کلمه جو
صفحه اصلی

per


معنی : با، از میان، از وسط، توسط، بوسیله، در هر، برای هر، برطبق
معانی دیگر : به وسیله ی، از راه، از طریق، هر، طبق، بنابر، پیشوند:، ترا -، سرتاسر [perfoliate]، کاملا، تماما[perfervid]، مخفف:، ایران

انگلیسی به فارسی

با، توسط، بوسیله، در هر، برای هر، از میان، از وسط، برطبق


در هر، برای هر، توسط، بوسیله، برطبق، با، از میان، از وسط


انگلیسی به انگلیسی

حرف اضافه ( preposition )
(1) تعریف: for each.

- ten dollars per day
[ترجمه Morteza] روزانه ده دلار
[ترجمه ترگمان] ده دلار در هر روز
[ترجمه گوگل] ده دلار در روز

(2) تعریف: according to; by.

- He acted per my instructions.
[ترجمه ترگمان] او طبق دستور من عمل می کرد
[ترجمه گوگل] او به دستورات من عمل کرد
پیشوند ( prefix )
(1) تعریف: through.

- persist
[ترجمه ترگمان]
[ترجمه گوگل] اصرار ورزیدن
- perforate
[ترجمه ترگمان] سوراخ کردن
[ترجمه گوگل] سوراخ کردن

(2) تعریف: completely (used as an intensifier).

- perform
[ترجمه ترگمان] اجرا
[ترجمه گوگل] انجام دادن
- perfume
[ترجمه ترگمان]
[ترجمه گوگل] عطر

(3) تعریف: in chemistry, maximum or excess.

- perchloric acid
[ترجمه ترگمان] اسید perchloric
[ترجمه گوگل] اسید پرکلریک

• for each; by means of, via; through

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] در هر، برای هر، از طریق، در جهت

مترادف و متضاد

با (حرف اضافه)
in, about, with, by, against, together with, cum, mid, per

از میان (حرف اضافه)
through, thru, per

از وسط (حرف اضافه)
through, thru, per

توسط (حرف اضافه)
by, via, per

بوسیله (حرف اضافه)
of, with, by, via, per

در هر (حرف اضافه)
per

برای هر (حرف اضافه)
per

برطبق (حرف اضافه)
per

جملات نمونه

1. per capita income
درآمد سرانه

2. per your instructions
طبق دستورات شما

3. income per person
درآمد هر نفر

4. money per se is neither good nor bad
پول فی نفسه نه خوب است و نه بد.

5. only per medium of an expanded consumption
فقط از راه بسط مصرف

6. revolution per minute
(تعداد) چرخش در دقیقه

7. $ 10,000 per annum is the norm in this town
سالی ده هزار دلار در این شهر حد متوسط است.

8. $ 50,000 per annum
پنجاه هزار دلار در سال

9. average yield per acre of land
برداشت متوسط از هر جریب زمین

10. two dollars per meter
هرمتر دو دلار،متری دو دلار

11. a thousand meters per second
هزار متر در هر ثانیه

12. one hundred kilometers per hour
صد کیلومتر در ساعت

13. one thousand cycles per minute
هزا دور در دقیقه

14. the improvement of per capita income
ترقی درآمدهای سرانه

15. how much are eggs per dozen?
قیمت هر دوجین تخم مرغ چقدر است ؟

16. the rate of pay per month
میزان پرداخت در ماه

17. the rate of speed per hour
میزان سرعت در ساعت

18. a tax of forty pounds per poll to construct the church
چهل پوند مالیات سرانه برای ساختن کلیسا

19. he writes four syndicated articles per week
هفته ای چهار مقاله ی چند روزنامه ای می نویسد.

20. they shear two thousand sheep per day
هر روز دوهزار گوسفند را پشم چینی می کنند.

21. we pay wages on a per diem basis
ما بطور روزانه مزد می دهیم.

22. eack worker is paid so much per day
به هر یک از کارگران روزانه مبلغ معینی پرداخت می شود.

23. her pension amounts to $ 2000 per month
حقوق بازنشستگی او بالغ بر ماهی دو هزار دلار است.

24. maintain your speed at 100 kilometers per hour
سرعت خودت را روی صد کیلومتر در ساعت ثابت نگه دار.

25. my income is taxed at 30 per cent
سی در صد مالیات از در آمد من کسر می شود.

26. a car that can hit 200 miles per hour
اتومبیلی که می تواند به سرعت 200 میل در ساعت برسد

27. a helicopter that can kill ten tanks per minute
هلی کوپتری که می تواند هر دقیقه ده تانک را نابود کند.

28. a train that travels at 200 kilometers per hour
قطاری که با سرعت 200 کیلومتر در ساعت حرکت می کند

29. the car factory produces two thousand units per day
کارخانه ی اتومبیل سازی روزی دو هزار دستگاه تولید می کند.

30. the well delivered 1000 barrels of oil per day
چاه روزی هزار بشکه نفت بیرون می داد.

31. his speed was clocked at two hundred miles per hour
سرعت او در هر ساعت دویست مایل محاسبه شد.

32. to drive at the speed of fifty kilometers per hour
با سرعت پنجاه کیلومتر در ساعت رانندگی کردن

33. hossein has restricted himself to one pack of cigarettes per day
حسین خود را محدود به یک بسته سیگار در روز کرده است.

34. laborers slave twelve hours a day for a meager per diem
عمله ها برای مزد روزانه ی اندک،دوازده ساعت جان می کنند.

35. the average wage of an unskilled laborer is $ 6 per hour
مزد متوسط عمله ی ساده،شش دلار در ساعت است.

36. the cruising speed of this airplane is one thousand kilometers per hour
سرعت بهینه ی این هواپیما هزار کیلومتر در ساعت است.

37. i saw a train ramming past the station at 90 miles per hour
قطاری را دیدم که باسرعت 90 مایل در ساعت مثل گلوله از جلو ایستگاه رد شد.

only per medium of an expanded consumption

فقط از راه بسط مصرف


two dollars per meter

هرمتر دو دلار، متری دو دلار


one hundred kilometers per hour

صد کیلومتر در ساعت


income per person

درآمد هر نفر


per your instructions

طبق دستورات شما


پیشنهاد کاربران

به ازای هر

Per hour :هر ساعت

هر، به ازای هر، در هر ( در )

در پی ( بعنوان جواب ) per your request

بدنبال

جهت

در
Per day : در روز
Per week : در هفته

Per Dollar قیمت یک دلار

به ازای، در ازای

ppm= Part Per Million
قسمت در میلیون

طبق. مطابق


کلمات دیگر: