طبیعتا، طبعا، ذاتا، فطرتا، نهادا، به طور طبیعی، طبیعی، البته، مسلم است، بطور طبیعی، بومی وار، خود بخود، بدیهی است
naturally
طبیعتا، طبعا، ذاتا، فطرتا، نهادا، به طور طبیعی، طبیعی، البته، مسلم است، بطور طبیعی، بومی وار، خود بخود، بدیهی است
انگلیسی به فارسی
بطور طبیعی،بومی وار،خود بخود،طبعا،مسلما،البته،بدیهی است
انگلیسی به انگلیسی
• متضاد: self-consciously
• مشابه: of course
[ترجمه گوگل] این رنگ در برخی از سبزیجات به طور طبیعی ظاهر می شود
[ترجمه گوگل] او یک کودک طبیعتا کنجکاو است
• متضاد: surprisingly
[ترجمه گوگل] به طور طبیعی، آزمون را امتحان خواهم کرد
you use naturally to indicate that something is obvious and not surprising.
if one thing develops naturally from another, it develops as a normal result of it.
something that happens or exists naturally happens or exists in nature and was not made or caused by people.
you say that someone is behaving naturally when they are not trying to hide anything or pretend in any way.
you can also use naturally to talk about qualities that people were born with, rather than those that were learned later.
if something comes naturally to you, you can do it easily.
مترادف و متضاد
as anticipated
Synonyms: artlessly, but of course, by birth, by nature, candidly, casually, characteristically, commonly, consistently, customarily, easily, freely, generally, genuinely, habitually, impulsively, informally, innocently, instinctively, normally, openly, ordinarily, readily, simply, spontaneously, typically, unaffectedly, uniformly, unpretentiously, usually
Antonyms: affectedly, unnaturally
جملات نمونه
[ترجمه گوگل]پس از مدتی، ما به طور طبیعی درباره کودکان صحبت کردیم
[ترجمه گوگل]با Sth به طبیعت می توان ویژگی خاص، کیفیت و غیره داشته باشید: او با هوش و عقل به ارمغان آورده است
[ترجمه گوگل]به طور طبیعی، زمانی که همه چیز برطرف می شود، ناراحت می شوم
[ترجمه گوگل]موهایتان به طور طبیعی فرفری هستند و یا دارای یک مجرای موضعی بوده اید؟
[ترجمه گوگل]اثرات دارو به طور طبیعی در عرض چند ساعت خفه می شود
[ترجمه گوگل]موهای فرفری خشک را به طور طبیعی برای حداکثر خوردن و درخشش
[ترجمه گوگل]من، طبیعتا، بیشتر می خواهم چیزهایی را ببینم که در طول سال های تاریکی مرا دوست داری شما همچنین می خواهید چشمان خود را بر روی چیزهایی که برای شما عزیز شده اند بگذارید تا بتوانید آنها را در شب به یاد داشته باشید که قبل از شما ظاهر شده است
[ترجمه گوگل]به طور طبیعی، می خواهید این را با همسرتان در میان بگذارید
[ترجمه گوگل]نمک به طور طبیعی در آب دریا رخ می دهد
[ترجمه گوگل]والدین به طور طبیعی برای فرزندانشان مضطرب هستند
[ترجمه گوگل]بهتر است به طور طبیعی خوابید، بدون مصرف دارو
[ترجمه گوگل]هر دو بیماری روانی و فیزیکی هر دو به طور طبیعی با سن رخ می دهند
Sheep are naturally meek animals.
گوسفند بهطورطبیعی حیوانی بیآزار است.
One of the children was naturally good.
یکی از بچهها ذاتی خوب بود.
She did not seem to have died naturally.
به نظر نمیرسید که به مرگ طبیعی مرده باشد.
the changes that are naturally brought by time
دگرگونیهایی که بهطور طبیعی توسط زمان بهوجود میآیند
My hair curls naturally.
موهای من بهطور طبیعی مجعد میشود.
Naturally, I would be opposed to that measure.
من مسلماً با آن اقدام مخالف خواهم بود.
"did you win the game?" "yes, naturally!"
«مسابقه را بردی؟» «بله، البته که بردم!»
پیشنهاد کاربران
طبیعتا