستانی ابری خواهد بود
[ترجمه گوگل]اسکاتلند با دوش های زمستانی ابری خواهد شد

13. Wintry conditions are making roads hazardous for drivers in the northeast of England.
[ترجمه ترگمان]شرایط wintry در حال ساخت جاده ها برای رانندگان در شمال شرقی انگلستان است
[ترجمه گوگل]شرایط زمستانی جاده های خطرناک را برای رانندگان در شمال شرقی انگلستان ایجاد می کنند

14. Outside, it was a wintry day.
[ترجمه ترگمان]بیرون، روز زمستانی بود
[ترجمه گوگل]خارج از آن، روز زمستانی بود

پیشنهاد کاربران

زمستونی



کلمات دیگر: