(verb transitive) رابطه برقرار کردن با، سر و کار داشتن (verb transitive) رفتار کردن با، تا کردن با، جلوی کسی درآمدن، از پس چیزی برآمدن، سلوک کردن با، در افتادن با be easy to deal with آدم راحتی بودن، آدم خوش سلوکی بودن (verb transitive) (کار، فعالیت) به عهده گرفتن، پرداختن به، رسیدگی کردن به (verb transitive) (مسئله، پیش آمد) حل و فصل کردن، حل کردن (verb transitive) (بازرگانی) (سفارش) رسیدگی کردن به (verb transitive) (درباره کتاب، درباره فیلم) درباره ی ... بودن، مربوط به ... بودن، درباره ی ... بحث کردن (verb transitive) (بازرگانی) معامله داشتن با، خرید کردن از
deal with
(verb transitive) رابطه برقرار کردن با، سر و کار داشتن (verb transitive) رفتار کردن با، تا کردن با، جلوی کسی درآمدن، از پس چیزی برآمدن، سلوک کردن با، در افتادن با be easy to deal with آدم راحتی بودن، آدم خوش سلوکی بودن (verb transitive) (کار، فعالیت) به عهده گرفتن، پرداختن به، رسیدگی کردن به (verb transitive) (مسئله، پیش آمد) حل و فصل کردن، حل کردن (verb transitive) (بازرگانی) (سفارش) رسیدگی کردن به (verb transitive) (درباره کتاب، درباره فیلم) درباره ی ... بودن، مربوط به ... بودن، درباره ی ... بحث کردن (verb transitive) (بازرگانی) معامله داشتن با، خرید کردن از
انگلیسی به فارسی
رابطه برقرار کردن با، سر و کار داشتن
رفتار کردن با، تا کردن با، جلوی کسی درآمدن، از پس چیزی برآمدن، سلوک کردن با، در افتادن با
(کار، فعالیت) به عهده گرفتن، پرداختن به، رسیدگی کردن به
(مسئله، پیشآمد) حل و فصل کردن، حل کردن
(بازرگانی) (سفارش) رسیدگی کردن به
(درباره کتاب، درباره فیلم) دربارهی ... بودن، مربوط به ... بودن، دربارهی ... بحث کردن
(بازرگانی) معامله داشتن با، خرید کردن از
انگلیسی به انگلیسی
دیکشنری تخصصی
مترادف و متضاد
handle, manage
Synonyms: act, approach, attend to, behave, behave toward, clear, concern, conduct oneself, consider, control, cope with, direct, discuss, get a handle on something, hack it, handle, have to do with, live with, make a go of it, make it, oversee, play, review, rid, see to, serve, take, take care of, treat, unburden, use
Antonyms: mismanage
جملات نمونه
[ترجمه گوگل]ما باید با لذت برخورد کنیم، همانطور که با عسل انجام می دهیم، فقط با نوک انگشتان دست خود را لمس کنیم، و نه با دست همه برای ترس از سوء استفاده
[ترجمه گوگل]تعدادی از افراد برای حل معضلات کار به کار گرفته شده اند
[ترجمه گوگل]او با مکاتبات زیادی برخورد کرده است
[ترجمه گوگل]شما چگونه با فروشندگان مداوم برخورد می کنید که هیچ پاسخی نمی گیرند؟
[ترجمه گوگل]او دشوار است برای مقابله با
[ترجمه گوگل]او یک مرد دشوار است که با آن برخورد کند
[ترجمه گوگل]ما باید قبل از اینکه از دست خارج شود، با وضعیت مقابله کنیم
[ترجمه گوگل]او آسان است برای مقابله با
[ترجمه گوگل]پلیس مجبور بود با برخی از خشن ترین خشونت هایی که در خیابان های لندن دیده می شد، مقابله کند
[ترجمه گوگل]قبل از اینکه من بتوانم از یک دوره به یک دیگر تغییر کنم، باید با بوروکراسی دانشگاه مقابله کنم
[ترجمه گوگل]چگونه می خواهید با این مشکل مقابله کنید؟
[ترجمه گوگل]اعضای شورا یک قرارداد دوست داشتنی با CTS تنظیم کرده اند
[ترجمه گوگل]من از دستیار شخصی خود می خواهم که با این کار برخورد کند
[ترجمه گوگل]آنها با هم برای مقابله با اورژانس ملاقات کردند
[ترجمه گوگل]چگونه با یک سرقت مسلحانه برخورد می کنید؟
be easy to deal with
آدم راحتی بودن، آدم خوش سلوکی بودن
دانشنامه عمومی
مواجه شدن.
پیشنهاد کاربران
do
he has his own to deal with
او با خودش درگیره
to do what is necessary especially in order to solve a problem
مواجه شدن
برخورد کردن
رسیدگی کردن
توافق کردن به توافق رسیدن
معامله کردن :
. You can make a deal with him
می توانی با او معامله کنی . . . می توانی با او به توافق برسی ( توافق کردن )
مواجهه با چیزی . . . / روبرو شدن با چیزی :
Deal with rainstorm مواجهه با طوفان
معامله کردن / رفتار کردن / برخورد کردن :
. we can deal with others as we want them to deal with us
می توانیم با دیگران همان رفتار ( برخورد ) ی را داشته باشیم که می خواهیم آن ها با ما داشته باشند.
از عهده ی کاری برآمدن / از پس کاری یا چیزی برآمدن
دست و پنجه نرم کردن
سروسامان دادن به چیزی/ به کاری
پرداختن به چیزی ( handle )
سروکله زدن با کسی یا چیزی
کلنجاررفتن
سر و کار داشتن با . . .
ارتباط داشتن با . . .
مرتبط بودن با . . .
رسیدگی کردن به
پرداختن به
فایق آمدن
پرداختن به
حل و فصل کردن
to take the necessary action, especially in order to solve a problem
جریان این چیزه چیه؟
عادت کردن به شرایط جدید
روبرو شدن با