کلمه جو
صفحه اصلی

unsubstantial


معنی : واهی، بی اساس
معانی دیگر : غیر مادی، ناگوهرین، سبک، زپرتی، غیرجسیم، سست بنیاد، بی دوام، unsubstantiality بی اساسی، بی اهمیتی

انگلیسی به فارسی

( unsubstantiality ) بی اساسی، بیاهمیتی، بی اساس،واهی


غیرممکن است، واهی، بی اساس


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: unsubstantially (adv.), unsubstantiality (n.)
(1) تعریف: having little or no basis in fact; without foundation.
مشابه: frail, groundless, unfounded

- unsubstantial claims
[ترجمه ترگمان] ادعاهایی که بر من به وجود نیامده
[ترجمه گوگل] ادعاهای ناعادلانه

(2) تعریف: without physical or material substance.
متضاد: substantial
مشابه: phantom

- unsubstantial dreams
[ترجمه ترگمان] رویاهای خود را به وجود unsubstantial
[ترجمه گوگل] رویاهای غیرمستقیم

(3) تعریف: not strong; weak or flimsy; insubstantial.
متضاد: substantial
مشابه: flimsy, fragile, tenuous

- a poorly built, unsubstantial house
[ترجمه ترگمان] خانه ای که به خوبی ساخته نشده است
[ترجمه گوگل] یک خانه ضعیف ساخته شده و غیرممکن است

• not solid, not concrete, lacking a foundation; flimsy, weak

مترادف و متضاد

واهی (صفت)
airy, unrealistic, chimerical, delusive, unreal, unsubstantial, romantic, suppositious, vagarious

بی اساس (صفت)
delusive, unsubstantial, baseless, unfounded, groundless, idle, insubstantial, vaporous, fragile

جملات نمونه

1. As the unsubstantial intendance and unsound related laws, unmerited affiliated transactions are more and more which has attracted the attention of the academia and the community for a long time.
[ترجمه ترگمان]از آنجا که the و قوانین نادرست مرتبط با وی به وجود می آیند، معاملات وابسته به او بیشتر و بیشتر توجه دانشگاهیان و جامعه را به مدت طولانی به خود جلب کرده است
[ترجمه گوگل]به عنوان قوانین غیر قانونی و غیر قانونی، معاملات وابسته به نامحدود، بیشتر و بیشتر جذب شده است که مدت زمان طولانی توجه دانشگاهیان و جامعه را به خود جلب کرده است

2. Shall I believe that unsubstantial death is amorous and keeps you in dark to be his paramour?
[ترجمه ترگمان]آیا باید باور کنم که مرگ من عاشقانه است و تو را در تاریکی نگه می دارد تا معشوقه او شود؟
[ترجمه گوگل]آیا من باور دارم که مرگ ناعادلانه عاشقانه است و شما را در تاریکی نگه می دارد تا به او بخورد؟

3. His arms enclosed only on unsubstantial image.
[ترجمه ترگمان]بازوانش فقط بر تصویر unsubstantial محصور شده بود
[ترجمه گوگل]اسلحه او تنها در تصویر غیرمعمول محصور شده است

4. On the contrary, clich é s and unsubstantial lies dramatically reduce credibility, which should be averted matrimonial company.
[ترجمه ترگمان]بر عکس، clich و unsubstantial به طور چشمگیری اعتبار و اعتبار را کاهش می دهد که باید از سوی شرکت زناشویی برگردانده شود
[ترجمه گوگل]برعکس، کلیشه ها و دروغ های غیرمستقیم به طور قابل توجهی باعث کاهش اعتبار می شود که باید از شرکت متاهل جلوگیری شود

5. The vulgarism study of modern Chinese language is an unsubstantial tache in the history of researching common sayings of Chinese language.
[ترجمه ترگمان]مطالعه vulgarism از زبان چینی مدرن، به نام tache tache در تاریخ تحقیق و بررسی گفته های مشترک زبان چینی وجود دارد
[ترجمه گوگل]مطالعات ارزیابی زبان چینی مدرن در طول تاریخ تحقیق در مورد سخنان رایج زبان چینی، بی نظیر است

6. Especially the theory study and the system construction of tourism planning are unsubstantial.
[ترجمه ترگمان]به خصوص مطالعات نظری و ساخت سیستم برنامه ریزی گردشگری به وجود آمده است
[ترجمه گوگل]به ویژه مطالعه نظری و ساخت سیستم های برنامه ریزی گردشگری غیر ضروری است

7. Within a minute afterwards, he was, to all outward appearance, as unsubstantial as ever.
[ترجمه ترگمان]پس از یک دقیقه، مانند همیشه بر سر و بر خود آشکار شد
[ترجمه گوگل]در عرض یک دقیقه پس از آن، او به عنوان ظاهر بیرونی، همانطور که همیشه نامرئی بود، بود

8. In every joint of this chain joint is the most unsubstantial one.
[ترجمه ترگمان]در هر قسمت از این زنجیره یکی از most one وجود دارد
[ترجمه گوگل]در هر مفصل این جفت زنجیری، غیرممکن ترین است

پیشنهاد کاربران

having little or no reality, or factual basis

هیچ پایه و اساس ی واقعی و حقیقی نداشتن





کلمات دیگر: