creative

معنی : خالق، افریننده

معانی دیگر : آفرینش گر، خلاق، سازنده، خلاقه، آفریدگر، هنری، ابتکارآمیز، ابتکاری، بدیع، نوآور، نوسرای، خوش قریحه

انگلیسی به فارسی

(ذهن، شخص، فعالیت) آفریننده، خلاق، خلاقه، آفرینشگر، سازنده

(مربوط به) آفرینش، ایجادی، آفرینشی

خلاق یا مبتکر، خالق، افریننده

انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )

مشتقات: creatively (adv.), creativeness (n.)

• (1) تعریف: capable of inventing or producing something original or imaginative.
• مترادف: imaginative, innovative, inventive, originative
• متضاد: empty, noncreative, sterile, uncreative
• مشابه: adept, adroit, artistic, clever, ingenious, inspired, original, pioneer, resourceful, visionary

• (2) تعریف: characterized by originality or imagination.
• مترادف: imaginative, innovative, inventive
• متضاد: noncreative, uncreative
• مشابه: artistic, clever, fanciful, ingenious, initial, inspirational, novel, original, pioneer, unique, visionary

• artistic; full of creativity; innovative, inventive
a creative person has the ability to invent and develop original ideas, especially in art.
if something that you do is creative, it is new, unusual, and original.
if you use something in a creative way, you use it in a new way that produces interesting and unusual results.

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] یکی از شرکت های قدیمی و بسیار پشرفته که در امر تکنولوژی صوت و تصویر کار می کتد.

مترادف و متضاد

خالق (صفت)

creating, creative, omnific

افریننده (صفت)

creative

artistic, imaginative

Synonyms: clever, cool, demiurgic, deviceful, fertile, formative, gifted, hip, ingenious, innovational, innovative, innovatory, inspired, inventive, leading-edge, original, originative, productive, prolific, stimulating, visionary, way out

Antonyms: uncreative, ungifted, unimaginative, uninspired, unproductive, untalented

جملات نمونه

1. creative toys

اسباب بازی های ابتکارآمیز

2. creative writing

نگارش هنری (یا ادبی)

3. a creative force

نیروی خلاقه

4. my father had a creative mind

پدرم ذهن خلاقی داشت.

5. He is a very creative musician.

[ترجمه ترگمان]او یک موسیقی دان بسیار خلاق است
[ترجمه گوگل]او یک نوازنده بسیار خلاق است

6. She's very creative and always coming up with new ideas.

[ترجمه ممدی بلوک] او خیلی خلاق است و همیشه با ایده های جدید می آید

[ترجمه ترگمان]او بسیار خلاق است و همیشه ایده های جدید دارد
[ترجمه گوگل]او بسیار خلاق است و همیشه با ایده های جدید می آید

7. She drew an analogy between childbirth and the creative process.

[ترجمه ترگمان]او قیاس بین زایمان و فرآیند خلاق را کنار کشید
[ترجمه گوگل]او تقریبی بین تولد و فرآیند خلاق را به وجود آورد

8. She has been described as the creative colossus of the literary world.

[ترجمه ترگمان]او به عنوان مجسمه عظیم خلاق دنیای ادبی توصیف شده است
[ترجمه گوگل]او به عنوان غول خلاق دنیای ادبی توصیف شده است

9. She's a wonderfully creative dancer but she doesn't have the technique of a truly great performer.

[ترجمه ترگمان]او یک رقاص فوق العاده خلاق است، اما او تکنیک یک نوازنده واقعا عالی را ندارد
[ترجمه گوگل]او یک رقصنده زیبا و خلاق است اما او تکنیکی از یک هنرمند واقعا عالی را ندارد

10. Flexibility is intrinsic to creative management.

[ترجمه ترگمان]انعطاف پذیری ذاتی برای مدیریت خلاق است
[ترجمه گوگل]انعطاف پذیری در مدیریت خلاق ذاتی است

11. The masses have boundless creative power.

[ترجمه ترگمان]توده های مردم قدرت خلاق بالایی دارند
[ترجمه گوگل]توده ها دارای قدرت خلاق بی حد و حصر هستند

12. Most people are creative in one way or another.

[ترجمه ترگمان]بسیاری از مردم در یک راه خلاق هستند
[ترجمه گوگل]اکثریت مردم به نوعی خلاق هستند

13. She told him he needed to be more creative, without being explicit as to what this meant in practice.

[ترجمه ترگمان]او به او گفت که باید خلاق تر باشند، بدون اینکه واضح باشند که این چه معنایی در عمل دارد
[ترجمه گوگل]او به او گفت او نیاز به خلاق تر دارد، بدون اینکه به صراحت در مورد این که در عمل چه معنایی دارد

14. The government is dusting off schemes for supporting creative industries.

[ترجمه ترگمان]دولت طرح هایی را برای حمایت از صنایع خلاقانه پاک می کند
[ترجمه گوگل]دولت طرح هایی برای حمایت از صنایع خلاق را خنثی می کند

a creative force

نیروی خلاقه

My father had a creative mind.

پدرم ذهن خلاقی داشت.

پیشنهاد کاربران

کسی که چیزی خلق میکند

خلاق. دارای ذهن باز

خالق
آفریننده

خلاق

سازنده

Some one who good at make new things

خلاق وابتکارامیز

افرینشی

خلاق
involving a lot of imagination and new ideas

خلاقانه ( as an adjective )
نوآورانه ( as an adjective )

A person who make new thing

خدا و آفریدگار و آفرینش و خلاق و خالق

emily is creative girl . she can use her imagination to make new things

خلق کننده، آفریننده

involving a lot of new ideas

مبتکر

صفت=adjective
به معنی=کسی که درساختن چیز جدیدی مهارت دارد و چیزای جدیدی خلق میکند - خالق - افریننده - خلاق - مبتکر -

متفکر

خلاق، مبتکر

خـــلآقــــ ــــــ**

involving the use of imagination to produce new ideas or things:

someone who is creative is very good at using their imagination to make things

خلاق , مبتکر
مثال:
My sister is very creative with the young age

Same one have now idea

خلاق
Same one have a lot of new ideas

خلاق خوش ایده

خلاقانه و نو آورانه

creative
کلمه ی صفت است و دارای دو معنی
1. نو آور، نو آورنده، مبتکر:
شخص مبتکر creative person
2. ابتکار آمیز
نقاشی ابتکار آمیز creative drawing

به معنی مبتکر و خلاق
کسی که کلی ایده تو سرش داره

We can say - imaginative - for meaning of this word. Or when we want explain this word we can say a person who make a new and special things
Finish😐

adj
خلاق. خلاقیت

creative ( adj ) = innovative ( adj )
به معناهای : خلاقانه، مبتکرانه، ابتکاری، ابداعی، نوآورانه

کلمات دیگر: