کلمه جو
صفحه اصلی

permute


معنی : تغییر دادن، جای گرداندن، قلب کردن، پس و پیش کردن
معانی دیگر : (ترتیب چیزی را) عوض کردن، جابجا کردن، مقدم و موخر کردن، جایگشت کردن، رجند کردن

انگلیسی به فارسی

جایگرداندن


پس وپیش کردن، قلب کردن، تغییر دادن


پیمایش، جای گرداندن، قلب کردن، تغییر دادن، پس و پیش کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: permutes, permuting, permuted
مشتقات: permutable (adj.), permutably (adv.), permutability (n.)
(1) تعریف: to change the order of; alter the sequence of.

(2) تعریف: to subject (the order of mathematical elements) to permutation.

• switch, exchange; change order, rearrange in a new order

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] گردش پذیرفتن، جابجا کردن، پس و پیش کردن، تغییر ترتیب دادن

مترادف و متضاد

تغییر دادن (فعل)
modify, affect, change, alter, shift, mutate, turn, vary, interchange, permute

جای گرداندن (فعل)
permute

قلب کردن (فعل)
permute, transpose

پس و پیش کردن (فعل)
permute, transpose

جملات نمونه

1. to permute mbdc to bmcd
حروف mbdc را به bmcd جایگشت کردن

2. Components to permute and combine into a dazzling array of services ?
[ترجمه ترگمان]مولفه های permute و ترکیب آن ها در یک طیف خیره کننده از خدمات؟
[ترجمه گوگل]اجزاء برای تغییر و ترکیب به یک آرایه خیره کننده از خدمات؟

3. Thus we can orient and permute the corners, using the algorithm LFUF'U'L'.
[ترجمه ترگمان]بنابراین ما می توانیم گوشه های را با استفاده از الگوریتم LFUF U شکل دهیم
[ترجمه گوگل]بنابراین ما می توانیم با استفاده از الگوریتم LFUF'U'L، گوشه ها را به سمت راست حرکت دهیم

4. You can see that the rows I add are fairly pointless: I randomly permute a few possible values for each field, which is just enough to make added rows non-identical to each other.
[ترجمه ترگمان]شما می توانید ببینید که ردیف ها من نسبتا بی هوده هستند: من به طور تصادفی مقدار کمی از مقادیر ممکن برای هر رشته را انتخاب می کنم، که فقط کافی است که ردیف های اضافه شده را غیر یک سان با یکدیگر ایجاد کنیم
[ترجمه گوگل]شما می توانید ببینید که ردیف های اضافه شده من نسبتا بی معنی است و من به طور تصادفی چند مقدار ممکن برای هر یک از زمینه، که فقط به اندازه کافی برای اضافه کردن ردیف های غیر یکسانی به یکدیگر

5. In order to give the neural network description of resource leveling problem and make the output correspondent with neurons, the new concept of Augmented permute matrix is proposed.
[ترجمه ترگمان]به منظور ارایه توصیف شبکه عصبی از مشکل تراز منبع و ایجاد خبرنگار خروجی با نورون ها، مفهوم جدید ماتریس permute تقویت شده پیشنهاد شده است
[ترجمه گوگل]به منظور ارائه توضیحات شبکه شبکه عصبی از مساله ی سطح منابع و ایجاد ارتباط نهایی با نورون، مفهوم جدید ماتریس مجدد افزایشی پیشنهاد شده است

6. Using the algorithms in the table above, you can orient and permute all edges of the final layer in one algorithm.
[ترجمه ترگمان]با استفاده از الگوریتم های موجود در جدول بالا، شما می توانید تمام لبه های لایه نهایی را در یک الگوریتم علامت گذاری کنید
[ترجمه گوگل]با استفاده از الگوریتم های موجود در جدول بالا می توانید تمام لبه های لایه نهایی را در یک الگوریتم هدایت کنید

7. A healthy number of commands provide connectivity, and an even larger set of commands can generate, permute, modify, filter, and analyze data.
[ترجمه ترگمان]یک تعداد سالم از فرمان ها، اتصال را فراهم می کند و یک مجموعه بزرگ تر از فرمان ها می تواند تولید، permute، اصلاح، فیلتر و تجزیه و تحلیل داده ها باشد
[ترجمه گوگل]تعداد زیادی از دستورات اتصال را فراهم می کنند، و مجموعه ای حتی بزرگتر از دستورات می تواند تولید، تغییر، تغییر، فیلتر کردن و تجزیه و تحلیل داده ها

8. The following factor, when you choose MTR's serves, you will consider more, please permute.
[ترجمه ترگمان]عامل زیر، زمانی که MTR را انتخاب می کنید، بیشتر مد نظر قرار خواهید گرفت
[ترجمه گوگل]عامل بعدی، زمانی که شما انتخاب می کنید MTR در خدمت، شما بیشتر در نظر بگیرید، لطفا پرش

to permute MBDC to BMCD

حروف MBDC را به BMCD جای‌گزین‌کردن


پیشنهاد کاربران

جایگشت


کلمات دیگر: