کلمه جو
صفحه اصلی

periphery


معنی : پیرامون، دوره، محیط، حدود، جنب، سطح بدن
معانی دیگر : مرز، حد، کران، حاشیه، سطح خارجی، برونه، رویه، حول و حوش، اطراف، جوانب، کناره، حوالی، محیط (perimeter هم می گویند)، چنبر

انگلیسی به فارسی

(هندسه) پیرامون، دوره، محیط، حدود


جنب، پیرامون


حاشیه، پیرامون، محیط، جنب، دوره، سطح بدن، حدود


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: peripheries
(1) تعریف: the outer boundary or edge of an area or surface, or the region directly inside or outside of this.
مشابه: border, brow, fringe, margin, outside

- Trees mark the periphery of our property.
[ترجمه ترگمان] درختان حاشیه اموال ما را نشانه می گیرند
[ترجمه گوگل] درختان حاشیه اموال ما را علامت گذاری می کنند

(2) تعریف: the nonessential area or aspect of something.
مشابه: fringe

• perimeter, circumference; outer border, outer edge
the periphery of an area is the edge of it; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] محیط، پیرامون

مترادف و متضاد

پیرامون (اسم)
perimeter, circumference, ambit, periphery, environs, skirt, apis, outline

دوره (اسم)
space, course, age, era, period, term, cycle, set, periodicity, periphery, stretch, spell, circuit, stadium, epoch, felly

محیط (اسم)
ambiance, environment, surroundings, setting, perimeter, circumference, ambience, sphere, periphery, entourage, circuit, milieu

حدود (اسم)
limit, range, run, ambit, periphery, precinct, scantling, gamut, verge, tether, module, purview

جنب (اسم)
side, periphery

سطح بدن (اسم)
periphery

outskirts, outer edge


Synonyms: ambit, border, boundary, brim, brink, circuit, circumference, compass, covering, edge, fringe, hem, margin, outside, perimeter, rim, skirt, verge


Antonyms: center


جملات نمونه

1. the periphery of a car tire
رویه ی تایر اتومبیل

2. the periphery of an orange
برونه (سطح خارجی) یک پرتقال

3. the fixed stars at the periphery of the universe
ستاره های ناجنبا در حاشیه ی کیهان

4. Geographically, the UK is on the periphery of Europe, while Paris is at the heart of the continent.
[ترجمه ترگمان]از لحاظ جغرافیایی، انگلستان در حاشیه اروپا قرار دارد، در حالی که پاریس در قلب قاره قرار دارد
[ترجمه گوگل]از لحاظ جغرافیایی، انگلستان در محدوده اروپا قرار دارد، در حالی که پاریس در قلب این قاره قرار دارد

5. Houses have been built on the periphery of the factory site.
[ترجمه ترگمان]خانه ها در اطراف محل کارخانه ساخته شده اند
[ترجمه گوگل]خانه ها در محوطه محل کارخانه ساخته شده اند

6. Other animals were depicted on the periphery of the group.
[ترجمه ترگمان]حیوانات دیگری در حاشیه این گروه به تصویر کشیده شدند
[ترجمه گوگل]حیوانات دیگر در حاشیه گروه نشان داده شده است

7. Extensive new planting is taking place around the periphery of the site.
[ترجمه ترگمان]کاشت جدید گسترده در اطراف محل این سایت برگزار می شود
[ترجمه گوگل]کاشت جدید گسترده ای در اطراف حاشیه این سایت صورت می گیرد

8. Homeopathy is on the periphery of medical practice.
[ترجمه ترگمان]Homeopathy در حومه عمل جراحی قرار دارد
[ترجمه گوگل]هومیوپاتی در محدوده عملیات پزشکی قرار دارد

9. Invertebrates sometimes use local circuits in the periphery, but many actions demand an integrated response of many parts of the body.
[ترجمه ترگمان]Invertebrates گاهی اوقات از مدارهای محلی در محیط استفاده می کنند، اما بسیاری از اعمال نیاز به پاسخ یکپارچه بسیاری از قسمت های بدن دارند
[ترجمه گوگل]بی مهرگان گاهی از مدارهای محلی در حاشیه استفاده می کنند، اما بسیاری از اقدامات نیاز به پاسخ یکپارچه بسیاری از قسمت های بدن دارند

10. Motor racing had featured on the periphery of her life as far back as she could remember.
[ترجمه ترگمان]ضربان موتور در محیط زندگی او تا جایی که می توانست به خاطر بیاورد
[ترجمه گوگل]مسابقه موتور در دوران پس از آن به یاد می آورد که در حاشیه زندگی اش برجای گذاشته است

11. Larger granules form a continuous fringe around the periphery of the disk.
[ترجمه ترگمان]دانه های بزرگ تر، حاشیه ای در اطراف لبه دیسک را تشکیل می دهند
[ترجمه گوگل]گرانول های بزرگتر یک حاشیه مداوم در اطراف حاشیه دیسک تشکیل می دهند

12. Moss moved on the broken trees at the periphery of the golf grass.
[ترجمه ترگمان]روی درختان شکسته در حاشیه چمن گلف حرکت می کرد
[ترجمه گوگل]موش درختان شکسته در حاشیه چمن گلف نقل مکان کرد

13. The sociological study of religion moved from the centre to the periphery of sociology.
[ترجمه ترگمان]جامعه شناسی مذهب از مرکز به محیط جامعه شناسی منتقل شد
[ترجمه گوگل]مطالعه جامعه شناختی دین از مرکز به حاشیه جامعه شناسی منتقل شد

14. The condition makes it difficult for patients to see objects at the periphery of their vision.
[ترجمه ترگمان]این شرایط برای بیماران دشوار است که اشیا را در محیط دید خود ببینند
[ترجمه گوگل]این وضعیت برای بیماران دشوار است برای دیدن اشیاء در حاشیه چشم انداز خود را دشوار است

15. The ideas are also expressed by minor poets on the periphery of the movement.
[ترجمه ترگمان]این ایده ها توسط شاعران کوچک در حاشیه این جنبش بیان می شوند
[ترجمه گوگل]ایده هایی نیز توسط شاعران کوچک در حاشیه جنبش بیان شده است

the periphery of an orange

برونه (سطح خارجی) یک پرتقال


the periphery of a car tire

رویه‌ی تایر اتومبیل


The tanks reached the priphery of the city.

تانک‌ها به حاشیه‌ی شهر رسیدند.


the fixed stars at the periphery of the universe

ستاره‌های ثابت در حاشیه‌ی کیهان


پیشنهاد کاربران

پیرامون

حاشیه ای

حاشیه

The ring road runs around the periphery of the city centre
جاده کمربندی حاشیه مرکز شهر رو دور میزنه
( از اطراف/بیرون مرکز شهر رد میشه )

حاشیه - پیرامون

peripheral یعنی حاشیه ای نه periphery


کلمات دیگر: