کلمه جو
صفحه اصلی

wield


معنی : اداره کردن، گردانیدن، خوب بکار بردن
معانی دیگر : (ابزار یا سلاح را با مهارت) به کار بردن، مورد استعمال قرار دادن، استفاده کردن (از)، (قدرت و غیره) اعمال کردن، در دست داشتن

انگلیسی به فارسی

گردانیدن، اداره کردن، خوب بکار بردن


استفاده کنید، گردانیدن، خوب بکار بردن، اداره کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: wields, wielding, wielded
مشتقات: wieldable (adj.), wielder (n.)
(1) تعریف: to handle and use (a weapon, tool, or the like), esp. with power or control.
مترادف: ply
مشابه: brandish, flourish, handle, manage, manipulate, operate, use

- She'd had plenty of practice, and she knew how to wield a gun.
[ترجمه ترگمان] او به اندازه کافی تمرین کرده بود و می دانست چطور از یک تفنگ استفاده کند
[ترجمه گوگل] او کارهای زیادی انجام داده بود و می دانست که چگونه اسلحه را می برد
- The crowd moved back as the man wielded the baseball bat.
[ترجمه ترگمان] جمعیت به عنوان مردی که چوب بیس بال را در دست داشت به عقب رفتند
[ترجمه گوگل] جمعیت پس از آنکه مردی از خفاش بیس بال استفاده کرد، دوباره حرکت کرد
- His father had taught him how to wield an axe.
[ترجمه ترگمان] پدرش طرز استفاده از تبر را به او یاد داده بود
[ترجمه گوگل] پدرش به او آموخت که چگونه یک تبر را نگه دارد

(2) تعریف: to exert or use (influence, power, or the like).
مترادف: exert
مشابه: apply, employ, exercise, use

- He wields authority with a heavy hand.
[ترجمه ترگمان] او با دست سنگین قدرت خود را کنترل می کند
[ترجمه گوگل] او دارای قدرت سنگین است
- The duke wielded a great deal of influence at court.
[ترجمه ترگمان] دوک اعظم نفوذ خود را در دربار به کار برد
[ترجمه گوگل] دوک دارای نفوذ زیادی در دادگاه بود

• exert, exercise (influence, power, etc.); handle with skill (e.g. a weapon); brandish, hold
if you wield a weapon, you carry it and use it; a literary word.
if someone wields power, they have it and are able to use it; a literary word.

مترادف و متضاد

اداره کردن (فعل)
address, execute, operate, conduct, direct, man, moderate, manage, manipulate, administer, run, rule, wield, administrate, keep, steer, helm, chairman, preside, engineer, officiate, stage-manage

گردانیدن (فعل)
wield, avert

خوب بکار بردن (فعل)
wield

control, use


Synonyms: apply, brandish, command, conduct, employ, exercise, exert, flourish, handle, have, have at one’s disposal, hold, maintain, make use of, manage, maneuver, manipulate, operate, ply, possess, put to use, shake, swing, throw, utilize, wave, work


جملات نمونه

1. The men who wield the power are certainly backing him to the hilt.
[ترجمه ترگمان]مردانی که از این قدرت استفاده می کنند مسلما او را به قبضه شمشیر می برند
[ترجمه گوگل]مردانی که از قدرت استفاده می کنند مطمئنا او را به عقب می اندازند

2. How much clout does Cohen wield?
[ترجمه ترگمان]کوهن چقدر قدرت دارد؟
[ترجمه گوگل]کوهن چقدر نفوذ دارد؟

3. The little guy can sometimes wield the Freedom of Information Act to impressive effect.
[ترجمه ترگمان]فرد کوچک گاهی اوقات می تواند از آزادی عمل اطلاعات برای تاثیر گذاری استفاده کند
[ترجمه گوگل]مرد کوچک می تواند گاهی از قانون آزادی اطلاعات استفاده کند تا تاثیر قابل توجهی داشته باشد

4. Both men wield wonderful, not to say mythic, influence to this day.
[ترجمه ترگمان]هر دو انسان عالی عمل می کنند، نه برای گفتن که به هم می گویند، و تا امروز تاثیر دارند
[ترجمه گوگل]هر دوی این مردان عجیب و غریب نیستند، تا بدانند افسانه ای، تا امروز تاثیر می گذارند

5. They wield enormous political power.
[ترجمه ترگمان]آن ها قدرت سیاسی عظیمی دارند
[ترجمه گوگل]آنها قدرت سیاسی فراوانی دارند

6. Though the central banks wield enormous power, we should not overstate their ability to shape the economy in the long run.
[ترجمه ترگمان]اگرچه بانک های مرکزی قدرت زیادی دارند، اما ما نباید درباره توانایی آن ها برای شکل دادن به اقتصاد در طولانی مدت اغراق کنیم
[ترجمه گوگل]اگرچه بانک های مرکزی قدرت عظیمی را در اختیار دارند، ما نباید توانایی آنها در شکل دادن به اقتصاد در بلندمدت را غلط دهیم

7. And one of these hands may wield the instrument of pastiche.
[ترجمه ترگمان]و یکی از این دست ها می تواند از ابزار of استفاده کند
[ترجمه گوگل]و یکی از این دست ها ممکن است از ابزار Pastiche استفاده کند

8. But in doing this they do not wield a power which is independent of the class struggle.
[ترجمه ترگمان]اما در انجام این کار، آن ها از قدرتی که مستقل از مبارزه طبقاتی است استفاده نمی کنند
[ترجمه گوگل]اما در این کار آنها قدرتی ندارند که مستقل از مبارزه طبقاتی است

9. The question is how the sheik plans to wield that power, and to what end.
[ترجمه ترگمان]سوال این است که آیا این شیخ قصد دارد این قدرت را به عمل آورد و تا چه حد
[ترجمه گوگل]سؤال این است که چگونه شیک قصد دارد قدرت را به دست بیاورد و به چه چیزی پایان دهد

10. I draw no distinction between those who wield the weapons of destruction and those who do red-cross work.
[ترجمه ترگمان]من بین کسانی که سلاح های کشتار را به کار می گیرند و کسانی که کار فرامرزی انجام می دهند هیچ تمایزی قائل نیستم
[ترجمه گوگل]من هیچ تمایزی میان کسانی که از سلاح های تخریب و کسانی که از کار قرمز عبور می کنند استفاده نمی کنند

11. Others were content to wield power in the party machines rather than in the public eye.
[ترجمه ترگمان]دیگران به جای استفاده از چشم مردم، به استفاده از قدرت در ماشین های حزبی راضی بودند
[ترجمه گوگل]دیگران برای استفاده از قدرت در دستگاه های حزب به جای چشم عمومی محتاج بودند

12. In allowing authority figures to wield power over us indiscriminately, we surrender our rights to choose to take responsibility.
[ترجمه ترگمان]با اجازه دادن به چهره های قدرت که آزادانه بر ما حکومت کنند، حقوق خود را تسلیم می کنیم تا مسئولیت را بر عهده بگیریم
[ترجمه گوگل]در اختیار داشتن مجوزهای مقامات بدون هیچ گونه تفکیک پذیری از قدرت، ما حق خود را برای انتخاب مسئولیت پذیری تسلیم می کنیم

13. These conglomerates are the media gatekeepers that wield extraordinary power over the ideas and information the public receives.
[ترجمه ترگمان]این مجتمع های تولیدی، محافظان رسانه ای هستند که قدرت فوق العاده ای را بر ایده ها و اطلاعات عمومی که مردم دریافت می کنند، به کار می گیرند
[ترجمه گوگل]این کنگلومراها دروازهبانهای رسانه ای هستند که قدرت فوق العاده ای بر ایده ها و اطلاعاتی که مردم دریافت می کنند، استفاده می کنند

14. So Oxford's Lord Mayor was the first to wield the demolition hammer to help make way for a new business park.
[ترجمه ترگمان]بنابراین، لرد لاس، شهردار آکسفورد، اولین کسی بود که از دستگاه تخریب استفاده کرد تا به ساخت یک پارک تجاری جدید کمک کند
[ترجمه گوگل]بنابراین شهردار لس آنجلس آکسفورد اولین کسی بود که چکش تخریب را به عهده می گرفت تا راهی برای پارک تجاری جدید ایجاد کند

15. This is the power they wield: the mortal importance of no one knowing they are there.
[ترجمه ترگمان]این قدرتی است که آن ها از آن استفاده می کنند: اهمیت کشنده هیچ کسی که می داند آن ها آنجا هستند
[ترجمه گوگل]این قدرتی است که آنها اهمیت فانی دارند و هیچ کس نمی داند آنها در آنجا هستند

Rustam wielded his sword like a champion.

رستم مثل یک قهرمان شمشیر خود را به‌کار برد.


The queen wielded absolute power.

ملکه قدرت مطلق را در دست داشت.


پیشنهاد کاربران

حمل کردن ( سلاح )

اسلحه/ چاقو کشیدن, حمل سلاح و استعمال آن
داشتن قدرت، نفوذ و. . و اعمال آن
The police arreste the knife wielding burglar
To wield great powe/ huge influence


کلمات دیگر: