کلمه جو
صفحه اصلی

parallels

انگلیسی به فارسی

موازی، مدار، خط موازی، خط متوازی، موازی کردن، برابر کردن


دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] مدارات

جملات نمونه

1. this machine parallels and bends the wires
این ماشین سیم ها را هم راستا و خمیده می کند.

2. a road that parallels the river
راهی که موازی رودخانه است

3. a story which parallels history
داستانی که با تاریخ مطابقت دارد

4. there are many parallels in the lives of these two people
زندگی این دو نفر همانندی های فراوانی را نشان می دهد.

5. he has drawn many parallels between these stories and the plays of shakespeare
او تشابهات زیادی میان این حکایات و نمایشنامه های شکسپیر پیدا کرده است.


کلمات دیگر: