کلمه جو
صفحه اصلی

banked

انگلیسی به فارسی

بانکدار، در بانک گذاشتن، کپه کردن، بلند شدن بطور متراکم، بانکداری کردن، روی هم انباشتن


انگلیسی به انگلیسی

• arranged or mounded up on the edge (e.g. snow on the edge of the street or mud on the edge of the riverbank; deposited, put for safekeeping (as in the bank)

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] مانع

جملات نمونه

1. he banked all of his savings
همه ی پس انداز خود را در بانک گذاشت.

2. they banked dirt on top of the tomb
روی قبر (مقداری) خاک انباشته کردند.

3. workers banked the cut timber near
کارگران الوار بریده شده را در نزدیکی ایستگاه کامیون ها تلنبار کردند.

4. the bombers released their bombs and banked off
هواپیماهای بمب افکن بمب های خود را رها کردند و یک وری (پرواز کردند و) دور شدند.

5. the emission of warmth from a banked fire
پخش گرما از آتش افروخته

پیشنهاد کاربران

شیب دار


کلمات دیگر: