کلمه جو
صفحه اصلی

like


معنی : نظیر، شبیه، همانند، مانند، متشابه، هم جنس، قرین، همچون، هم شکل، همگونه، دوست داشتن، خوب بودن، دل خواستن، بسان، همچنان، به تساوی، سان، چنان، چنانکه، چون، مثل، مثل
معانی دیگر : (تقریبا یا عینا) مثل هم، یک جور، همجور، مثل هم، همچو، -وش، - وار، دیز، مشابه، (محلی) محتمل، محتملا، (مطابق با) ویژگی فردی، خوی، طبع، سرشت، نهاد، خمیره، مایل، متمایل، پیش آگاهی دهنده، حاکی، نمایانگر، گویا، گویی، مثل اینکه، انگار، همانطور، همانگونه، به گونه ای که، (محلی) نزدیک بود که، در شرف، (نادر) رجوع شود به: alike، (مهجور) مقایسه کردن، تشبیه کردن، همانند پنداشتن، دوست داشتن (ولی نه عشق ورزیدن)، خوش آمدن از، خواستن، میل داشتن، پسندیدن، ترجیح دادن، (مهجور) خوشایند بودن، (عامیانه) برنده پنداشتن (یا پیش بینی کردن)، (جمع) چیز مورد علاقه، ترجیحات، خواسته ها، تمایلات، مایل بودن، نظیر بودن، بشکل یا شبیه چیزی یا کسی بودن، هم جنس
like_
پسوند:، (صفت ساز) همانند، مناسب، - مانند، - وش، - وار [doglike و moon-like]

انگلیسی به فارسی

دوست داشتن، مایل بودن، دل خواستن، نظیر بودن، بشکل یا شبیه (چیزی یا کسی) بودن، مانند، مثل، قرین،نظیر، همانند، متشابه، شبیه، همچون، بسان، همچنان،هم شکل، هم جنس، متمایل، به تساوی، شاید، احتمالا، فی المثل، برای مثال، همگونه


پسندیدن، نظیر، دوست داشتن، خوب بودن، دل خواستن، بسان، همچنان، به تساوی، مانند، همانند، شبیه، همچون، قرین، هم شکل، هم جنس، متشابه، همگونه، مثل، چون، سان، چنان، چنانکه


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: having the same form or characteristics.
مترادف: alike, identical, same
متضاد: dissimilar, unalike, unlike
مشابه: akin, comparable, equal, equivalent, kin, matching, parallel, similar, twin

- The test requires the child to pick out pairs of like images from a set of images.
[ترجمه A.A] تستی لازم است که کودک دوتا تصویر مشابه را از یک مجموعه تصاویر انتخاب کند
[ترجمه .] آزمایش نیاز دارد که کودک بتواند جفت تصاویر مشابه را از مجموعه تصاویر انتخاب کند
[ترجمه ترگمان] این آزمایش به کودک نیاز دارد تا جفت تصاویر را از مجموعه ای از تصاویر انتخاب کند
[ترجمه گوگل] تست نیاز به کودک دارد تا جفت هایی از تصاویر مشابه را از مجموعه ای از تصاویر انتخاب کند

(2) تعریف: having close resemblance.
مترادف: comparable, correspondent, identical, similar
متضاد: dissimilar, unlike

- After hearing her story, I told her I had a like experience.
[ترجمه ترگمان] بعد از شنیدن داستان، بهش گفتم یه تجربه مشابه دارم
[ترجمه گوگل] پس از شنیدن داستان او، به او گفتم که تجربه ای مشابه داشتم
حرف اضافه ( preposition )
(1) تعریف: the same as or similar to.
متضاد: unlike

- She is like her mother in the way she gestures when she speaks.
[ترجمه A.A] حرف زدنش به مادرش رفته
[ترجمه ترگمان] او مثل مادرش رفتار می کند که وقتی حرف می زند رفتار می کند
[ترجمه گوگل] او مانند مادرش همانطور که در حال صحبت کردن است، حرکاتش را انجام می دهد

(2) تعریف: in the character of; in the same manner of.
مشابه: after

- She cooks like her mother.
[ترجمه ترگمان] مثل مادرش آشپزی میکنه
[ترجمه گوگل] او مانند مادرش آشپزی می کند

(3) تعریف: open to; in the mood for; desirous of.
مشابه: disposed to, open to

- I'm tired and I feel like going home now.
[ترجمه A.A] خسته ام و الان میخوام برم خونه
[ترجمه ترگمان] من خسته ام و الان احساس می کنم دارم به خانه می روم
[ترجمه گوگل] من خسته هستم و احساس میکنم اکنون به خانه میروم
- I don't really feel like cooking tonight--why don't we order a pizza?
[ترجمه A.A] من واقعا امشب حس آشپزی ندارم ، چرا یک پیتزا سفارش ندیم
[ترجمه ترگمان] من واقعا احساس اشپزی نمی کنم - چرا پیتزا سفارش نمیدیم؟ -
[ترجمه گوگل] من واقعا نمی خواهم امشب پخت و پز - چرا ما یک پیتزا را سفارش نمی دهیم؟

(4) تعریف: disposed or inclined to.
مشابه: disposed to, inclined to

- It looks like rain today.
[ترجمه کیمیا] به نظر میرسد امروز بارانی ست.
[ترجمه مبینا مرادیان] امروز هوا بارانی به نظر میرسد
[ترجمه ترگمان] امروز شبیه باران است
[ترجمه گوگل] امروز به نظر می رسد باران
اسم ( noun )
• : تعریف: something or someone similar (usu. prec. by the).
مشابه: category, class, equivalent, et cetera, genre, ilk, kind, sort, stripe, type

- Lobsters, crayfish, shrimp, and the like are classified as arthropods.
[ترجمه ترگمان] lobsters، crayfish، میگو و the مثل بندپایان طبقه بندی می شوند
[ترجمه گوگل] خرچنگ ها، خرچنگ ها، میگو ها و غیره به عنوان دسته بندی های دسته بندی شده طبقه بندی می شوند
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: likes, liking, liked
(1) تعریف: to find pleasure in; enjoy.
مترادف: enjoy, love, relish
متضاد: abominate, dislike, hate
مشابه: appreciate, fancy, prefer, savor

- She likes mystery novels, and she always seems to be reading one.
[ترجمه ترگمان] رمان های سری را دوست دارد، و همیشه به نظر می رسد که کتاب می خواند
[ترجمه گوگل] او رمان های رمز و راز را دوست دارد، و او همیشه به نظر می رسد خواندن یکی است
- He likes to sleep late on Saturdays.
[ترجمه ترگمان] او دوست دارد در اواخر روز شنبه بخوابد
[ترجمه گوگل] او دوست دارد روز شنبه ها دیر بخوابد
- I like going out to eat; it's one of my great pleasures.
[ترجمه ترگمان] دوست دارم غذا بخورم، یکی از لذت های بزرگ منه
[ترجمه گوگل] دوست دارم بیرون غذا بخورم یکی از لذت های بزرگ من است
- The child likes her mother to tuck her in every night.
[ترجمه سارا] بچه مادرش را دوست دارد چون هر شب او را در اغوش می گیرد
[ترجمه ترگمان] بچه از مادرش خوشش می آید که هر شب او را در آغوش بگیرد
[ترجمه گوگل] کودک مادر را دوست دارد تا او را در هر شب بچرخاند
- I would like to visit China someday.
[ترجمه ترگمان] دوست دارم روزی از چین بازدید کنم
[ترجمه گوگل] من می خواهم یک روز به چین بروم

(2) تعریف: approve of or feel pleased about; consider very good or satisfactory.

- She likes what they did to the menu.
[ترجمه ترگمان] اون از کاری که با منو رو کردن خوشش میاد
[ترجمه گوگل] او دوست دارد آنچه را که آنها به منو انجام داد
- He doesn't like his wife going out every evening.
[ترجمه سارا] او خوشش نمی آید همسرش هر شب به بیرون برود
[ترجمه ترگمان] از زنش خوشش نمی آید که هر شب بیرون برود
[ترجمه گوگل] او همسرش را هر شب می خواند
- He liked that the doctor spent time explaining things to him.
[ترجمه ترگمان] دوست داشت که دکتر وقت صرف توضیح چیزها به او بکند
[ترجمه گوگل] او دوست داشت که دکتر زمان را برای توضیح دادن چیزها به او اختصاص داد
- I like it when you give me constructive criticism.
[ترجمه ترگمان] من از آن خوشم می آید وقتی که به من انتقاد سازنده می دهی
[ترجمه گوگل] وقتی به من انتقاد سازنده ای دادید، آن را دوست دارم

(3) تعریف: to have affection or regard for.
مترادف: adore, fancy, favor, love
متضاد: abominate, dislike, hate
مشابه: admire, esteem, prize

- She likes her roommate at college, and they're becoming good friends.
[ترجمه ترگمان] اون از هم اتاقیش در دانشگاه خوشش میاد و دوست های خوبی میشن
[ترجمه گوگل] او همسایه خود را در کالج دوست دارد و آنها تبدیل به دوستان خوب می شوند
- I like you very much, but I don't want to get romantically involved.
[ترجمه ترگمان] من شما را خیلی دوست دارم، اما نمی خواهم با روابط عاشقانه آشنا شوم
[ترجمه گوگل] من خیلی شما را دوست دارم، اما نمی خواهم به طور عاشقانه درگیر شوم

(4) تعریف: to prefer.
مترادف: prefer

- How do you like your tea? With sugar?
[ترجمه ترگمان] چای را چگونه دوست دارید؟ با شکر؟
[ترجمه گوگل] چگونه چای شما را دوست دارید؟ با شکر؟
- I like my room cool when I sleep.
[ترجمه saba] وقتی می خوابم دوست دارم اتاقم سرد باشه
[ترجمه ترگمان] وقتی می خوابم از اتاقم خوشم میاد
[ترجمه گوگل] وقتی خوابیدم، اتاقم را سرد می کنم
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to feel disposed or have an inclination.
مترادف: care, choose, please, want, wish
مشابه: approve, delight, incline, pleasure, prefer, tend, will

- We can go somewhere for coffee, if you like.
[ترجمه ترگمان] اگر مایل باشید می توانیم یک جایی برای قهوه برویم
[ترجمه گوگل] اگر بخواهید می توانید برای قهوه جایی بروید
اسم ( noun )
• : تعریف: (usu. pl.) affections or preferences.
مترادف: fondness, love, partiality, preference
متضاد: dislike
مشابه: choice, delight, fancy, inclination, liking, penchant, pleasure, predilection

- What are his likes and dislikes?
[ترجمه ترگمان] چه چیزی دوست دارد و بدش می آید؟
[ترجمه گوگل] دوست و مخالفت او چیست؟
پسوند ( suffix )
• : تعریف: similar to; typical of; resembling.

- catlike
[ترجمه ترگمان] مثل گربه
[ترجمه گوگل] گربه ای
- shell-like
[ترجمه ترگمان] مثل اون میمونه که
[ترجمه گوگل] پوسته شبیه

• person or thing which is similar or comparable; kind, type; things which are preferred or liked
enjoy; be fond of; be attracted to; want; prefer
having similar characteristics; alike, having a resemblance to; characteristic of
nearly, approximately; probably (slang); as if, such (slang)
similar to, resembling; in a similar way, characteristic of; inclined to, tending to; for example
similar to, very closely resembling; as if
-like is added to nouns to form adjectives that describe something as being similar to the thing referred to by the noun.
if one person or thing is like another, they have similar characteristics or behave in similar ways.
if you ask someone what something is like, you are asking them to describe it.
like can introduce an example of the thing that you have just mentioned.
you can use like to say that someone is in the same situation as another person.
if you say that something is like you remembered it or like you imagined it, you mean that it is the way you remembered or imagined it; an informal use.
if you like something, you find it pleasant or attractive, or you approve of it.
if you say that you would like something or would like to do something, you are expressing a wish or desire.
see also liking.
you say `if you like' when you are offering to do something for someone.
you say `and the like' to indicate there are other similar things or people that can be included in what you are saying.
you say `like this', `like that', or `like so' when you are showing someone how something is done.
you can sometimes use nothing like instead of `not' when you want to emphasize a negative statement.
you use something like to indicate that a number or quantity is an estimate, not an exact figure.

دیکشنری تخصصی

[برق و الکترونیک] شبیه، مشابه
[ریاضیات] مساوی، برابر، متساوی، مثل، مشابه

مترادف و متضاد

نظیر (اسم)
match, make, tally, exemplar, like, analogue

شبیه (صفت)
similar, equal, alike, rival, like, same, analogous, quasi, papilionaceous, semblable

همانند (صفت)
similar, equal, alike, like, homological

مانند (صفت)
similar, alike, like, analogous, resembling, looking like, comparable

متشابه (صفت)
similar, alike, like, analogous, resembling, homologous, homonymous

هم جنس (صفت)
like, homogeneous, biotype, cognate, consubstantial, connatural

قرین (صفت)
similar, like

همچون (صفت)
like

هم شکل (صفت)
like

همگونه (صفت)
like, simian

دوست داشتن (فعل)
love, affect, like, smack, savor, savour

خوب بودن (فعل)
like, be in tune with, be in with, be well in with, be on friendly terms with, get along well with, have a good relationship with, stand in with

دل خواستن (فعل)
like

بسان (قید)
like

همچنان (قید)
so, like, likewise

به تساوی (قید)
like

سان (حرف اضافه)
like

چنان (حرف اضافه)
like

چنانکه (حرف اضافه)
like

چون (حرف اضافه)
since, like

مثل (حرف اضافه)
like

مثل (حرف ربط)
like

similar


Synonyms: according to, agnate, akin, alike, allied, allying, analogous, approximating, approximative, close, coextensive, cognate, commensurate, comparable, compatible, conforming, congeneric, congenerous, consistent, consonant, corresponding, double, equal, equaling, equivalent, homologous, identical, in the manner of, jibing, matching, much the same, near, not far from, not unlike, on the order of, parallel, related, relating, resembling, same, selfsame, such, twin, undifferentiated, uniform


Antonyms: different, dissimilar, unlike


enjoy, be fond of


Synonyms: admire, adore, appreciate, approve, be gratified by, be keen on, be partial to, be pleased by, be sweet on, care for, care to, cherish, delight in, derive pleasure from, dig, dote on, esteem, exclaim, fancy, feast on, find appealing, get a kick out of, go for, hanker for, hold dear, indulge in, love, luxuriate in, prize, rejoice in, relish, revel in, savor, stuck on, take an interest in, take delight in, take satisfaction in, take to


Antonyms: despise, dislike, hate


choose, feel inclined


Synonyms: care to, desire, elect, fancy, feel disposed, feel like, have a preference for, incline toward, please, prefer, select, want, will, wish


Antonyms: dislike, ignore


جملات نمونه

He has a house like mine.

او یک خانه مانند خانه‌ی من دارد.


like a lion

همچون شیر


1. like a contrary child
مانند کودکی لجباز

2. like a lion
همچون شیر

3. like a lovely goddess emergent from the sea
همانند الهه ی زیبایی که از دریا پدیدار می شود

4. like a ravenous wolf
مانند گرگی که سیرایی ندارد

5. like as not, he's already dead
متحملا تاکنون مرده است.

6. like flies to wanton boys are we to the gods
(شکسپیر) نزد خدایان ما همچون مگس نزد کودکان بازیگوش هستیم.

7. like i told you, i have no money
همانطور که گفتم پول ندارم.

8. like two children chastened by the teacher. . .
مانند دو کودکی که توسط معلم توبیخ شده باشند. . .

9. like a (hot) knife through butter
مانند چاقو (ی داغ) در کره،به آسانی،بدون اشکال

10. like a book
1- به زبان کتابی،لفظ قلم 2- با فهم کامل،به طور واضح و آشکار

11. like a dream
عالی،رویایی،خیال انگیز

12. like a fish out of water
ناراحت،در جایی نامناسب،در محذور

13. like a house on fire (or afire)
با شتاب و حرارت،با اشتیاق و دستپاچگی

14. like a stink
(انگلیس - خودمانی) سخت،شدید،بسیار زیاد

15. like a streak
(عامیانه) با سرعت تمام،مثل برق

16. like a wet rag
خسته و وامانده

17. like anything
(عامیانه) خیلی،بسیار،شدیدا

18. like attracts like
کند هم جنس با هم جنس پرواز

19. like blazes (or crazy or the devil, etc. )
(عامیانه) با کمال شدت یا سرعت یا اشتیاق

20. like cat and dog
مثل سگ و گربه،دایما در حال نزاع

21. like clockwork
بسیار منظم و دقیق و هموار

22. like father, like son
پدر و پسر مثل هم هستند،پسر به پدرش رفته است

23. like fun
(خودمانی) ابدا،اصلا،هرگز

24. like fury
(عامیانه) دیوانه وار،به شدت تمام

25. like gangbusters
با حرارت،با موفقیت

26. like grim death
با عزم راسخ (علیرغم مشکلات)

27. like mad
(عامیانه) شدید،شدیدا،باشوق و علاقه

28. like nobody's business
(قدیمی - عامیانه) به سرعت و شدت

29. like so
این جوری،بدین طریق،بدین سان

30. like that
آن گونه،آن جور،از آن قبیل

31. like two peas in a pod
مثل سیبی که از وسط دو نیم کرده باشند،کاملا شبیه به هم

32. like water
(به ویژه در مورد پول و خرج) مثل ریگ،بی حساب و کتاب

33. like water off a duck's back
بی تاثیر،بی واکنش

34. evanescent like a spring storm
زودگذر همچون توفان بهاری

35. fruits like apples, pears,and grapes
میوه هایی مانند سیب و گلابی و انگور

36. he like to broke the window down
نزدیک بود پنجره را بشکند.

37. i like apples, but i love pears
من سیب دوست دارم ولی عاشق گلابی هستم.

38. i like grilled meat better than fried meat
من گوشت کباب شده را بیشتر از گوشت سرخ شده دوست دارم.

39. i like him because he is a kind man
من از او خوشم می آید چون مرد مهربانی است.

40. i like modern history better than ancient history
من تاریخ نوین را بیشتر از تاریخ کهن دوست دارم.

41. i like new york in the world series
فکر می کنم در مسابقات جهانی نیویورک برنده شود.

42. i like tea while iraj prefers coffee
من چای دوست دارم درحالی که ایرج قهوه را ترجیح می دهد.

43. i like the form of this building but not its color
از شکل این بنا خوشم می آید ولی رنگ آن را دوست ندارم.

44. i like the homelike atmosphere of this hotel
از محیط خانه مانند این هتل خوشم می آید.

45. i like the peace and quiet of that farm
از آرامش و سکوت آن روستا خوشم می آید.

46. i like the second one better
من دومی را بیشتر دوست دارم.

47. i like to do a lot of entertaining
من از مهمانداری (پذیرایی کردن) خوشم می آید.

48. i like to furnish my own room myself
دوست دارم اتاقم را خودم مبله کنم.

49. i like to keep my professional activities separate from my family activities
من دوست دارم فعالیت های شغلی خودم را از فعالیت های خانوادگی جدا نگه دارم.

50. i like to read in the evening
دوست دارم سرشب مطالعه کنم.

51. i like to see moscow
میل دارم مسکو را ببینم.

52. i like to think about god
دوست دارم درباره ی خدا اندیشه کنم.

53. i like to travel light
من دوست دارم سبک سفر کنم.

54. i like walking
من پیاده روی را دوست دارم.

55. i like your looks better
از قیافه ی تو بیشتر خوشم می آید.

56. if like the lord, i had control over the firmament . . .
گر بر فلکم دست بدی چون یزدان . . .

57. immobile like a mountain
همچون کوهی پا برجا

58. indians like spicy food
هندی ها غذای پر ادویه دوست دارند.

59. italian-americans, like other hyphenated americans, were thought to be less patriotic
باور بر این بود که امریکایی های ایتالیایی تبار (مثل سایر امریکایی های بیگانه تبار) دارای حس میهن دوستی کمتری هستند.

60. pigs like to wallow in their own excrement
خوک ها دوست دارند که در کثافت خود غلت بزنند.

61. some like it cooked
برخی مردم پخته ی آن را دوست دارند.

62. teachers like him are few
معلم مثل او کم است.

63. thinkers like mazdak anteceded communism
متفکرینی مانند مزدک از مدت ها پیش کمونیسم را ابداع کردند.

64. towns like that
آن جور شهرها

65. two like electrical charges repel one another
دو بار الکتریکی هم نام همدیگر را دفع می کنند.

66. (they are) like flies on something sweet
. . . مگسانند دور شیرینی

67. as like as two peas (in a pod)
مثل سیبی که دو حصه کرده باشند،کاملا مثل هم

68. be like a bear with a sore head
(انگلیس - خودمانی) بدخلقی کردن،زود خشم بودن

69. drink like a fish
در می خوارگی زیاده روی کردن

70. drink like a fish
در میخوارگی افراط کردن،خیلی مشروب خوردن

They behaved like children.

آنان مثل بچه رفتار کردند.


what is he like?

او چه جور آدمی است؟


a man like that

آن‌چنان مردی


a cup of sugar and the like amount of flour

یک فنجان شکر و مقدار مساوی (یا همان مقدار) آرد


fabrics of like thickness

پارچه‌هایی به یک ضخامت


Like as not, he's already dead.

احتمالاً تاکنون مرده است.


It is not like her to cheat.

تقلب در نهاد او نیست (از او بعید است).


It is just like him to tell everyone about it.

از او بر می‌آید که به همه (درباره‌ی آن) بگوید.


I feel like sleeping a little more.

دلم می‌خواهد کمی بیشتر بخوابم.


She is like an angel.

او مثل فرشته است.


They say I am very much like my father.

می‌گویند من خیلی شبیه پدرم هستم.


He and his brother are like each other.

او و برادرش شبیه به هم هستند.


to be like something

به چیزی شبیه بودن، همانند بودن


She sings like a bird.

او مانند پرنده آواز می‌خواند.


It tastes like ice cream.

مزه‌ی بستنی می‌دهد.


fruits like apples, pears,and grapes

میوه‌هایی مانند سیب و گلابی و انگور


did you ever see the like of it?

هرگز همانند آن را دیده بودی؟


It looks like a clear day tomorrow.

به‌نظر می‌رسد که فردا هوا صاف خواهد بود.


He seems like a man without hope.

او ظاهر مردی را دارد که عاری از امید است.


It looked like a terrible nightmare.

گویی کابوس وحشتناکی بود.


It was just like you said.

درست همان‌گونه‌ای بود که شما گفتید.


Like I told you, I have no money.

همان‌طور که گفتم، پول ندارم.


He like to broke the window down.

نزدیک بود پنجره را بشکند.


I can read his mind like a book.

افکار او برای من آشکار است.


towns like that

آن‌طور شهرها


This book is nothing like I've ever read before.

مانند این کتاب را هرگز پیش از این نخوانده بودم.


I like apples, but I love pears.

من سیب دوست دارم، ولی عاشق گلابی هستم.


I like him because he is a kind man.

من از او خوشم می‌آید؛ چون مرد مهربانی است.


I like walking.

من پیاده‌روی را دوست دارم.


I would rather like to stay.

ترجیح می‌دهم (بیشتر دلم می‌خواهد) بمانم.


would you like some tea?

(قدری) چای میل دارید؟


I would like to meet him.

دلم می‌خواهد او را ملاقات کنم.


You can leave whenever you like.

هرموقع که بخواهی می‌توانی بروی.


She liked what she saw.

آنچه را که دید، پسندید.


It likes me not.

خوشم نمی‌آید.


I like New York in the World Series.

فکر می‌کنم در مسابقات جهانی نیویورک برنده شود.


A person's likes and dislikes.

آنچه شخص دوست دارد و آنچه که دوست ندارد.


this is more like it!

این بد نیست!


اصطلاحات

like that

آن‌گونه، آن‌جور، از آن قبیل


and the like

و غیره، قس علی‌هذا


like a book

1- به زبان کتابی، لفظ قلم 2- با فهم کامل، به‌طور واضح و آشکار


like anything

(عامیانه) خیلی، بسیار،به‌شدت


like attracts like

کند هم‌جنس با هم‌جنس پرواز


like blazes (or crazy or the devil, etc.)

(عامیانه) با کمال شدت یا سرعت یا اشتیاق


like father, like son

پدر و پسر مثل هم هستند، پسر به پدرش رفته است


no fool like an old fool

بدترین نوع احمق، احمق پیر است، هر چه پیرتر می‌شه، احمق‌تر می‌شه.


nothing like

کاملاً متفاوت، اصلاً ناهمانند


something like

تقریباً مثل، تا اندازه‌ای همانند


more like it

(عامیانه) بیشتر طبق دلخواه


پیشنهاد کاربران

دوست داشتن

اگر با look بیاید میشود همسان و مشابه
look like

چیز مورد علاقه

دوست داشتن/ خوب بودن/پسندیدن

چنین این طور

لذت بردن از یک موقعیت

میل داشتن

The world is full of beautiful . Just like you
دنیا پر از زیباست. درست مثل تو

مانند ، مثل

یکسان یک جور یکی

But if i was its , like اینجا معنی به فرض میده

همانند

به فرض مثال/دوست داشتم/شبیه چیزی ( اگر با look بیاید:look like ) /لذت بردن از موقعیتی یا چیزی

He likes to see her every day. ا و دلش میخواد، یا او دوست داره ، هر روز ببینتش.

پسند کردن

چه جوریه ، چه طوره

دوست داشتن و بعضی وقت معنی شبیه بودن می ده
مثلاً امروز هوا شبیه چیه ، امروز هوا شبیه هوای بارانی است
شبیه در انگلیسی like می شود

دوست داشتن
یا چجوری هست
I like my bag من کیفم رو دوست دارم

اصفهان چجوریه ? What is Isfahan like

دوست داشتن. پسندیدن

Likeاز نظر معنی بستگی به نوع جمله دارد گاهی باLookمی آید که به معنای مثل است . گاهی هم به تنهایی می آید که به معنی دوست داشتن است

به منزله

آنقدر ها، مثلِ آن ( درمقام مقایسه بین دو چیز )

به عنوان مثال

گونگی

گونه like
چه گونه گی likeness
گونه گی های ناهمتا different likeness
هم گونه گی

دوست داشتن
دربعضی از جملات به معنی مثال

Like یعنی دوست داشتن که برای you یعنی تو یا شما، i یعنی من، we یعنی ماthey یعنی آنها
اما همیشه it یعنی این، she یعنی اون که برای ( مونث ) یا همون ( خانم ) میاد مثلا:she is Nazanin
یا she's Nazanin که یعنی اون هست نازنین
He یعنی اون
( مذکر ) یا همون آقا میاد
مثلا:He is Reza یا he's Reza یعنی اون هست رضا
برای she، he, it
Likes میاد و s میگیره
و برای اونهایی که بالا توضیح دادم به غیر از she, he, it
Like میاد
امیدوارم فهمیده باشید.




به غیر از معنی دوست داشتن معنی
مثلا هم میده
مثلا: A like aunt یعنی آ مثل خاله

such as

همانگونه که

Like برابر فارسی اش: پسند، مانند، سان، شبیه، دوست داشتن، خوش آمدن است.
Like امروزه در شبکه های همگانی یا اجتماعی پرکاربرد شدِ است و در این برنامه ها از پسند و ناپسند برای دانستن نظر کاربر درباره یک فرستاده ( پست ) استفاده می شود.

Like پسند
unlike ناپسند
dislike ناپسند
liked پسندیده
unliked ناپسندیده


دوست داشتن چیزی
مثال:
She likes wearing a drees.
او ( خانم ، زن یا مونث ) دوست دارد دامن بپوشد.
Me, you, we, they - - - > like
He , she, it, name - - > likes
Dont forget like me
Thanks

مثل
مانند
دوست داشتن
پسندیدن

دوست داشتن/پسندیدن
مثلا تو اینستا میگن لایک کنید 😉👍🏻
شما هم اینجا بابک کنید اگه خوشتون اومده 🥰

لایکیدن

- like
به عنوان پسوند : - - طور/ - - گونه

Like گاهی اوقات، بسته به شرایط و بحث، میتونه برای موافقت کردن هم استفاده بشه
مثلا توی یه سینمای یه جمله ای بود که یه آقا به دنبال پیشنهاد یه خانومی میگه و موقعیت اینطوریه که همه دارن سر یه موضوع مهم هم فکری میکنن. اون آقا میگه : I like her
خب اینجا وسط یه بحث جدی، طرف یوهو برنمیگرده که بگه ( من ازش خوشم میاد ) !
این جمله رو در تایید پیشنهاد زن گفت و معنیش میشه ( من باهاش موافقم )

یا توی یه سکانس دیگه، یک سری واقعیت هایی درباره ی همسر یه خانوم رو میشه. اون خانوم خیلی شوکه بوده و خطاب به کسی که داشته اون حرفا رو میزده میگه :
Not like that, not like you say
اینجا اینطوری ترجمه میشه :اینطوری نیست! اینطوری که تو میگی نیست! ( یعنی میخواد انکار کنه و بگه چیزایی که میشنوه، حقیقت نداره. از سر ناباوری و انکار گفته میشه )

و یه دیالوگ قشنگ دیگه هم بود :
It's not like you to shy away from a fight
اینجا It's not like you یعنی : از تو بعیده که. . . . . . .

موارد مشابه، موارد این چنینی

فروهیدن.

به معنای خواستن
هم به معنای
مثل یا مانند

حرف اضافه like به معنای شبیه و مانند
برای اشاره به شباهت چیزی یا کسی به چیزی یا کسی دیگر از حرف اضافه like استفاده می شود. مثال:
. i have a sweater just like that ( من گرمکنی درست مانند آن دارم. )
. she looks like her father ( او شبیه به پدرش است. )

فعل like به معنای دوست داشتن و خوش آمدن
فعل like می تواند به مفاهیمی چون؛ خوشایند دانستن چیزی یا علاقه به کسی، از کیفیت خوب برخوردار بودن چیزی، جذابیت داشتن کسی و در نهایت لذت بردن از چیزی و آن را به چیزهای دیگر ترجیح دادن، اشاره کند. مثال:
?do you like fish ( آیا ماهی دوست داری؟ )
. i like your new haircut ( مدل موی جدیدت را دوست دارم. )

منبع: سایت بیاموز


کلمات دیگر: