کلمه جو
صفحه اصلی

cubicle


معنی : خوابگاه، اطاقک
معانی دیگر : (به ویژه در خوابگاه و کتابخانه و ترن) اتاقچه، اتاق، اتاقک، خوابگاه جداگانه

انگلیسی به فارسی

خوابگاه (جداگانه)، اتاقک


کابین، اطاقک، خوابگاه


انگلیسی به انگلیسی

• small room, small partitioned space
a cubicle is a small enclosed area in a public building which is used for a particular purpose, such as changing your clothes or talking to someone privately.

اسم ( noun )
• : تعریف: any very small room or partitioned space, as in an office or dormitory.

- The account managers work in cubicles, but the supervisors have their own offices.
[ترجمه محمدرضا شریفی] مدیران حساب در اتاقک ها کار می کنند، اما ناظران دفاتر خود را دارند.
[ترجمه ترگمان] مدیران حساب در خوابگاه ها کار می کنند، اما ناظران دفاتر خود را دارند
[ترجمه گوگل] مدیران حساب در مکعب ها کار می کنند، اما ناظران دفاتر خود را دارند

دیکشنری تخصصی

[برق و الکترونیک] اتاقک محقظه ای برا یتجهیزات فشار - قوی
[زمین شناسی] اتاقک، محفظه

مترادف و متضاد

خوابگاه (اسم)
chamber, bed, doss, dormitory, dorm, bedroom, bedchamber, cubicle, bunk, cabin

اطاقک (اسم)
booth, cubicle, box, cabinet, small room

office compartment


Synonyms: booth, cell, chamber, cubbyhole, desk, nook, office, pigeonhole, room, stall, work area


جملات نمونه

1. He got undressed in a small cubicle next to the pool.
[ترجمه ترگمان]در اتاقک کوچکی کنار استخر لخت شد
[ترجمه گوگل]او در یک کابین کوچک در کنار استخر رختشویی کرد

2. She studies in a cubicle in the school library.
[ترجمه ترگمان]او در یک اتاقک در کتابخانه مدرسه درس می خواند
[ترجمه گوگل]او در مکعب کتابخانه مدرسه مطالعه می کند

3. The bathroom has a separate shower cubicle .
[ترجمه ترگمان] دستشویی یه خوابگاه کاملا مجزا داره
[ترجمه گوگل]حمام دارای یک کابین دوش جداگانه است

4. There was a dark little cubicle there, with a metal floor and walls, all dripping with water.
[ترجمه ترگمان]یک اتاقک کوچک تاریک آنجا بود، با کف و دیوار فلزی که از آب می چکید
[ترجمه گوگل]یک کابین کوچک تیره وجود دارد، با کف و دیوارهای فلزی، که همه با آب افتادگی می کنند

5. My wife, meanwhile, was in the next cubicle with a fractured sternum and collarbone.
[ترجمه ترگمان]در این میان، زن من در اتاقک مجاور با استخوان جناغ و استخوان ترقوه بود
[ترجمه گوگل]همسر من، در عین حال، در مکعب بعدی با یک شکم سینه و کلسترول بود

6. In one of the latter was a cubicle with glass sides, and filled with electronic equipment.
[ترجمه ترگمان]در یکی از این دو، اتاقکی با دیواره های شیشه ای وجود داشت که پر از تجهیزات الکترونیکی بود
[ترجمه گوگل]در یکی از آن ها، یک کابین با طرف شیشه ای بود و با تجهیزات الکترونیکی پر شده بود

7. Is there room for a cubicle or can one be installed over the bath?
[ترجمه ترگمان]آیا برای یک اتاقک اتاق وجود دارد یا می توان آن را در حمام نصب کرد؟
[ترجمه گوگل]آیا یک اتاق برای اتاق وجود دارد یا می تواند روی حمام نصب شود؟

8. Inside the tiny cubicle is a mirror.
[ترجمه ترگمان]داخل اتاق کوچک یک آیینه است
[ترجمه گوگل]داخل کابین کوچک یک آینه است

9. She sat in a small, windowless cubicle behind a large desk with five telephones in front of her.
[ترجمه ترگمان]او در اتاقک کوچک و بدون پنجره پشت می زی بزرگ با پنج تلفن جلو او نشسته بود
[ترجمه گوگل]او در یک کابین کوچک و بدون پنجره پشت میز میز بزرگ با پنج تلفن در مقابل او نشسته بود

10. She locked herself into a cubicle and took a leak.
[ترجمه ترگمان]او خود را در اتاقک زندانی کرد و یک سوراخ بیرون کشید
[ترجمه گوگل]او خود را به یک حیاط قفل کرد و نشت را گرفت

11. Inside is a cubicle with a vent that opens out above the shower in the bathroom.
[ترجمه ترگمان]داخل اتاقک یک اتاقک با یک دریچه است که در بالای دوش حمام باز می شود
[ترجمه گوگل]در داخل یک کابین با یک دریچه ای است که از حمام در حمام باز می شود

12. Fully tiled shower cubicle with fitted Triton T80 electric shower.
[ترجمه ترگمان]اتاقک مخصوص حمام با کاشی های کاملا مجهز، با استفاده از دوش الکتریکی T۸۰ Triton
[ترجمه گوگل]کابین دوش کاملا کاشی شده با دوش الکتریکی Triton T80

13. I was nearly at the cubicle door when it creaked open and something squeezed out to take hold of me.
[ترجمه ترگمان]تقریبا نزدیک در اتاق بود که در باز شد و چیزی به زور بیرون آمد که مرا بگیرد
[ترجمه گوگل]من نزدیک به درب حیاط بودم، وقتی آن را باز کرد و چیزی فشرد و از من دور شد

14. In a corner I could see the glass cubicle, where the steaming electronics hissed and warbled like something living.
[ترجمه ترگمان]در گوشه ای می توانستم اتاقک شیشه ای را ببینم که در آن دستگاه الکتریکی بخار بلند صدا می کرد و مثل چیزی زمزمه می کرد
[ترجمه گوگل]در یک گوشه من می توانم شیشه ای را ببینم، جایی که دستگاه های بخار بخوابند و مانند چیزی زندگی می کنند

15. It can even be a cubicle with a phone and a desk upon which you can rest your portable computer.
[ترجمه ترگمان]حتی یک اتاقک با یک تلفن و یک میز است که می توانید کامپیوتر your را روی آن استراحت کنید
[ترجمه گوگل]این حتی می تواند یک مکعب با تلفن و میز است که بر روی آن شما می توانید کامپیوتر قابل حمل خود را استراحت

پیشنهاد کاربران

فضای کوچکی که با بخشبندی ( پارتیشن بندی ) با دیواره های کوتاهی برای هر کارمند در سالن یا اتاق در نگر گرفته شده است

رختکن ( اتاق تعویض لباس و انتظار برای دکتر )
a small space with walls or curtains around it, that is separate from the rest of a room and where you can be private when taking clothes off, etc.

اتاق پرو

خوابگاه، اتاق کوچک: )

اتاقک پارتیشن بندی شده درون یک اتاق ( محل کار )
Office=دفتر کار ( یک اتاق کامل )
Cubicle=اتاقک کار ( قسمتی از یک اتاق )

فضای مجزای کار _اطاقک کار


کلمات دیگر: