لجوج، لجباز، کله شق، کله خر، زرنگ، حسابگر، سختگیر و واقع بین، کله خر she was always hardheaded about what she wanted او همیشه دربارهی آنچه که میخواست لجاجت میکرد، مردمنطقى، مردعملى
hardheaded
لجوج، لجباز، کله شق، کله خر، زرنگ، حسابگر، سختگیر و واقع بین، کله خر she was always hardheaded about what she wanted او همیشه دربارهی آنچه که میخواست لجاجت میکرد، مردمنطقى، مردعملى
انگلیسی به فارسی
سخت افزار
زرنگ، حسابگر، سختگیر و واقعبین
لجوج، لجباز، کله شق، کله خر
انگلیسی به انگلیسی
مشتقات: hardheadedly (adv.), hardheadedness (n.)
• مترادف: hard-nosed, judicious, levelheaded, practical, pragmatic, sensible, shrewd, tough
• مشابه: astute, keen, mulish, rational, sagacious, sound, wise
[ترجمه گوگل] او یک رئیس سخت و دشوار بود که نمی توانست بلافاصله بلافاصله بلافاصله کار خود را به آتش بکشد، اگر او مشکوک به لغزش کند
• مترادف: headstrong, intractable, obstinate, stubborn, tough, willful
• متضاد: flexible
• مشابه: contrary, cross-grained, hard-bitten, inflexible, pertinacious, recalcitrant, refractory
[ترجمه گوگل] شما هرگز برادر سخت و سخت خود را با شما موافق نیستید
a hard-headed person is practical and determined.
مترادف و متضاد
stubborn
Synonyms: astute, bullheaded, cool, hang tough, hard, hard-boiled, hard-nosed, headstrong, intractable, level-headed, locked in, mulish, obstinate, pertinacious, perverse, pigheaded, practical, pragmatic, rational, realistic, resolute, sensible, shrewd, sober, stand pat, tough, tough nut, unsentimental, unyielding, willful
Antonyms: yielding
Synonyms: astute, bullheaded, hard, hard-boiled, headstrong, intractable, levelheaded, locked in, mulish, obstinate, pertinacious, perverse, pigheaded, practical, pragmatic, rational, realistic, resolute, sensible, shrewd, sober, stand pat, tough, tough-nut, unsentimental, unyielding, willful
Antonyms: easy, easy-going, laid-back, merciful
جملات نمونه
[ترجمه گوگل]او یک مرد قدیمی است
[ترجمه گوگل]این دو زن بزرگ، سخت و سخت، یک بازیکن، یک مربی، یاد گرفته اند که هر کس دیگری را از بین ببرد
[ترجمه گوگل]اما، در حریم خصوصی غرفه رای گیری، محاسبات خنک تر و سخت تر به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]پس چرا باید لانکاستریایی ها به سرزمین مادری، با بازاریابی این ابزار، متقاعد شوند؟
[ترجمه گوگل]این نتیجه یک دختر ترسناک اما سخت و سخت است که برای محافظت از مرگ جان می گیرد
[ترجمه گوگل]یک مرد مفید، معقول و دشوار
[ترجمه گوگل]پدرم اغلب می گوید این تنها رکود سخت گیر مادربزرگم بود که گرگ را در خلوت نگه داشت
[ترجمه گوگل]اگر شما خیلی سخت نباشید، شاید بتوانم چیزی به شما آموزش دهم
[ترجمه گوگل]در تمام عدالت، Maskelyne بیشتر از یک تبه کار است و احتمالا از سختی سخت تر است
[ترجمه گوگل]پروتستانتیسم لوتر یک الهیات بزرگ است، یک مسیحیت خشمگین و سختگیرانه
[ترجمه گوگل]Midwesterners ها مستحکم و بی تکلف هستند، و شهرت آنها به عنوان فردگرایان متعهد است که می توانند تا حدودی سخت تلاش کنند
[ترجمه گوگل]او راه خود را به عنوان یک کارمند عالی نگه می دارد، به سادگی ثابت کند که 'بینندگان' می توانند سخت گیر باشند
[ترجمه گوگل]وو به روستائیان و فرزندانش به طور یکسان به عنوان 'لائو شویی' یا وزیر قدیمی شناخته شده است، رفتار وحشتزده و جدی است که به نظر می رسد steeliness hardheaded
She was always hardheaded about what she wanted.
او همیشه دربارهی آنچه میخواست، لجاجت میکرد.