کلمه جو
صفحه اصلی

counselor


معنی : مشاور، رایزن، وکیل مدافع، مستشار
معانی دیگر : مشاور، مستشار، رایزن، وکیل مدافع

انگلیسی به فارسی

مشاور، مستشار، رایزن، وکیل مدافع


مشاور، رایزن، مستشار، وکیل مدافع


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: someone who gives or is hired to give counsel.
مشابه: adviser, guide

- a guidance counselor
[ترجمه ترگمان] مشاور راهنما
[ترجمه گوگل] یک مشاور راهنمایی

(2) تعریف: someone hired to supervise children at a camp.

(3) تعریف: an attorney, esp. one who represents clients in court; lawyer.
مشابه: attorney, counsel, defense, lawyer

• person who advises, person who offers counsel; lawyer, advocate; supervisor

مترادف و متضاد

مشاور (اسم)
adviser, consultant, counselor, advisor, councilor, solicitor

رایزن (اسم)
adviser, consultant, counselor, advisor, councilor, councillor

وکیل مدافع (اسم)
advocate, counselor, attorney, barrister, counsellor

مستشار (اسم)
counselor, councilor, councillor, counsellor

legal representative; adviser


Synonyms: advocate, ambulance chaser, attorney, counsel, front, guide, instructor, legal beagle, legal eagle, lip, mentor, mouthpiece, pleader, solicitor, squeal, teacher


جملات نمونه

1. I went to a counselor for guidance on my career.
[ترجمه ترگمان]من به یه مشاور برای راهنمایی کارم رفتم
[ترجمه گوگل]من برای مشاوره در مورد حرفه من به مشاور مراجعه کردم

2. Confidentiality is implicit in your relationship with a counselor.
[ترجمه ترگمان]قابلیت اعتماد به طور ضمنی در رابطه شما با یک مشاور صادق است
[ترجمه گوگل]محرمانه بودن در رابطه شما با مشاور است

3. His elder sister had been his guide,counselor,and friend.
[ترجمه محمد امین دری] خواهر بزرگترش راهنما، مشاور و دوستش بود
[ترجمه نیلا] خواهر بزرگترش مشاور راهنمای دوستش بود
[ترجمه ترگمان]خواهر بزرگش مشاور، مشاور و دوست او بود
[ترجمه گوگل]خواهر بزرگترش هدایت، مشاوره و دوستش بود

4. He handled his responsibilities as a counselor in an intelligent and caring fashion.
[ترجمه ترگمان]او مسئولیت های خود را به عنوان مشاور در یک مد هوشمند و دلسوز انجام داد
[ترجمه گوگل]او مسئولیت خود را به عنوان یک مشاور در قالب هوشمند و مراقبانه انجام داده است

5. The counselor would then electronically graze the 70 categorical pots of money.
[ترجمه ترگمان]سپس مشاور به صورت الکترونیکی ۷۰ لیوان قطعی را در اختیار خود قرار می دهد
[ترجمه گوگل]سپس مشاور، هفتاد و هفتصد و نود و هشتاد و هفتصد و نود و نود

6. For the one principal and one guidance counselor to have constant contact with all our kids would be an impossibility.
[ترجمه ترگمان]برای یک مدیر و یک مشاور راهنما، ارتباط مداوم با تمام بچه های ما غیرممکن است
[ترجمه گوگل]برای یکی از مشاوران راهنمایی و اصلی تماس دائمی با همه بچه های ما غیرممکن است

7. Father: A counselor from your school called today and told me a lot of students have been taking drugs.
[ترجمه ترگمان]پدر: یک مشاور مدرسه شما امروز تماس گرفت و به من گفت که بسیاری از دانش آموزان دارو مصرف کرده اند
[ترجمه گوگل]پدر یک مشاور از مدرسه شما امروز به نام خوانده شده و به من گفت که بسیاری از دانشجویان مواد مخدر مصرف کرده اند

8. It may be a guidance counselor who is interested in getting the school to develop strategies to help work-inhibited students.
[ترجمه ترگمان]ممکن است یک مشاور راهنما باشد که علاقه مند است به مدرسه برود تا استراتژی هایی برای کمک به دانش آموزان ایجاد کند
[ترجمه گوگل]این ممکن است یک مشاور راهنمایی باشد که علاقه مند به گرفتن مدرسه برای ایجاد استراتژی برای کمک به دانش آموزان مهار شده از کار است

9. Talk to your counselor about the best way to handle this, and follow his or her advice.
[ترجمه ترگمان]با مشاور شما در مورد بهترین راه برای رسیدگی به این موضوع صحبت کنید و از او پیروی کنید
[ترجمه گوگل]با مشاور خود درباره بهترین راه حل برای حل این مسئله صحبت کنید و به مشاوره خود ادامه دهید

10. "Kids think they're invincible," said the school's drug counselor.
[ترجمه ترگمان]مشاور مواد مخدر مدرسه گفت: \" کودکان فکر می کنند شکست ناپذیر هستند \"
[ترجمه گوگل]مشاور مددکار مدرسه گفت: 'بچه ها فکر می کنند که آنها شکست ناپذیر هستند '

11. In high school, her counselor advised her either to go to vocational school or to stay home.
[ترجمه ترگمان]در دبیرستان، مشاور به او توصیه کرد که به مدرسه فنی حرفه ای برود یا در خانه بماند
[ترجمه گوگل]در دبیرستان، مشاور او به او توصیه کرد که یا برای رفتن به مدرسه حرفه ای یا برای اقامت در خانه

12. From time to time, the counselor might reflect back to the child what is happening.
[ترجمه ترگمان]از زمان به بعد مشاور ممکن است به کودک فکر کند که چه اتفاقی دارد می افتد
[ترجمه گوگل]از زمان به زمان، مشاور ممکن است به آنچه که اتفاق می افتد، به کودک بازتاب کند

13. A school counselor helped Jason resolve a conflict with one of his teachers.
[ترجمه ترگمان]مشاور مدرسه به جیسون کمک کرد تا تعارض با یکی از معلمان خود حل کند
[ترجمه گوگل]یک مشاور مدرسه به جیسون کمک کرد تا با یکی از معلمانش درگیر یک درگیری شود

14. The counselor spoke her name, and she looked up, her eyes red in the half-light.
[ترجمه ترگمان]مشاور اسم او را گفت و سرش را بلند کرد، چشمانش از نیمه نور سرخ شد
[ترجمه گوگل]مشاور، نام او را گفت و او را نگاه کرد، چشمهایش را در نیمه نور قرمز رنگ کرد

15. We talked to a counselor also.
[ترجمه مريم] ما با مشاور هم حرف زدیم
[ترجمه A.B] ما همچنین با یک مشاور حرف زدیم.
[ترجمه ترگمان]ما با یه مشاور حرف زدیم
[ترجمه گوگل]ما با یک مشاور هم صحبت کردیم

پیشنهاد کاربران

وکیل - مشاور


دادرس

راهنما اردو

A counselor gives advice to people

مشاور، کسی که مشاوره میدهد

مسؤل

وکیل یا مشاور

مشاور

مسئول ناظر اردو

A counselor is the spirit of a dead person

a fire made outdoors by people who are camping

مشاور تحصیلی

مشاور
مثال:
Last week , l went to my school counselor for lesson planning

حسابدار

همونی که نوشته A counselor is the spirit of a, dead person. چی میگی اصا حالت خوبه قرصاتو خوردی حتما بخورشون اونجا که جاخالیش میشه ghost بی سواد خجال بکش تو دیگه خیلی شوتی واقعا که ghost و counselor رو که قبلا خونده بودی باز اشتباه؟ اشتباه برا بار اول فقط خوبه ای خدا شفاش بده🤲🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♂️🤦‍♂️🤦‍♂️🤦‍♂️🤦‍♂️

Shiva_sisi تو نوشتی a fire. . . . . . . . دیگه ادامشو تایپ نکردم خجالت بکش خجالت او میشه campfire

A counselor gives tip to people.

سرپرست ( اردو )

Camp counselor
سرپرست اردو


کلمات دیگر: