کلمه جو
صفحه اصلی

perpendicular


معنی : عمود، قائمه، ایستاده، ستون وار، عمودی، ستونی
معانی دیگر : (هندسه) خط عمود، قائم بر، راست گذر، راست ایست، هج، هچ، پر شیب، (بسیار) سرازیر (یا سربالا)، (معماری گوتیک در انگلستان) سبک راست ایست، سبک قائم، شاقول، (ابزار برای کشیدن خط عمود یا یافتن زاویه ی قائمه) قائم یاب، راست ایست یاب، خط عمود بر افق

انگلیسی به فارسی

عمودی، ستونی، ستون وار، ایستاده


عمود بر، عمود، عمودی، ستونی، قائمه، ایستاده، ستون وار


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: at or forming a right angle to or with an intersecting line or plane.
مترادف: right, square

- The bookcase should be perpendicular to the wall, not flat against it.
[ترجمه ترگمان] قفسه کتاب باید عمود بر دیوار باشد، نه صاف بر روی آن
[ترجمه گوگل] قفسه کتاب باید به دیوار عمود برسد، نه بر روی آن

(2) تعریف: at a right angle to a horizontal base; vertical or upright.
مترادف: plumb, upright, vertical
متضاد: horizontal
مشابه: erect, right, square, standing

(3) تعریف: sloping sharply upward.
مشابه: abrupt, bluff, sheer, steep
اسم ( noun )
مشتقات: perpendicularly (adv.), perpendicularity (n.)
(1) تعریف: a perpendicular line or plane.
مترادف: vertical

(2) تعریف: a perpendicular position or direction; the vertical.
مترادف: vertical

(3) تعریف: an instrument used to mark the vertical from any point.

(4) تعریف: a nearly vertical or very steep incline, as on a mountainside.
مشابه: bluff, incline

• vertical line; plumb, instrument used to set a vertical line
vertical; plumb, upright
something that is perpendicular points straight up, instead of sloping; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[زمین شناسی] عمودی سطحی بسیار پرشیب مانند یک صخره کوهستانی.
[نساجی] عمومی - خط عمود - قائم
[ریاضیات] قائم، عمودی، متعامد، خط عمود، عمود، عمود بر هم

مترادف و متضاد

عمود (اسم)
perpendicular, club, mace, staple, column, pillar, vertical line

قائمه (صفت)
perpendicular

ایستاده (صفت)
perpendicular, static, stand-up

ستون وار (صفت)
perpendicular

عمودی (صفت)
upright, straight, direct, perpendicular, plumb, vertical

ستونی (صفت)
arranged in columns, columnar, perpendicular, column-shaped, pillar-shaped

at right angles to


Synonyms: erect, horizontal, on end, plumb, sheer, standing, stand-up, steep, straight, straight-up, upright, vertical


Antonyms: horizontal, level


جملات نمونه

1. We scrambled up the nearly perpendicular side of the mountain.
[ترجمه ترگمان]از بالای کوه بالا رفتیم
[ترجمه گوگل]ما به سمت تقریبا عمود بر کوه تقسیم کردیم

2. The plumbline is always perpendicular to the horizontal plane.
[ترجمه ترگمان]The همیشه عمود بر صفحه افقی است
[ترجمه گوگل]خط لوله همیشه عمود بر سطح افقی است

3. The valley ended in a perpendicular rim of granite.
[ترجمه ترگمان]این دره در حاشیه عمودی گرانیت به پایان رسید
[ترجمه گوگل]دره به پایان می رسد در یک لبه عمود بر گرانیت

4. The two lines of bones are set perpendicular to one another.
[ترجمه ترگمان]دو خط از استخوان ها عمود بر هم قرار دارند
[ترجمه گوگل]دو خط از استخوان ها عمود بر یکدیگر قرار دارند

5. Are the lines perpendicular to each other?
[ترجمه ترگمان]آیا خطوط عمود بر یکدیگر هستند؟
[ترجمه گوگل]آیا خطوط عمود بر یکدیگر هستند؟

6. The wall is a little out of the perpendicular.
[ترجمه learner] دیوار کمی کج است
[ترجمه ترگمان]دیوار کمی از ستون عمود است
[ترجمه گوگل]دیوار کمی از عمق است

7. The left wing dipped until it was perpendicular to the ground.
[ترجمه ترگمان]جناح چپ تا آنجا که به زمین می رسید فرو رفت
[ترجمه گوگل]جناح چپ آنقدر فروکش کرد که عمود بر زمین بود

8. The wheel rotates about an axis which is perpendicular to the plane.
[ترجمه ترگمان]چرخش حول یک محور می چرخد که عمود بر صفحه است
[ترجمه گوگل]چرخ چرخش در محور است که عمود بر هواپیما است

9. Draw a perpendicular from the vertex of the triangle to its base.
[ترجمه ترگمان]یک عمود از راس مثلث تا پایه خود رسم کنید
[ترجمه گوگل]قرعه کشی عمود بر از رأس مثلث به پایه آن

10. The sides of the loch are almost perpendicular.
[ترجمه ترگمان]دو طرف دریاچه تقریبا عمود هستند
[ترجمه گوگل]طرف لک تقریبا عمود بر است

11. The wall is a little out of perpendicular.
[ترجمه ترگمان]دیوار کمی از آن عمود است
[ترجمه گوگل]دیوار کمی از عمود است

12. Behind them, there was a perpendicular wall of rock.
[ترجمه ترگمان]پشت سرشان، دیواری عمودی از صخره وجود داشت
[ترجمه گوگل]پشت آنها یک دیوار عمود بر سنگ وجود داشت

13. Instead there is a perpendicular rope ladder.
[ترجمه ترگمان]در عوض نردبان طنابی عمودی وجود دارد
[ترجمه گوگل]در عوض یک نردبان طناب عمودی وجود دارد

14. These tables for the lawyers on trial sit perpendicular to the bench.
[ترجمه ترگمان]این میزها برای وکلای مدافع عمود بر نیمکت می نشینند
[ترجمه گوگل]این جداول برای وکلا در محاکمه نشسته عمود به نیمکت

15. Ensure that the plumbline is perpendicular before you start to draw the line.
[ترجمه ترگمان]اطمینان حاصل کنید که the قبل از شروع به کشیدن خط عمود است
[ترجمه گوگل]اطمینان حاصل کنید که خط لوله به صورت عمود بر قبل از شروع خط کشیدن شروع می شود


کلمات دیگر: