کلمه جو
صفحه اصلی

beloved


معنی : محبوب، معشوق، مورد علاقه
معانی دیگر : عزیز، گرانمایه، گرامی، محبوبه، شخص مورد علاقه یا عشق

انگلیسی به فارسی

محبوب، موردعلاقه


محبوب، معشوق، مورد علاقه


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: deeply loved.
مترادف: adored, loved, precious
متضاد: hated
مشابه: admired, cherished, darling, dear, esteemed, prized, revered, sweet, treasured, valued, worshiped

- The soldier stared at the picture of his beloved wife.
[ترجمه ننن] سرباز ب تصویر معشوقش نگاه کرد
[ترجمه ترگمان] سرباز به تصویر زن محبوبش خیره شد
[ترجمه گوگل] سرباز به تصویری از همسر عزیزش نگاه کرد
اسم ( noun )
• : تعریف: one who is deeply loved.
مترادف: dear, sweetheart
مشابه: beau, flame, inamorata, love, lover, paramour

- She waited anxiously for the return of her beloved.
[ترجمه ترگمان] با نگرانی منتظر بازگشت محبوبش شد
[ترجمه گوگل] او منتظر بازگشت عشقی خود بود

• loved one, lover, someone who is loved
dear, precious, loved
a beloved person, thing, or place is one that you feel great affection for.

مترادف و متضاد

Synonyms: admired, cared for, cherished, darling, dear, dearest, doted on, endeared, esteemed, fair-haired, favorite, hallowed, highly regarded, highly valued, idolized, loved, near to one’s heart, pet, pleasing, popular, precious, prized, respected, revered, sweet, treasured, venerated, well-liked, worshiped


Antonyms: despised, disliked, hated


محبوب (صفت)
favorite, honey, lovable, loveable, lovesome, dear, beloved, popular, loved, cherished, darling, intimate, precious, treasured

معشوق (صفت)
beloved, loved

مورد علاقه (صفت)
beloved

adored


someone adored


Synonyms: baby, beau, boyfriend, darling, dear, dearest, fiancé, flame, girlfriend, heartbeat, heartthrob, honey, idol, inamorato, love, love of my life, lover, number one, numero uno, object of affection, one and only, pet, prize, rave, significant other, steady, sugar, sweetheart, tootsie, treasure, true love


Antonyms: hate


جملات نمونه

1. dearly beloved friends
دوستان بسیار گرامی

2. my beloved mother
مادر محبوبم

3. the beloved gave me a flower
محبوبه گلی به دست من داد

4. the ineffable beauty of hafez' beloved
زیبایی وصف ناپذیر نگار حافظ

5. what seems ugly to you is my beloved
محبوب من است آنکه به نزدیک تو زشت است

6. Every lover sees a thousand graces in the beloved object.
[ترجمه ترگمان]هر عاشقی یک هزار لطف در مورد آن شی محبوب می بیند
[ترجمه گوگل]هر عاشق هزاران لطف را در شی مورد علاقه می بیند

7. Fame hasn't torn her away from her beloved Liverpool.
[ترجمه ترگمان]شهرت او را از لیورپول محبوبش بیرون نکرده است
[ترجمه گوگل]شهرت وی از لیورپول محبوبش پاره شده است

8. He lost his beloved wife last year.
[ترجمه الهه احمدی] اوسال پیش همسرعزیزش رو ازدست داده
[ترجمه ترگمان] سال پیش همسر عزیزش رو از دست داده
[ترجمه گوگل]او سال گذشته همسر مورد علاقه اش را از دست داد

9. Her beloved husband died last year.
[ترجمه ترگمان]شوهر عزیزش در سال گذشته فوت کرد
[ترجمه گوگل]شوهر معشوقش سال گذشته فوت کرد

10. Whenever she starts going on about her beloved son, I could cheerfully strangle her.
[ترجمه ترگمان]هر وقت که شروع به صحبت درباره پسر عزیزش می کرد، با خوشحالی او را خفه می کردم
[ترجمه گوگل]هر وقت که او شروع به صحبت در مورد پسر عزیز او، من می توانم او را خوشحال او را خفه کنید

11. She was beloved by all who knew her.
[ترجمه ترگمان]همه کسانی که او را می شناختند، محبوب بود
[ترجمه گوگل]او توسط همه کسانی که او را می شناختند، مورد علاقه بود

12. She was forced to leave her beloved Paris and return to Lyon.
[ترجمه ترگمان]او مجبور شد پاریس را ترک کند و به لیون برگردد
[ترجمه گوگل]او مجبور شد پاریس عزیزش را ترک کند و به لیون برود

13. The bright plumage of a parrot made it beloved by people.
[ترجمه ترگمان]پره ای درخشان طوطی آن را مورد علاقه مردم قرار می داد
[ترجمه گوگل]پرتقال روشن طوطی آن را محبوب مردم

14. Is he your beloved son?
[ترجمه ترگمان]اون پسر beloved؟
[ترجمه گوگل]آیا او پسر محبوب شما است؟

my beloved mother

مادر محبوبم


dearly beloved friends

دوستان بسیار گرامی


what seems ugly to you is my beloved

محبوب من است آنکه به نزدیک تو زشت است


the beloved gave me a flower

محبوبه گلی به دست من داد


پیشنهاد کاربران

دوست داشتنی

معشوقه

he has less trust in her beloved heart
�او اعتماد کمتری به دلش دارد


I want to spend my time with my beloved family
میخوام وقتمو با خانواده عزیزم ( دوست داشتنیم محبوبم ) بگذرونم

مورد علاقه
my and you love our father for our come grandfather
We make sweet sweet grandson's beloved grandson love
من و تو عشقم بابا جونهایمون رو پدربزرگش میکنیم
عشق نوه خوشگل تپل باهوش زرنگ را بکام روزشان شیرینتر میکنیم
Seeing and embracing the glittering grandchildren's face like a moon tablet, we will congratulate begin grandfather and grandmather on the of love kisses
با دیدن و در اغوش گرفتن چهره نوه نوردرخشانی مثل قرص ماه ، پدر بزرگ و مادربزرگ بودنشان را با سرشار بوسه عشق فراوان تبریک خواهیم گفت

Driving in the car is safe for more than a month. But with the full authority of the beloved moon, his personal driver will take over
رانندگی او در ماشین با امن هست از یک ماه بیش از این نمیشه انتظار سرعت در رانندگی داشت
اما با اختیار و اجازه کامل از ماه خوشگلم ، راننده شخصی او رانندگی را بر عهده خواهد گرفت ⭐️🤩

دلبر

خیلی محبوب

دلخواسته، محبوب

عزیز، دوست داشتنی، محبوب، گرامی

If he is the last boy, he will determine his mother most beloved bride
اگر پسر آخر باشد، دوست داشتنی ترین عروس مادرش را مشخص می کند


کلمات دیگر: