کلمه جو
صفحه اصلی

pencil


معنی : مداد ابرو، مداد رنگی، مداد، هر چیزی شبیه مداد، با مداد کشیدن
معانی دیگر : هر چیز مداد مانند: مداد ابرو، (با مداد) نوشتن، نگاشتن، کشیدن، مداد به کار بردن، (در اصل) قلم موی کوچک، سبک انفرادی (نقاش)، خطوط شعاعی، دسته ی تشعشع الکترون ها، نقاشی مدادی، مدادی

انگلیسی به فارسی

مداد، مداد رنگی، نقاشی مدادی، مداد ابرو، هر چیزی شبیه مداد، مدادی، با مداد کشیدن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: an implement for writing, drawing, or marking that consists of a slender core of graphite, carbon, crayon, or the like, usu. enclosed in or held by a cylinder of wood, plastic, or metal.

(2) تعریف: any of several similar objects.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: pencils, penciling, penciled
(1) تعریف: to write or compose by using a pencil.

(2) تعریف: to mark, color, or draw by pencil.

- He penciled out several unnecessary words.
[ترجمه ترگمان] او چند کلمه غیر ضروری را به کار برد
[ترجمه گوگل] او چند واژه غیر ضروری را نقاشی کرد

• writing tool containing lead
write with a pencil
a pencil is a thin wooden piece of wood with graphite down the centre which is used for writing or drawing.
if you pencil something, you write it using a pencil.
if an event or appointment is pencilled in, it has been agreed that it should take place, but it will have to be confirmed later.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] دسته

مترادف و متضاد

مداد ابرو (اسم)
crayon, pencil

مداد رنگی (اسم)
pencil, pastil, pastille

مداد (اسم)
pencil

هر چیزی شبیه مداد (اسم)
pencil

با مداد کشیدن (فعل)
pencil

جملات نمونه

1. pencil sharpener
مداد تراش،مداد تیز کن

2. a pencil drawing of his sister
تصویر مدادی خواهرش

3. a pencil stub
ته مداد

4. a red pencil
مداد قرمز

5. a sharp pencil
یک مداد تیز

6. a styptic pencil
مداد خون بند آور

7. he stood the pencil on its end
مداد را روی ته آن ایستاند.

8. i found a pencil
من یک مداد پیدا کردم.

9. never poke a pencil into your ear!
هرگز مداد را در گوش خود فرو نکن !

10. to sharpen a pencil
مدادی را تیز کردن

11. to take a pencil from the pocket
مدادی را از جیب در آوردن

12. she kept tapping her pencil on the table
مرتبا مداد خود را آهسته به میز می زد.

13. the stump of a pencil
ته مداد (که بقیه اش تراشیده شده است)

14. he circled my name with a red pencil
او دور اسم من با مداد قرمز دایره کشید.

15. he shaded the picture's background with a pencil
زمینه ی عکس را با مداد سایه زد.

16. throughout the meeting he was either chewing his pencil or fidgetting with his fingers
در طول جلسه،او یا مداد خود را می جوید و یا با انگشتان خود بازی می کرد.

17. the retarded child found it difficult to manipulate a pencil
برای کودک عقب افتاده به کار بردن مداد دشوار بود.

18. you almost poked me in the eye with your pencil
نزدیک بود مدادت را توی چشمم بزنی.

19. I'll get a pencil and paper.
[ترجمه ترگمان]من مداد و کاغذ میارم
[ترجمه گوگل]من یک مداد و کاغذ دریافت می کنم

20. She scribbled a note in pencil.
[ترجمه ترگمان]با مداد یک یادداشت نوشت
[ترجمه گوگل]او یک یادداشت را در مداد ریز کرد

21. Anne sharpened her pencil and got out her homework.
[ترجمه ترگمان]آن مدادش را تیز کرد و تکالیف مدرسه اش را درآورد
[ترجمه گوگل]آن تیز مدادش را تیز کرد و مشق شب خود را بیرون آورد

22. He sat with his pencil poised, ready to take notes.
[ترجمه ترگمان]با مدادش نشست و آماده بود که یادداشت بردارد
[ترجمه گوگل]او با مداد رنگی خویش نشسته و آماده یادداشت ها است

23. I can't write with this pencil stub.
[ترجمه ترگمان]من نمی توانم با این مداد مداد بنویسم
[ترجمه گوگل]من نمی توانم با این مداد مداد نوشت

24. I could not find my pencil because it was covered up by the newspapers.
[ترجمه ترگمان]نمی توانستم مداد را پیدا کنم چون روزنامه را پوشیده بودند
[ترجمه گوگل]من نمیتوانم مدادم را پیدا کنم چون روزنامه ها آن را پوشانده بودند

25. Don't bear hard upon the pencil, it will break.
[ترجمه ترگمان]این مداد را به سختی تحمل نکن، آن وقت استراحت خواهد کرد
[ترجمه گوگل]مداد را به سختی تحمل نکنید، آن را شکستن

26. She twirled the pencil round in her fingers.
[ترجمه ترگمان]مداد را در انگشتانش چرخاند
[ترجمه گوگل]او دور دور مداد را در انگشتانش چرخاند

27. Neither pen nor pencil can express.
[ترجمه ترگمان]نه مداد و نه مداد ممکن نیست
[ترجمه گوگل]نه قلم و نه مداد می تواند بیان کند

a red pencil

مداد قرمز


to sharpen a pencil

مدادی را تیز کردن


a pencil-written letter

نامه‌ای که با مداد نوشته شده


pencil sharpener

مدادتراش، مداد تیزکن


a styptic pencil

مداد خون‌بندآور


His corrections were penciled in.

اصلاحات او با مداد افزوده شده بود.


پیشنهاد کاربران

با مداد سیاه کردن . علامت زدن

مداد

Pencil ( n ) : A long narrow object made of wood and filled with a black substance, used for writing or drawing
مداد

مداد
how many pencils do you have in your bag
چند تا مداد در کیفت داری 🟡🟡🟡🟡🟡🟡

مداد معنی میده


کلمات دیگر: