کلمه جو
صفحه اصلی

realized

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] تحقق یافتن، پیاده کردن

جملات نمونه

1. realized assets
اموال نقد شده

2. i realized my danger
از خطری که با آن مواجه بودم آگاه شدم.

3. john realized his childhood dream of becoming a brain surgeon
جان به رویای ایام کودکی خود درباره ی جراح مغز شدن جامه ی عمل پوشاند.

4. i hardly realized what was happening
درست نفهمیدم چه شد.

5. suddenly i realized that i was jobless and adrift
ناگهان احساس کردم که بی کار و سرگردانم.

6. america and china realized that they must coexist
امریکا و چین دریافتند که باید همزیستی کنند.

7. at last the project was realized
بالاخره آن طرح واقعیت پیدا کرد.

8. when he came within my eyeshot, i realized he was limping
وقتی که به دیدرس من رسید متوجه شدم که می لنگد.

9. when he got back from the movie, he realized his house was ablazed
وقتی از سینما برگشت دید که خانه اش آتش گرفته است.

پیشنهاد کاربران

تحقیق

درک کردن

پی بردن

متوجه شدن
آگاه شدن
فهمیدن
پی بردن

واقع شدن

ایجاد شده

تحقق یافتن. درک کردن. پی بردن.

متوجه شدن

محقق ( شده )

محقق شدن
متوجه شدن
تحقق یافتن
درک کردن
پی بردن
واقع شدن

محقق شده، تحقق یافته

فهمیدن

متوجه شد


کلمات دیگر: