کلمه جو
صفحه اصلی

pension


معنی : پانسیون، مزد، حقوق، مقرری، حقوق بازنشنستگی، مستمری، پانسیون شدن، مستمری گرفتن
معانی دیگر : حقوق بازنشستگی، (به ویژه در مورد هنرمندان) مقرری، (به ویژه فرانسه) پانسیون، (اروپا) اتاق و خوراک (امریکا: room and board)، حقوق بازنشستگی دادن به، مقرری دادن، حقوق بازشنستگی

انگلیسی به فارسی

حقوق بازنشستگی، مقرری، مزد، حقوق


پانسیون


بازنشسته کردن، مستمری دادن


حقوق بازنشستگی، مستمری، حقوق، پانسیون، مقرری، مزد، حقوق بازنشنستگی، مستمری گرفتن، پانسیون شدن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a sum of money paid regularly by the government or a former employer as a retirement or disability benefit.

- a monthly pension of two thousand dollars
[ترجمه ترگمان] مقرری ماهیانه دو هزار دلاری
[ترجمه گوگل] یک بازنشستگی ماهانه از دو هزار دلار

(2) تعریف: a small, inexpensive hotel or boarding house, esp. in Europe.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: pensions, pensioning, pensioned
مشتقات: pensionable (adj.), pensionless (adj.)
(1) تعریف: to pay a regular sum of money to, for retirement or disability; pay a pension to.

- The company pensions all of its employees.
[ترجمه ترگمان] این شرکت همه کارمندان خود را تحت حقوق بازنشستگی قرار می دهد
[ترجمه گوگل] این شرکت بازنشستگی تمام کارمندان خود را دارد

(2) تعریف: to dismiss or cause to retire with a pension (often fol. by off).

- She was pensioned off at sixty-three.
[ترجمه ترگمان] او در شصت و سه سال حقوق می گرفت
[ترجمه گوگل] او در شصت و سه سالگی بازنشسته شد

• financial benefit paid after a person has stopped working; boarding house; allowance, stipend
grant a pension, give a regular payment to someone who cannot work due to old age or disability
a pension is a regular sum of money paid to someone who is old, retired, widowed, or disabled.
if someone is pensioned off, they are made to retire from work and are given a pension.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] بازنشستگی، حقوق بازنشستگی، حقوق تقاعد، مستمری، حقوق وظیفه

مترادف و متضاد

پانسیون (اسم)
pension, boarding, boarding house

مزد (اسم)
pension, compensation, reward, wage, fee, wages, hire

حقوق (اسم)
emolument, due, pension, law, salary, stipend

مقرری (اسم)
emolument, pension, wages

حقوق بازنشنستگی (اسم)
pension

مستمری (اسم)
allowance, pension, maintenance allowance, scholarship, studentship

پانسیون شدن (فعل)
pension, board

مستمری گرفتن (فعل)
pension

benefits paid after retirement


Synonyms: allowance, annuity, gift, grant, IRA, payment, premium, retirement account, reward, social security, subsidy, subvention, superannuation, support


جملات نمونه

1. Pensions are often paid because of long service, special merit, or injuries received.
مستمری ها اغلب بخاطر خدمت طولانی,شایستگی های ویژه و یا جراحات وارده پرداخت می شود

2. The pension is calculated on the basis of your last year's income.
حقوق بازنشستگی بر اساس درآمد سال آخر شما محاصبه می شود

3. Mrs. Colby pensioned off her employee after thirty years of loyal service.
خانم کلبی کارمندانش را بعد از سی سال خدمت صادقانه بازنشسته کرد

4. pension off
بازنشسته کردن (با حقوق)

5. her pension amounts to $ 2000 per month
حقوق بازنشستگی او بالغ بر ماهی دو هزار دلار است.

6. disability pension
حقوق بازنشستگی معلولیت،جیره ی آکمندی

7. i can't hazard my pension money on such a project
نمی توانم پول بازنشستگی خود را برای چنین طرحی به مخاطره بیاندازم.

8. to live on a pension
با حقوق بازنشستگی زندگی کردن

9. he wanted to commute his monthly pension salary into a lump sum
او می خواست حقوق ماهیانه ی باز نشستگی خود را به یک مبلغ یکجا تبدیل کند.

10. his age entitles him to a pension
سن،او را مشمول دریافت حقوق بازنشستگی می کند.

11. the money you pay will count toward your pension
پولی که می دهید به حساب بازنشستگی شما افزوده خواهد شد.

12. His company has the best pension scheme in the industry.
[ترجمه ترگمان]شرکت او بهترین برنامه بازنشستگی را در این صنعت دارد
[ترجمه گوگل]شرکت او دارای بهترین طرح بازنشستگی در صنعت است

13. He lived on an invalidity pension which came as a weekly giro.
[ترجمه ترگمان]او در دوران invalidity که به صورت هفتگی درآمد داشت، زندگی می کرد
[ترجمه گوگل]او در بازنشستگی ناتوانی زندگی می کرد که به عنوان یک ژیرو هفتگی درآمد

14. The pension funds are administered by commercial banks.
[ترجمه ترگمان]صندوق های بازنشستگی توسط بانک های تجاری اداره می شوند
[ترجمه گوگل]بودجه بازنشستگی توسط بانک های تجاری اداره می شود

15. My pension will provide for my dependants.
[ترجمه ترگمان]مستمری من برای افراد تحت تکفل من تامین خواهد شد
[ترجمه گوگل]حقوق بازنشستگی برای وابستگان من فراهم خواهد شد

16. At what age can you start drawing your pension ?
[ترجمه ترگمان]در چه سنی می توانید بازنشستگی خود را شروع کنید؟
[ترجمه گوگل]در چه سنی می توانید شروع به تسویه حساب کنید؟

17. She went to the company to draw her pension.
[ترجمه ترگمان]به شرکت رفت تا مقرری خود را بگیرد
[ترجمه گوگل]او برای بازپرداخت بازنشستگی به شرکت رفت

18. He draws his pension at the post office.
[ترجمه ترگمان]او مستمری خود را در اداره پست جذب می کند
[ترجمه گوگل]او حقوق بازنشستگی خود را در اداره پست تسویه می کند

19. Temporary workers are ineligible for the pension scheme.
[ترجمه ترگمان]کارگران موقت فاقد شرایط برای طرح بازنشستگی هستند
[ترجمه گوگل]کارگران موقت برای طرح حقوق بازنشستگی واجد شرایط نیستند

20. The pension is not sufficient for living expenses.
[ترجمه ترگمان]این مقرری برای مخارج زندگی کافی نیست
[ترجمه گوگل]بازنشستگی برای هزینه های زندگی کافی نیست

21. I live on an invalidity pension.
[ترجمه ترگمان]من با حقوق بازنشستگی invalidity زندگی می کنم
[ترجمه گوگل]من در بازنشستگی نامعتبر زندگی می کنم

Her pension amounts to $2000 per month.

حقوق بازنشستگی او بالغ بر ماهی دو هزار دلار است.


She went to the company to draw her pension

او به شرکت رفت تا حقوقش را بگیرد


اصطلاحات

pension off

بازنشسته کردن (با حقوق)


پیشنهاد کاربران

مستمری یا حقوق بازنشستگی

۱. مستمری
۲. کمک هزینه
۳. حقوق بازنشستگی
۴. پرداخت منظمی که دستمزد نیست
۵. پرداختن مستمری [فعل]


علاوه بر معانی بالا، �بازنشستگی� هم معنی می ده.


کلمات دیگر: