کلمه جو
صفحه اصلی

upper hand


معنی : اقایی، دست بالا
معانی دیگر : برتری، بالادستی، موقعیت خوب، اربابی، امتیاز

انگلیسی به فارسی

اقایی، اربابی، امتیاز، برتری، دست بالا


بالا دست، دست بالا، اقایی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a position of domination, control, or advantage.
مشابه: advantage, edge

- He quickly gained the upper hand in the fight.
[ترجمه ترگمان] او به سرعت دست بالایی را در مبارزه گرفت
[ترجمه گوگل] او به سرعت در مبارزه دست یافت

• advantage; priority

مترادف و متضاد

اقایی (اسم)
lordship, upper hand

دست بالا (اسم)
upper hand

major advantage


Synonyms: advantage, authority, benefit, break, control, dominance, driver's seat, edge, favor, gain, help, improvement, lead, leg up, leverage, rule, superiority, supremacy, trump hand, whip hand


جملات نمونه

1. Our team gained / had the upper hand in the second half.
[ترجمه ترگمان]تیم ما در نیمه دوم دست بالایی داشت
[ترجمه گوگل]تیم ما در نیمه دوم دستاوردهای / دست داشت

2. Don't let your feeling gain the upper hand over you.
[ترجمه ترگمان]نگذار احساس کنی که دست بالایی را به دست بگیری
[ترجمه گوگل]اجازه ندهید که احساس شما از دست شما بالا برود

3. Don't let your feeling get the upper hand over you.
[ترجمه ترگمان]نذار احساساتت روی تو تاثیر بذاره
[ترجمه گوگل]اجازه ندهید که احساس شما بر روی شما برتری داشته باشد

4. Don't let your feelings get the upper hand over you.
[ترجمه ترگمان]نذار احساساتت روی تو تاثیر بذاره
[ترجمه گوگل]اجازه ندهید که احساساتتان بر شما غلبه کند

5. It was easy to see who had the upper hand.
[ترجمه ترگمان]تشخیص اینکه چه کسی دست بالایی را گرفته بود آسان بود
[ترجمه گوگل]آسان بود که ببینم کیست که بالاست

6. The government was beginning to gain the upper hand.
[ترجمه ترگمان]دولت شروع به به دست آوردن دست بالایی کرده بود
[ترجمه گوگل]دولت شروع به بالا بردن دست آورد

7. My brother had gotten the upper hand in their fight, but I was kept standing by if necessary.
[ترجمه ترگمان]برادرم دست بالایی را در دعوای آن ها گرفته بود، اما اگر لازم بود، از من نگهداری می شد
[ترجمه گوگل]برادر من در مبارزه خود دست بالا گرفت، اما در صورت لزوم نگه داشتن من نگهداری شد

8. Police have gained the upper hand over the drug dealers in the area.
[ترجمه ترگمان]پلیس دست بالاتر فروشندگان مواد مخدر در این ناحیه را کسب کرده است
[ترجمه گوگل]پلیس بیش از فروشندگان مواد مخدر در منطقه دست یافته است

9. My son usually has the upper hand because he's older.
[ترجمه ترگمان]پسر من معمولا دست بالایی دارد چون او بزرگ تر است
[ترجمه گوگل]پسر من معمولا بالاست زیرا او بزرگتر است

10. Now White gains the upper hand.
[ترجمه ترگمان]اکنون وایت دست بالاتر را می برد
[ترجمه گوگل]در حال حاضر سفید برتری دارد

11. By the close profit-takers had the upper hand and the Dow Jones Industrial average was down 08 points at 78 3
[ترجمه ترگمان]با سود نزدیک، مصرف کنندگان دست بالایی داشتند و میانگین صنعتی داو جونز در سال ۰۸ به ۷۸ رسیده بود
[ترجمه گوگل]سودآوری های نزدیک به دست آوردند و میانگین صنعتی داو جونز در رتبه یازده و هشتاد و هشتم قرار گرفت

12. When you have a gun you have the upper hand, it makes you feel big, bad.
[ترجمه ترگمان]وقتی تفنگی داشته باشی که دست بالا گرفتی باعث میشه احساس بزرگی و بدی داشته باشی
[ترجمه گوگل]هنگامی که شما اسلحه دارید، دستانتان را بالا می برید، باعث می شود احساس خوبی داشته باشید

13. The joy of having the upper hand swept over me.
[ترجمه ترگمان]خوشحالی دست داشتن بالا بر من چیره شد
[ترجمه گوگل]لذت بردن از دست بالا بر من گذشت

14. Once your groin gets the upper hand, you lose the ability to reason.
[ترجمه ترگمان]زمانی که ناحیه وسط دو ران شما بالا می رود، شما توانایی منطق را از دست می دهید
[ترجمه گوگل]هنگامی که کشاله ران بلند می شود، توانایی عقل را از دست می دهید

اصطلاحات

to gain the upper hand

چیره شدن، مستولی شدن


پیشنهاد کاربران

کنترل و تسلط بر وضعیت

به نفع بودن

برنده ماجرا، پیروز میدان

برتر


کلمات دیگر: