1. momentary pleasures
لذت های زود گذر
2. they live in momentary fear of earthquakes
آنها در هر لحظه در ترس از زلزله به سر می برند.
3. A momentary lapse in the final set cost her the match.
[ترجمه ترگمان]پس از آن که به پایان رسید، لحظه ای به پایان رسید
[ترجمه گوگل]از دست دادن لحظه ای در مجموعه نهایی او مسابقه را به او می دهد
4. There was a momentary hesitation before he replied.
[ترجمه ترگمان]لحظه ای درنگ کرد و در جواب گفت:
[ترجمه گوگل]قبل از اینکه او پاسخ دهد، یک تردید لحظه ای وجود داشت
5. I caught a momentary glimpse of them.
[ترجمه ترگمان]لحظه ای به آن ها نگاه کردم
[ترجمه گوگل]من یک نگاه اجمالی به آنها کردم
6. I had a momentary lapse when I couldn't remember his name.
[ترجمه ترگمان]وقتی نمی توانستم اسمش را به خاطر بیاورم یک لحظه دچار اشتباه شدم
[ترجمه گوگل]زمانی که نمیتوانم اسمش را به یاد بیاورم، یک لحظات مفقوده داشتم
7. One momentary lapse in concentration could prove fatal.
[ترجمه ترگمان]یک اشتباه زودگذر که در تمرکز بود، می توانست کشنده باشد
[ترجمه گوگل]یک گذر لحظه ای در غلظت ممکن است کشنده باشد
8. There was a momentary pause.
[ترجمه ترگمان]لحظه ای سکوت برقرار شد
[ترجمه گوگل]یک مکث لحظه ای وجود داشت
9. A momentary cloud passed in front of the sun and Liza shivered slightly.
[ترجمه ترگمان]در مقابل خورشید ابر کوچکی گذشت و لیزا کمی لرزید
[ترجمه گوگل]ابر یک لحظه در مقابل خورشید عبور کرد و لیزا کمی تردید کرد
10. More interesting was the momentary lapse of patience by Coach Dave Wannstedt in defending the moves.
[ترجمه ترگمان]بیشتر جالب توجه به صبر لحظه ای بود که دیو Wannstedt از حرکت در دفاع می کرد
[ترجمه گوگل]جالب تر از آن این بود که صبح زود صبحانه توسط مربی دیو وانستت در دفاع از حرکت، صبر کرد
11. Is this a momentary indicator with no long-term payoff?
[ترجمه ترگمان]این یک شاخص زودگذر است که نتیجه طولانی نداره؟
[ترجمه گوگل]آیا این نشانگر لحظه ای است که هیچ سود بلندمدتی ندارد؟
12. But those wines give only momentary pleasure and thereafter the senses are dulled and the mind is clouded.
[ترجمه ترگمان]اما آن شرابه ای تنها لذتی زودگذر می دهند و پس از آن حواس تیره می شود و ذهن تیره می شود
[ترجمه گوگل]اما این شراب تنها لذت لحظه ای را می دهد و پس از آن حواس ها خالی می شوند و ذهن پوشیده شده است
13. Hoc and his brother shrank back in momentary horror front the man dying at their feet; then Hoc began sobbing loudly.
[ترجمه ترگمان]این کار را Hoc و برادرش با وحشت آنی خود را در مقابل مردی که در حال مرگ بود جمع کرد، سپس با صدای بلند شروع به گریستن کرد
[ترجمه گوگل]حاکم و برادرش در مقابل وحشت لحظه ای مردی را که در پاهای خود فوت می کردند فرو ریخت سپس Hoc شروع به گریه کرد با صدای بلند
14. After a momentary silence, the President spoke again.
[ترجمه ترگمان]پس از چند لحظه سکوت رئیس جمهور دوباره شروع به صحبت کرد
[ترجمه گوگل]پس از سکوت لحظه ای، رئیس جمهور دوباره صحبت کرد