کلمه جو
صفحه اصلی

sliding


معنی : سر
معانی دیگر : (متغیر بر حسب شرایط) پارسنگی، دگر گونگر، کشویی، کشیدنی

انگلیسی به فارسی

(متغیر بر حسب شرایط) پارسنگی، متغیر، دگر گونگر


ریل دار، کشویی، کشیدنی


انگلیسی به انگلیسی

• that slides, gliding, moving easily and smoothly

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] لغزش - سرخوردگی - سرخوردن
[برق و الکترونیک] لغزان
[ریاضیات] لغزش

مترادف و متضاد

سر (اسم)
slide, secret, edge, end, mystery, point, acme, top, head, tip, inception, beginning, chief, origin, apex, vertex, cover, corona, incipience, headpiece, extremity, glide, piece, flower, lid, pate, noddle, pash, plug, inchoation, lead-off, nob, noggin, sliding

جملات نمونه

1. sliding scale
سنجه ی پارسنگی،معیار متناسب ساز

2. a sliding door
درب کشوی

3. children were sliding on the ice
بچه ها روی یخ سر می خوردند.

4. ali's shove sent me sliding down the ice
هل علی مرا روی یخ به پایین سر داد.

5. Friction gradually caused the sliding box to slow down and stop.
[ترجمه ترگمان]اصطحکاک به تدریج باعث می شود که جعبه sliding کند و متوقف شود
[ترجمه گوگل]اصطکاک به تدریج جعبه کشویی را به کاهش و توقف متوقف می کند

6. The country was sliding into a state of virtual civil war.
[ترجمه ترگمان]این کشور در حال سقوط در وضعیت جنگ داخلی مجازی بود
[ترجمه گوگل]کشور به حالت جنگ داخلی مجازی کشید

7. When I was little I used to like sliding on the polished floor in my socks.
[ترجمه ترگمان]وقتی کوچک بودم، دوست داشتم روی زمین براق جوراب پام لیز بخورم
[ترجمه گوگل]هنگامی که من کمی بودم، دوست داشتم در جورابهایم بر روی کف جلا افتاده باشم

8. Many practitioners have a sliding scale of fees.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از افراد حرفه ای یک معیار لغزش از هزینه ها دارند
[ترجمه گوگل]بسیاری از تمرینکنندگان دارای مقیاس کششی هستند

9. The only ventilation comes from tiny sliding windows.
[ترجمه ترگمان] تنها تهویه که از پنجره های کوچیک پایین میاد
[ترجمه گوگل]تنها تهویه از پنجره های کوچک کشویی می آید

10. Children were sliding around in the snow and slush.
[ترجمه ترگمان]کودکان در برف و گل و لای فرو می رفتند
[ترجمه گوگل]اطفال در اطراف برف و باران گشاد شدند

11. Fees are calculated on a sliding scale according to income.
[ترجمه ترگمان]هزینه ها براساس درآمد محاسبه شده براساس درآمد محاسبه می شوند
[ترجمه گوگل]هزینه ها بر اساس مقیاس کششی بر اساس درآمد محاسبه می شوند

12. The children loved sliding round the newly polished floor.
[ترجمه ترگمان]بچه ها یکدیگر را دوست داشتند و از کف زمین صیقل خورده پایین می لغزیدند
[ترجمه گوگل]بچه ها دوست داشتند که در طبقه ی تازه جلا دیده شوند

13. Sliding doors and windows move in groove.
[ترجمه ترگمان]درها و پنجره ها در groove حرکت می کنند
[ترجمه گوگل]درب و پنجره کشویی در شیار حرکت می کنند

14. Charges are made on a sliding scale, which means that the amount you must pay increases with the level of your income.
[ترجمه ترگمان]اتهامات در یک مقیاس لغزشی ایجاد می شوند که به این معنی است که میزان پرداختی شما با سطح درآمد شما افزایش می یابد
[ترجمه گوگل]اتهامات در مقیاس کششی ساخته می شوند، بدین معنا که مبلغی که باید با میزان درآمد خود افزایش دهید

پیشنهاد کاربران

لغزشی، لغزش

اصطکاکی

لغزنده

سُرسُره بازی

پایین امدن یا سر بودن

سر بودن با پایین امدن


کلمات دیگر: