کلمه جو
صفحه اصلی

uppermost


معنی : از اغاز، مافوق، برتر، رو، بالاترین، از بالا، از ابتدا
معانی دیگر : فوقانی ترین، زبرین، فرازین ترین، بلندترین، برجسته ترین، مهم ترین، پراهمیت ترین، مهندترین، فرمندترین، ارجح ترین، برترین، اولی ترین، رجوع شود به: outermost

انگلیسی به فارسی

بالاترین، از بالا، رو، از آغاز، از ابتدا


بالاترین، از ابتدا، برتر، رو، از اغاز، مافوق، از بالا


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: highest in place, rank, influence, or importance.
متضاد: lowermost, nethermost, undermost
مشابه: leading, top

- of uppermost concern
[ترجمه ترگمان] مهم تر از همه این که
[ترجمه گوگل] از نگرانی بالا
قید ( adverb )
• : تعریف: in the highest or most important position or rank.
متضاد: undermost

• top-most; in first place, highest in rank or position
you say that something is uppermost when it is higher than the rest of a particular thing, or when it is the highest thing in a group.
if something is uppermost in a situation, it is the most important thing in that situation.

مترادف و متضاد

از اغاز (صفت)
uppermost

مافوق (صفت)
over, above, superior, super, transcendent, upmost, dominant, uppermost

برتر (صفت)
superior, better, premier, preferable, higher, premiere, pre-eminent, dominant, prevalent, preponderant, paramount, uppermost, overriding, superempirical, top-dog

رو (صفت)
uppermost

بالاترین (صفت)
upmost, maximum, superlative, topmost, uppermost

از بالا (صفت)
uppermost, superincumbent

از ابتدا (صفت)
uppermost

top


Synonyms: apical, culminating, highest, loftiest, most elevated, topmost, upmost


Antonyms: bottom, lower, lowest


most important; chief


Synonyms: best, big, boss, dominant, executive, foremost, greatest, high-up, leading, main, paramount, predominant, preeminent, primary, principal, supreme, the most, tops, winner, world-class


Antonyms: lowest, trivial


جملات نمونه

1. uppermost priority
بالاترین ارجحیت (اولویت)

2. the uppermost falls of the river
بالاترین آبشارهای رودخانه

3. the uppermost floor of the building
بالاترین طبقه ی ساختمان

4. the thoughts which were uppermost in my mind
افکاری که در مغزم بیش از همه حایز اهمیت بود.

5. After hiking all day we finally reached the uppermost part of the mountain.
[ترجمه ترگمان]بعد از پیاده روی، بالاخره به قسمت بالایی کوه رسیدیم
[ترجمه گوگل]پس از پیاده روی در تمام طول روز، ما بالاخره به قسمت بالای کوه رسیدیم

6. John was on the uppermost floor of the three-storey gatehouse.
[ترجمه ترگمان]جان روی بالاترین طبقه ۳ طبقه سوم بود
[ترجمه گوگل]جان در بالای طبقه دروازه سه طبقه بود

7. The office block's uppermost floors were engulfed with flames.
[ترجمه ترگمان]بالاترین طبقه دفتر با شعله های آتش در احاطه شده بود
[ترجمه گوگل]طبقه بالا در طبقه اداری در معرض آتش سوزی قرار داشت

8. A feeling of pity for David was uppermost in her mind.
[ترجمه ترگمان]احساس ترحم نسبت به دیوید بیش از هر چیز دیگری در ذهنش بود
[ترجمه گوگل]احساس تاسف برای دیوید در ذهن او بالا بود

9. Defence is no longer uppermost in their priorities.
[ترجمه ترگمان]دفاع دیگر بیش از حد در اولویت های آن ها نیست
[ترجمه گوگل]دفاع دیگر در اولویت های خود نیست

10. In the car she reverted to the subject uppermost in her mind.
[ترجمه ترگمان]در اتومبیل، بیش از هر چیز در ذهنش به موضوع پی برد
[ترجمه گوگل]در ماشین او به موضوع فوق العاده در ذهن او بازگشت

11. The rain spattered on the uppermost leaves.
[ترجمه ترگمان]باران بر بالاترین برگ ها پاشیده می شد
[ترجمه گوگل]باران در بالای برگ ها پراکنده است

12. She turned her hand over, palm uppermost.
[ترجمه ترگمان]دستش را بالا برد و دستش را بالا برد
[ترجمه گوگل]دست او را به دست آورد، کف دست بالا

13. Uppermost in his mind is the need for safety.
[ترجمه ترگمان]نیاز به امنیت در ذهن او وجود دارد
[ترجمه گوگل]حداکثر در ذهن او نیاز به ایمنی است

14. Store the canisters with their lids uppermost.
[ترجمه ترگمان]canisters را بر بالای سرشان حمل می کنند
[ترجمه گوگل]ظرف ها را با حجاب خود بالا نگه دارید

15. The children' s future is always uppermost in my mind.
[ترجمه ترگمان]آینده بچه ها همیشه در ذهن من است
[ترجمه گوگل]آینده ی فرزندان همیشه در ذهن من است

the uppermost falls of the river

بالاترین آبشارهای رودخانه


the uppermost floor of the building

بالاترین طبقه‌ی ساختمان


uppermost priority

بالاترین ارجحیت (اولویت)


The thoughts which were uppermost in my mind.

افکاری که در مغزم بیش از همه حایز اهمیت بود.


پیشنهاد کاربران

بالاترین

اولویت


کلمات دیگر: