کلمه جو
صفحه اصلی

propensity


معنی : میل، خوی، تمایل طبیعی، گرایش، رغبت، علاقه شدید به چیزی، میل باطنی
معانی دیگر : گرایش (طبیعی)، میل (باطنی)، خواست

انگلیسی به فارسی

تمایل طبیعی، میل باطنی، رغبت، گرایش


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: propensities
• : تعریف: a natural or inborn tendency, aptitude, or preference (often fol. by to or for).
مترادف: aptitude, bent, disposition, inclination, penchant, predisposition, proclivity, tendency
متضاد: antipathy
مشابه: capability, capacity, cast, gift, instinct, knack, leaning, predilection, preference, talent, turn, weakness

- He always had a propensity to lie, even when he had no need to cover up anything.
[ترجمه ترگمان] همیشه عادت داشت دروغ بگوید، حتی وقتی که لازم نبود چیزی را پنهان کند
[ترجمه گوگل] او همیشه تمایل دارد دروغ بگوید، حتی زمانی که نیازی به پوشش هر چیزی نداشت

• inclination, tendency, disposition, aptitude; special trait, distinct trait
a propensity to behave in a particular way is a natural tendency to behave in that way; a formal word.

مترادف و متضاد

میل (اسم)
stomach, addiction, bar, desire, liking, tendency, will, shaft, propensity, leaning, goodwill, penchant, relish, axle, rod, bent, vocation, inclining, predilection, zest, hade, milestone, predisposition, proclivity

خوی (اسم)
addiction, nature, character, habit, custom, affection, temper, temperament, propensity, bent, sweat, perspiration, strain, squint, slobber, slabber, proclivity, saliva

تمایل طبیعی (اسم)
aptitude, propensity

گرایش (اسم)
inspiration, orientation, tendency, trend, propensity, attitude, tropism, gravitation, ism

رغبت (اسم)
propensity, relish, zest, goo

علاقه شدید به چیزی (اسم)
propensity, leaning, partiality, predilection

میل باطنی (اسم)
propensity

inclination, weakness


Synonyms: ability, aptness, bent, bias, capacity, competence, disposition, flash, inclining, leaning, liability, partiality, penchant, predilection, predisposition, proclivity, proneness, susceptibility, sweet tooth, talent, tendency, thing, tilt, yen


Antonyms: antipathy, disinclination, dislike, hate


جملات نمونه

1. Mr Bint has a propensity to put off decisions to the last minute.
[ترجمه ترگمان]آقای بنت میل دارد در دقیقه آخر تصمیم بگیرد
[ترجمه گوگل]آقای بنت تمایل دارد تا تصمیمات را به آخرین لحظه برساند

2. She has a propensity to exaggerate.
[ترجمه ترگمان]او تمایل دارد مبالغه کند
[ترجمه گوگل]او تمایل دارد غلبه کند

3. He has a propensity for drinking too much alcohol.
[ترجمه ترگمان]او تمایل زیادی به نوشیدن الکل دارد
[ترجمه گوگل]او تمایل به نوشیدن بیش از حد الکل دارد

4. He seems to have a propensity for breaking things.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که میل دارد چیزهایی را بشکند
[ترجمه گوگل]او به نظر می رسد تمایل به شکستن چیزها

5. He showed a propensity for violence.
[ترجمه ترگمان]او تمایل به خشونت نشان داد
[ترجمه گوگل]او تمایل به خشونت را نشان داد

6. He's well-known for his natural propensity for indiscretion.
[ترجمه ترگمان]او از تمایل طبیعی خود به کنجکاوی شناخته شده است
[ترجمه گوگل]او به خاطر تمایل طبیعی خود برای بی احتیاط شناخته شده است

7. The propensity to hooliganism is inherent in every society.
[ترجمه ترگمان]میل به ولگردی در هر جامعه وجود دارد
[ترجمه گوگل]تمایل به خشونت در هر جامعه ذاتی است

8. His propensity for saying yes when no would have been more appropriate kept getting the partnership into trouble.
[ترجمه ترگمان]تمایل او به گفتن بله وقتی که هیچ وقت مناسب نبود شراکت را به دردسر انداخت
[ترجمه گوگل]تمایل او برای گفتن بله اگر هیچ وقت مناسب تر نباشد، مشاغل مشکلی را به وجود می آورد

9. But he reckoned without the propensity for panic in his rivals, who needed only par to rule Brooks out.
[ترجمه ترگمان]اما او بدون تمایل به ایجاد ترس در رقیبان خود، که فقط برای قانون با بروکس مناسب بود، حساب کرد
[ترجمه گوگل]اما او بدون تمایل به ناامیدی در رقبای خود، که فقط نیاز به حکومت بروک را داشت، حساب کرد

10. Do you mean little Louisa's propensity for breaking plates as an example?
[ترجمه ترگمان]منظورتان این است که لوئی زا میل دارد به عنوان مثال plates را بشکند؟
[ترجمه گوگل]آیا منظور شما کمال گرایی لوئیزا برای شکستن صفحات به عنوان مثال است؟

11. Though keen rivals, such gangs have a propensity to combine against a common enemy.
[ترجمه ترگمان]با وجود رقبای مشتاق، این باندها تمایل به ترکیب با یک دشمن مشترک دارند
[ترجمه گوگل]اگرچه رقبا علاقه مند هستند، چنین باندهای تمایل دارند که در برابر دشمن مشترک قرار گیرند

12. Yet this is exactly the behavioural propensity of the id uncovered by clinical psychoanalysis.
[ترجمه ترگمان]با این حال، این دقیقا میل رفتاری of است که توسط روانشناسان بالینی کشف شده است
[ترجمه گوگل]با این حال این دقیقا همان خواسته رفتاری شناسایی کشف شده توسط روانکاوی بالینی است

13. In turn, the propensity to marry can be measured by estimating the proportion of women still unmarried at ages 35-4
[ترجمه ترگمان]در عوض، میل به ازدواج را می توان با برآورد نسبت زنان مجرد در سنین ۳۵ - ۳۵ اندازه گیری کرد
[ترجمه گوگل]به نوبه خود، تمایل به ازدواج را می توان با برآورد نسبت زنان هنوز هم ازدواج نکرده در سن 35-4 سالگی

14. In humid climates, triticale seed had the annoying propensity of sprouting prematurely; often, while still on the parent.
[ترجمه ترگمان]در آب و هوای مرطوب، دانه کولا میل آزار دهنده ای به جوانه زدن زودرس را داشت؛ اغلب در حالی که هنوز بر پدر و مادر بود
[ترجمه گوگل]در شرایط آب و هوایی مرطوب، دانه های تریتیکاله مزمن آزار دهنده زودهنگام جوانه زنی بود اغلب، در حالی که هنوز در والدین است

15. The trouble was that George had a needling propensity for deception that could not be slaked.
[ترجمه ترگمان]مشکل این بود که جورج تمایل شدیدی برای فریب و فریبکاری داشت که نمی توانست بر او غلبه کند
[ترجمه گوگل]مشکل این بود که جورج علاقه خاصی به فریبکاری داشت که نمیتوانست فریب خورده شود

پیشنهاد کاربران

رغبت هیجان
When you're lazy and depressed
My eagerness to reach and make a practical decision will not go away, and I don't think of a good start and a good start in mind.
زمانی که تو سست و بی اراده و حالت افسرده هستی
اشتیاق من برای رسیدن و تصمیم عملی بی شوق میشه و شروع خوبی و ادامه خوبی را در ذهن تصور نمیکنم

تمایل، گرایش

In the world that you envision, there will inevitably be a competition between AI powers. "High - tech powers" is a better way to say it. And the propensity of high - tech is towards monopoly

✅گرایش ( طبیعی ) ، میل ( باطنی ) ، خواست


کلمات دیگر: