کلمه جو
صفحه اصلی

upstart


معنی : نوکیسه، ادم متکبر، تازه بدوران رسیده، روشن کردن، یکه خوردن
معانی دیگر : تازه به دوران رسیده، ندید بدید، از جاجستن، ورجستن، روشن کردن موتور ماشین و غیره

انگلیسی به فارسی

نوکیسه، تازه بدوران رسیده، آدم متکبر، یکه خوردن،روشن کردن(موتور ماشین و غیره)


تازه به دوران رسیده، نوکیسه، ادم متکبر، یکه خوردن، روشن کردن، تازه بدوران رسیده


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: one who has an exaggerated esteem of himself or herself.

(2) تعریف: one who has gone from a humble beginning to a position of power, wealth, or importance, esp. one who is now presumptuous and excessively proud.
صفت ( adjective )
(1) تعریف: having an exaggerated esteem of oneself; presumptuous.

(2) تعریف: suddenly brought from a humble or inconsequential position to a position of importance.

• one who has risen suddenly in rank or status (especially one who does not deserve it, or one who acts self-important once he has achieved it)
you refer to someone as an upstart when they behave as if they are important, but you think they are too new in a place or job to be treated as important.

مترادف و متضاد

نوکیسه (اسم)
upstart

ادم متکبر (اسم)
upstart

تازه بدوران رسیده (صفت)
nouveau riche, upstart, parvenu

روشن کردن (فعل)
light, clear, clarify, explain, lighten, ignite, brighten, turn on, illuminate, elucidate, refresh, enucleate, explicate, enlighten, illume, illumine, upstart, relume

یکه خوردن (فعل)
upstart

newly rich


Synonyms: name-dropper, nouveau riche, parvenue, social climber, status seeker


جملات نمونه

1. (green) an upstart crow beautified with our feathers
کلاغ تازه به دوران رسیده ای که با پرهای ما آذین شده است

2. You can't marry that young upstart!
[ترجمه ترگمان]تو نمی توانی با آن دوران جوانی ازدواج کنی!
[ترجمه گوگل]شما نمیتوانید با آن جوان جوان ازدواج کنید!

3. You cannot marry that young upstart!
[ترجمه ترگمان]تو نمی توانی با آن دوران جوانی ازدواج کنی!
[ترجمه گوگل]شما نمیتوانید با آن جوان جوان ازدواج کنید!

4. Well, she wasn't about to let this little upstart have her home.
[ترجمه ترگمان]خب، اون نمی خواست اجازه بده این آدم تازه به خونه ش برگشته باشه
[ترجمه گوگل]خوب، او نخواست که این خانه کوچک را به خانه بیاورد

5. I noticed that some of the upstart ash trees were already bearing seeds, and some were loaded with them.
[ترجمه ترگمان]من متوجه شدم که برخی از درختان ash تازه به دوران رسیده دانه ها را حمل می کردند و برخی از آن ها پر از آن ها بودند
[ترجمه گوگل]من متوجه شدم که برخی از درختان خاکستر پرورشدهنده بذر را بذر کرده اند و بعضی از آنها با آنها پر شده است

6. Hanson could make an upstart drummer feel ungrateful if he tried to walk away from a kindness.
[ترجمه ترگمان]او نیز اگر می خواست از یک مهربانی دور شود، یک طبال شرم آور می توانست احساس ناسپاسی کند
[ترجمه گوگل]هانسون می تواند یک درامر پرشور را احساس کند ناسپاس است اگر او سعی در دور از مهربانی داشته باشد

7. But come September, publishing upstart Flat World Knowledge will offer a much more appealing price point: its books will be free.
[ترجمه ترگمان]اما در ماه سپتامبر، انتشار دانش جهان Flat، نقطه قیمت بسیار جذاب تری ارائه خواهد کرد: کتاب های آن رایگان خواهند بود
[ترجمه گوگل]اما سپتامبر می آید، انتشار مقیاس جهانی دانش مسطح، قیمت بسیار جالبی را ارائه می دهد که کتاب های آن رایگان هستند

8. Hackett, 4 was a cocky upstart in the microbrew world, known for unique recipes like Bushwacker Wheat (made with tangerines, blackberries, and sun-dried mandarins).
[ترجمه ترگمان]Hackett ۴، یک فرد جدید به دوران تازه به دوران رسیده بود که به دستور العمل های منحصر به فرد مانند Bushwacker گندم (ساخته شده با tangerines، تمشک و mandarins خشک)معروف بود
[ترجمه گوگل]Hackett، 4 در یک دنیای میکروبرو که از دستور العمل های منحصر به فرد مانند گندم Bushwacker گندم (ساخته شده با نارنگی ها، تمشک و ماندارین های خشک شده خشک شده) است، شروع شد

9. He is, so to speak, an upstart.
[ترجمه ترگمان]او که تازه به دوران رسیده بود، تازه به دوران رسیده بود
[ترجمه گوگل]او، همانطور که گفت، یک پیشرفت است

10. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه گوگل]آرزو می کنم که بتوانید از فرهنگ لغت حکم آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!

11. Nucor, the upstart U. S. producer that challenged "Big Steel" by fabricating new steel from scrap melted in high-efficiency furnaces, is third in the United States and 12th in the world.
[ترجمه ترگمان]Nucor، به دوران نو رسیده اس تولید کننده که \"فولاد بزرگ\" را از طریق ساخت فولاد جدید از آهن قراضه در کوره های با کارایی بالا به چالش کشید، سومین مورد در ایالات متحده و دوازدهمین در جهان است
[ترجمه گوگل]Nucor، تولید کننده پیشگام U S که فولاد جدید را با ساخت فولاد جدیدی از قراضه ذوب شده در کوره های با کارآیی به چالش کشید، سومین در ایالات متحده و 12 در جهان است

12. Much of this draws on the upstart science of happiness, which mixes psychology with economics.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از این ها علم تازه به دوران رسیده از خوشبختی را به خود جلب می کنند که روانشناسی را با اقتصاد ترکیب می کند
[ترجمه گوگل]بسیاری از این موارد، بر روی علم شادابی، که روانشناسی را با اقتصاد ترکیب می کند، ترسیم می کند

13. The Hill is an upstart competitor that's a little edgier.
[ترجمه ترگمان]هیل یک رقیب تازه به دوران رسیده ای است که کمی edgier است
[ترجمه گوگل]هیل یک رقیب پیشرفته است که کمی عجیب و غریب است

14. You impudent upstart. I shall take great delight in dispatching you myself.
[ترجمه ترگمان]تو خیلی گستاخی من خودم را خیلی خوشحال خواهم کرد
[ترجمه گوگل]شما پرخاشگر هستید من خودم را در حال اعزام به شما تحسین خواهم کرد

15. He was a new upstart and a gentleman of the first head.
[ترجمه ترگمان]تازه، تازه، تازه، تازه، تازه به دوران رسیده بود
[ترجمه گوگل]او یک قهرمان جدید و یک نجیب زاده اول سر بود

(Green) an upstart crow beautified with our feathers

کلاغ تازه به دوران رسیده‌ای که با پرهای ما آذین شده است


پیشنهاد کاربران

نوپا
تازه کار
تازه پا گرفته
نو کیسه
تازه به دوران رسیده
کسی که تازه روی دور موفقیت افتاده است

تازه - به - دوران


کلمات دیگر: