کلمه جو
صفحه اصلی

worrying

انگلیسی به فارسی

نگرانی، نگران شدن، نگران بودن، اذیت کردن، اندیشناک کردن یا بودن، بستوه اوردن


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: making one feel anxious and concerned about something bad that is happening or might happen.

- That so many more students are choosing to drop out of school is worrying for administrators.
[ترجمه ترگمان] به همین دلیل بسیاری از دانش آموزان بیشتر از مدرسه اخراج می شوند و نگران مدیران هستند
[ترجمه گوگل] این که بسیاری از دانش آموزان بیشتر در حال رد شدن از مدرسه هستند، برای مدیران نگران کننده است

• concerned; causing concern
something that is worrying causes you a lot of worry.

جملات نمونه

1. a dog worrying a bone
سگی که به استخوانی گاز می زد.

2. no percentage in worrying
دلواپسی فایده ندارد.

3. the dogs were worrying the bull constantly
سگ ها دایما گاو را آزار می دادند.

4. his mother is a worrying person
مادرش زود نگران می شود (اهل دلواپسی است).

5. i am at my wit's end worrying how to pay my debts
نگرانی اینکه چگونه قرض های خود را خواهم داد دارد مرا دیوانه می کند.

6. Worrying never did anyone any good.
[ترجمه ترگمان]نگران بود که هرگز کسی به درد کسی نمی خورد
[ترجمه گوگل]نگران نباشید هرگز هیچ کس خوب نیست

7. There's no point in worrying over things you can't change.
[ترجمه ترگمان]هیچ دلیلی برای نگرانی در مورد چیزهایی که تو نمی توانی تغییر کنی وجود ندارد
[ترجمه گوگل]هیچ دلیلی در نگرانی در مورد چیزهایی که نمی توانید تغییر دهید وجود ندارد

8. Stop worrying about their marriage-it isn't your problem.
[ترجمه ترگمان]نگران ازدواج آن ها نباش - مشکل تو نیست
[ترجمه گوگل]نگران نباشید در مورد ازدواج آنها - مشکل شما نیست

9. The dog was worrying away at its bone.
[ترجمه ترگمان]سگ از استخوان هایش جدا شده بود
[ترجمه گوگل]سگ در استخوانش نگران بود

10. He's always worrying about his weight.
[ترجمه ترگمان]او همیشه نگران وزن خودش است
[ترجمه گوگل]او همیشه در مورد وزن خود نگران است

11. By midweek, the situation had become worrying.
[ترجمه ترگمان]با این حال، اوضاع نگران کننده شده بود
[ترجمه گوگل]در اواسط هفته، وضعیت نگران کننده بود

12. He lies awake at night worrying about his job.
[ترجمه ترگمان]شب ها از خواب بیدار می شود و نگران کارش است
[ترجمه گوگل]او در شب بیدار بود و نگران کار خود است

13. We stopped worrying about the ship's safe arrival when she sailed into the harbor with all her flags flying.
[ترجمه ترگمان]وقتی او با تمام پرچم های پرواز به بندر می رفت، نگرانی درباره امنیت کشتی را متوقف کردیم
[ترجمه گوگل]ما در هنگام رسیدن ایمن کشتی، هنگام ورود به بندر با تمام پرچم های پرواز خود، نگرانی خود را از دست دادیم

14. I ought to relax and stop worrying about it.
[ترجمه ترگمان]باید استراحت کنم و دیگر نگران این موضوع نباشم
[ترجمه گوگل]من باید آرام باشم و نگران آن باشم

15. Give up worrying about what others think of you. What they think isn't important. What is important is how you feel about yourself.
[ترجمه ترگمان]در مورد اینکه دیگران درباره شما چه فکر می کنند، نگران باشید چیزی که آن ها فکر می کنند مهم نیست آنچه مهم است این است که شما در مورد خودتان چه احساسی دارید
[ترجمه گوگل]نگران نباشید در مورد آنچه دیگران از شما فکر می کنند آنچه آنها فکر می کنند مهم نیست مهم این است که چگونه در مورد خودتان احساس می کنید

16. Worrying about it won't solve anything.
[ترجمه ترگمان]نگران این مساله که چیزی رو حل نمی کنه
[ترجمه گوگل]نگرانی در مورد آن چیزی را حل نمی کند

17. She is worrying the problem out.
[ترجمه ترگمان]او نگران مشکل است
[ترجمه گوگل]او مشکل را نگران کرده است

پیشنهاد کاربران

نگران کننده

نگرانی زیاد



کلمات دیگر: