کلمه جو
صفحه اصلی

wearily


از روی خستگی

انگلیسی به فارسی

با بی رمقی


ترسناک


انگلیسی به انگلیسی

• exhaustedly, in a fatigued manner

جملات نمونه

1. He trudged wearily on down the road.
[ترجمه گنج جو] خسته و درمانده در سرازیری جاده به راه افتاد.
[ترجمه ترگمان]به زحمت از جاده پایین رفت
[ترجمه گوگل]او به راحتی در جاده جا داد

2. He rubbed a hand wearily over his eyes.
[ترجمه ترگمان]با خستگی دستش را روی چشمانش مالید
[ترجمه گوگل]او دستش را روی چشمش مالید

3. He sagged wearily back in his chair.
[ترجمه ترگمان]او با خستگی به پشتی صندلی اش تکیه داد
[ترجمه گوگل]او سرسختانه در صندلی خود برگشت

4. We plodded wearily up the road carrying heavy packs.
[ترجمه ترگمان]با قدم های سنگین به راه خود ادامه دادیم و با قدم های سنگین به راه افتادیم
[ترجمه گوگل]ما به راحتی جاده حمل کامیون های سنگین را از بین بردیم

5. Two oxen yoked to a plough walked wearily up and down the field.
[ترجمه ترگمان]دو گاو بسته به گاوآهن بسته بودند و خسته و کوفته روی زمین افتاده بودند
[ترجمه گوگل]دو گوسفند به یک شخم زدند و به آرامی به زمین افتادند

6. He trudged wearily along the path.
[ترجمه ترگمان]با خستگی راه را طی کرد
[ترجمه گوگل]او در طول مسیر به سختی می سوزاند

7. He sighed wearily as he looked at the pile of work.
[ترجمه ترگمان]با خستگی اه کشید و به توده کار نگاه کرد
[ترجمه گوگل]او در حالی که به شمع کار نگاه می کرد خسته شد

8. Furness shrugs wearily. He has heard it all before.
[ترجمه ترگمان]Furness با خستگی شانه بالا می اندازد قبلا هم این موضوع را شنیده بود
[ترجمه گوگل]Furness خفه شد او همه چیز را قبل از آن شنیده است

9. The old tramp shambled wearily up the path.
[ترجمه ترگمان]ولگرد پیر با خستگی بر سر راه خود کشید
[ترجمه گوگل]راهپیمایی قدیم به راحتی به راه افتاد

10. Corbett rubbed his eyes wearily.
[ترجمه ترگمان])))))))))))))))))))))
[ترجمه گوگل]کوربت چشمانش را خسته کرد

11. I trailed wearily after the others.
[ترجمه ترگمان]با خستگی دنبال بقیه راه افتادم
[ترجمه گوگل]من بعد از دیگران سست کردم

12. They had to plod wearily on up the hill.
[ترجمه ترگمان]به زحمت از تپه بالا می رفتند
[ترجمه گوگل]آنها مجبور بودند تا به تپه ببالند

13. "Anything else?" Colum asked. Kathryn shook her head wearily.
[ترجمه ترگمان]چیز دیگه ای هم هست؟ \" Colum \" پرسید کاترین با خستگی سرش را تکان داد
[ترجمه گوگل]'چیز دیگری مد نظر دارید؟' کلوم پرسید: کاترین سرش را تکان داد

14. David trod wearily along behind the others.
[ترجمه ترگمان]دیوید پشت سر بقیه راه می رفت
[ترجمه گوگل]دیوید به سختی پشت سر دیگران ایستاد

15. I dragged myself wearily out of bed at five o'clock this morning.
[ترجمه ترگمان]ساعت پنج صبح خسته و کوفته خودم را از رختخواب بیرون کشیدم
[ترجمه گوگل]من صبح ساعت پنج بعد از ظهر از خواب بیدار شدم

پیشنهاد کاربران

با خستگی


کلمات دیگر: