کلمه جو
صفحه اصلی

indeterminate


معنی : بی نتیجه، نا معین، سیال، معلق، نا مشخص، پادر هوا
معانی دیگر : تعیین نشده، نامعلوم، مقرر نشده، مبهم

انگلیسی به فارسی

نا معین، پادر هوا، نا مشخص، بی نتیجه


نامشخص، نا مشخص، سیال، نا معین، بی نتیجه، پادر هوا، معلق


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: indeterminately (adv.), indeterminateness (n.)
(1) تعریف: not fixed, clear, or precise; indefinite or uncertain.
متضاد: certain, determinate
مشابه: amorphous, equivocal, general, indefinite, uncertain

- Each of the sons will receive an indeterminate amount of money.
[ترجمه ترگمان] هر یک از پسرها مقدار نامعلومی از پول را دریافت خواهند کرد
[ترجمه گوگل] هر یک از پسران مبلغی نامعلومی دریافت می کنند
- They will stay for an indeterminate period of time.
[ترجمه ترگمان] آن ها برای مدتی نامعلوم خواهند ماند
[ترجمه گوگل] آنها برای مدت زمان نامعلومی ماندند

(2) تعریف: not resolved or settled; undecided.
متضاد: determinate
مشابه: doubtful, indefinite, open

(3) تعریف: of a mathematical equation, not limited to one value for each unknown.

• uncertain, indefinite, unclear, ambiguous; indecisive, undecided, unsettled
if something is indeterminate, you cannot say exactly what it is.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] نامعین
[برق و الکترونیک] نامعین
[ریاضیات] مجهول، نامشخص، نامعین، مبهم، متغیر

مترادف و متضاد

بی نتیجه (صفت)
abortive, inconclusive, ineffective, indeterminate, ineffectual, resultless, inconsequent, inconsecutive

نا معین (صفت)
indeterminate, unlimited, insecure, indefinite, changeful, nondescript, undetermined

سیال (صفت)
indeterminate, current, vague, fluid, liquid, indefinite, undetermined, flowing

معلق (صفت)
indeterminate, uncertain, vague, indefinite, unclear, indistinct, hanging, suspended, hovering, overhung, inexplicit, suspended from service

نا مشخص (صفت)
indeterminate, unlimited, peddling, indistinctive

پادر هوا (صفت)
indeterminate

uncertain, vague


Synonyms: borderless, general, imprecise, inconclusive, indefinite, indistinct, inexact, undefined, undetermined, unfixed, unspecified, unstipulated


Antonyms: certain, definite, determined, exact, fixed, measurable, sure


جملات نمونه

1. an indeterminate amount
مبلغ نامعلوم

2. Her eyes were an indeterminate colour.
[ترجمه ترگمان]چشمانش به رنگ نامعلومی بود
[ترجمه گوگل]چشمانش یک رنگ نامعین بود

3. An indeterminate number of workers have already been exposed to the danger.
[ترجمه ترگمان]تعداد نامعلومی از کارگران در معرض خطر قرار گرفته اند
[ترجمه گوگل]تعداد نامعلومی کارگران در معرض خطر قرار گرفته است

4. Our holiday plans are still at an indeterminate stage.
[ترجمه ترگمان]برنامه های تعطیلات ما هنوز در محل نامعلومی هستند
[ترجمه گوگل]طرح تعطیلات ما هنوز در مرحله نامعلومی است

5. I hope to carry on for an indeterminate period.
[ترجمه ترگمان]امیدوارم برای مدت نامعلومی ادامه پیدا کنم
[ترجمه گوگل]امیدوارم برای یک دوره نامعلوم ادامه یابد

6. She was a tall woman of indeterminate age.
[ترجمه ترگمان]او زن قد بلندی بود
[ترجمه گوگل]او یک زن قد بلند با سن نامعلومی بود

7. It was indeterminate, the weather, not cold enough to warrant wearing my overcoat, not warm enough for a jacket.
[ترجمه ترگمان]هوا تاریک بود، هوا سرد بود، نه آنقدر سرد بود که بتواند پالتو خود را به تن کند، نه به اندازه کافی برای ژاکت گرم
[ترجمه گوگل]این نامعلوم بود، هوا، به اندازه کافی سرد نبود که من بتوانم پیراهن من را پوشانده باشم، به اندازه کافی برای یک ژاکت گرم نیست

8. Of indeterminate age, he had moist grey eyes set in a pale, thin face.
[ترجمه ترگمان]در سن و سال او چشم های خاکستری نمناک و رنگ پریده ای داشت که صورت لاغر و رنگ پریده داشت
[ترجمه گوگل]از سن نامعلوم، چشمهای مرطوب مرطوبش را در یک صورت نازک و نازک تنظیم کرد

9. Translation here must be indeterminate because no amount of evidence will guarantee that the translation we offer will be uniquely correct.
[ترجمه ترگمان]ترجمه اینجا باید مشخص باشد چون هیچ مدرکی تضمین نمی کند که ترجمه ما به طور منحصر به فرد درست باشد
[ترجمه گوگل]ترجمه در اینجا باید نامشخص باشد، زیرا هیچ شواهدی از تضمین اینکه ترجمه ما ارائه شده به طور منحصر به فرد صحیح نخواهد بود

10. Black slabs of indeterminate material had been used to construct the ancient castle.
[ترجمه ترگمان]سنگ های سیاه از جنس نامعلومی برای ساختن قلعه باستانی به کار برده شده بودند
[ترجمه گوگل]اسلب سیاه و سفید از مواد نامعین برای ساخت قلعه باستانی مورد استفاده قرار گرفت

11. I'd like to see indeterminate sentencing, so we can look at the risk they pose before we release them.
[ترجمه ترگمان]من دوست دارم که با محکوم شدن او را ببینم، تا قبل از اینکه آن ها را آزاد کنیم، به این ریسک نگاه کنیم
[ترجمه گوگل]من می خواهم محکومیت نامعلوم را ببینم، بنابراین ما می توانیم در معرض خطر قرار بگیریم تا ما آنها را آزاد کنیم

12. The effect upon equilibrium quantity is again indeterminate, depending upon the relative size of the changes in supply and demand.
[ترجمه ترگمان]تاثیر روی مقدار تعادل دوباره نامعلوم است و به اندازه نسبی تغییرات در عرضه و تقاضا بستگی دارد
[ترجمه گوگل]تأثیر بر مقدار تعادل دوباره تعیین می شود، بسته به اندازه نسبی تغییرات در عرضه و تقاضا

13. And then for an indeterminate period of time he sat appraising the grazing cattle.
[ترجمه ترگمان]و سپس برای مدتی نامعلوم، در حالی که به چراگاه های grazing مشغول بود، نگاه می کرد
[ترجمه گوگل]و سپس برای یک دوره نامطلوب زمان، او نشستن گاو گاو را ارزیابی کرد

14. Houses built of brick and flint, of indeterminate age but generally not of this century started to appear.
[ترجمه ترگمان]خانه ها از آجر و سنگ ساخته بودند اما به طور کلی این قرن به نظر نمی رسید
[ترجمه گوگل]خانه های ساخته شده از آجر و آهک، از سن نامشخص اما به طور کلی نه از این قرن شروع به ظاهر شد

15. Miss Logan made indeterminate gestures to the priest, then set off in pursuit of her employer.
[ترجمه ترگمان]دوشیزه لوگان با نا مشخصی به کشیش اشاره کرد و بعد به تعقیب کارفرمای خود ادامه داد
[ترجمه گوگل]خانم لوگان حرکات نا مشخص را به کاهن خاتمه داد و سپس در تعقیب کارفرمای خود قرار گرفت

an indeterminate amount

مبلغ نامعلوم


پیشنهاد کاربران

نا متعین، تعین نیافته، بی تعین


کلمات دیگر: