کلمه جو
صفحه اصلی

inventor


معنی : موجد، جاعل، مخترع
معانی دیگر : مبدع، نوآفرین، تازه اندیش

انگلیسی به فارسی

مخترع، جاعل


مخترع، جاعل، موجد


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: one who invents, esp. a new device, process, or the like.
مشابه: architect

• one who invents
an inventor is a person who has invented something, or whose job it is to invent things.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] جاعل، مخترع

مترادف و متضاد

موجد (اسم)
creator, inventor, inventer

جاعل (اسم)
inventor, forger

مخترع (اسم)
inventor

discoverer


Synonyms: architect, author, builder, coiner, creator, designer, experimenter, father, founder, innovator, maker, originator, pioneer


جملات نمونه

1. The government patented the device to its inventor.
[ترجمه ترگمان]دولت این دستگاه را به مخترع خود ثبت کرد
[ترجمه گوگل]دولت دستگاه را به مخترع خود اختراع کرد

2. The Rubik cube derives its name from its inventor.
[ترجمه b] مکعب روبیک لسم خود را از مخترع خود گرفته است
[ترجمه ترگمان]مکعب روبیک نام خود را از مخترع آن گرفته است
[ترجمه گوگل]مکعب روبیک نام خود را از مخترع خود می گیرد

3. Edison won his spurs as an inventor while rather young.
[ترجمه ترگمان]ادیسون به عنوان یک مخترع مورد علاقه او به عنوان یک مخترع مورد استفاده قرار می گیرد
[ترجمه گوگل]ادیسون اسپرز خود را به عنوان مخترع در حالی که نه جوان است

4. The inventor had an original mind.
[ترجمه 🥸] مخترع ذهن خالص و اورجینال داشت
[ترجمه ترگمان] مخترع ذهن اصلی داشت
[ترجمه گوگل]مخترع ذهنیت اصلی داشت

5. He became famous as an inventor of astonishing visual and aural effects.
[ترجمه ترگمان]او به عنوان مخترع تاثیرات حیرت انگیز تجسمی و aural شهرت یافت
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک مخترع از اثرات شگفت آور بصری و صوتی معروف شد

6. The royalties enabled the inventor to re-establish himself in business.
[ترجمه ترگمان]این حق امتیاز مخترع را قادر ساخت تا خود را در تجارت دوباره تثبیت کند
[ترجمه گوگل]حق امتیاز این مخترع را مجبور کرد تا خود را در کسب و کار مجددا تاسیس کند

7. The machine takes its name from its inventor.
[ترجمه ترگمان]این دستگاه نام خود را از مخترع خود می گیرد
[ترجمه گوگل]این دستگاه نام خود را از مخترع خود می گیرد

8. The inventor is trying to market his new product.
[ترجمه ترگمان]مخترع در حال تلاش برای بازاریابی محصول جدید خود است
[ترجمه گوگل]مخترع در حال تلاش برای فروش محصول جدید خود است

9. French artist and inventor of the daguerreotype process for obtaining positive photographic prints.
[ترجمه ترگمان]* * * * * * * * * * * * * تصویر متن زیر تصویر: هنرمند فرانسوی و مخترع فرآیند daguerreotype برای به دست آوردن چاپ تصویری مثبت
[ترجمه گوگل]هنرمند فرانسوی و مخترع فرآیند داگروتایپای برای به دست آوردن تصاویر عکاسی مثبت

10. The machine is named after its inventor.
[ترجمه ترگمان]این دستگاه به نام مخترع آن نامگذاری شده است
[ترجمه گوگل]این دستگاه به نام مخترعش نامگذاری شده است

11. Inventor Mike Godwin has created Cozydry - the ultimate luxury in bathroom aids.
[ترجمه ترگمان]\"Inventor Mike Godwin\" (Inventor)Cozydry را خلق کرده است - لوکس بودن نهایی در کمک به حمام
[ترجمه گوگل]مخترع مایک Godwin ایجاد Cozydry - لوکس نهایی در کمک های حمام

12. Its inventor looks like he's on a flying visit to the twentieth century.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که مخترع آن در یک سفر هوایی به قرن بیستم است
[ترجمه گوگل]مخترعش به نظر می رسد او در سفر به پرواز به قرن بیستم است

13. It is the duty of the inventor to build a new gestalt for the old one in the framework of society.
[ترجمه ترگمان]این وظیفه مخترع است که یک gestalt جدید برای طبقه بالا در چارچوب جامعه بسازد
[ترجمه گوگل]این وظیفه مخترع برای ساخت یک ژستالت جدید برای یک پیرمرد در چارچوب جامعه است

14. Richardson was the inventor of the cane-spliced cricket bat and a catapult for bowling which was successfully used for many years.
[ترجمه ترگمان]ریچاردسون یکی از سازندگان چوب کریکت cane و منجنیق برای بولینگ بود که سال ها با موفقیت مورد استفاده قرار گرفت
[ترجمه گوگل]ریچاردسون مخترع خفاش کریکت پاره پاره شده بود و منجنیق برای بولینگ بود که برای سالهای سال با موفقیت مورد استفاده قرار گرفت

15. Franklin was a scientist, an inventor, and a statesman.
[ترجمه ترگمان]فرانکلین یک دانشمند، یک مخترع و یک سیاست مدار بود
[ترجمه گوگل]فرانکلین دانشمند، مخترع و دولتمرد بود

پیشنهاد کاربران

مخترع


a person who invented a particular process or who invents things as an occution

متخــــرع**کشف کــردن**

someone who has invented something, or whose job is to invent things

a person who makes a thing that it is useful for the first time

اندیشه نو. خالق . مخترع.

An inventor is a person who invented somthing.
معنی. مخترع
اسم ( nown )
جمله. The Rubik cube drives its name from its inventor.


کلمات دیگر: