1. big as all get-out
بسیار گنده
2. big businessmen were trampling on the little fellow
سوداگران عمده زیر دستان خود را پایمال می کردند.
3. big cities are full of snares that can ruin a young person's life
شهرهای بزرگ پر از دام هایی هستند که می توانند زندگی یک فرد جوان را تباه کنند.
4. big game hunting
شکار حیوانات بزرگ
5. big talk
حرف غلوآمیز
6. big trees shade the shack
درختان تنومند بر کلبه سایه می اندازند.
7. big deal
(عامیانه) 1- آدم مهم،آدم کله گنده،(چیز یا کار) مهم 2- (حرف ندا حاکی از تحسین یا شادی یا تمسخر) ای بابا!،دیگه چی ؟،یعنی میگی چه کنم ؟
8. big gun
(خودمانی) 1- آدم مهم 2- افسر ارشد،تیمسار
9. big talk
(عامیانه) سخن مبالغه آمیز،غلو،گزافه گویی
10. a big city is full of lone women
یک شهر بزرگ پر است از زن های بی شوهر.
11. a big city is the parasite of its surrounding farms
یک شهر بزرگ انگل روستاهای اطراف خویش است.
12. a big crowd
جمعیت بزرگ
13. a big house
خانه ی بزرگ
14. a big mess of people
توده ی بزرگی از مردم جورواجور
15. a big noise
صدای مهیب،سروصدای زیاد
16. a big riot erupted
شورش بزرگی بروز کرد.
17. a big scar marred the beauty of her face
جای یک زخم بزرگ،زیبایی صورت او را عیب دار کرده بود.
18. a big slice of that cake
یک بریده ی بزرگ از آن کیک
19. a big snake was crawling toward the baby
مار بزرگی به سوی کودک می خزید.
20. a big snake was slithering down the sandy hill
مار درشتی از تپه ی شنی به پایین می خزید.
21. a big snarl in ferdowsi avenue
یک راهبندان بزرگ در خیابان فردوسی
22. a big stout woman with swollen hands
یک زن گنده و چاق با دست های باد کرده
23. a big wave of strikes
موج بزرگی از اعتصابات
24. a big wave turned the boat on its side
خیزاب بزرگی قایق را چپه کرد.
25. a big win
پیروزی (برد) بزرگ
26. a big wind
باد بزرگ
27. as big as possible
هر چه بزرگتر
28. he's big in banking
در بانکداری سرشناس (کله گنده) است.
29. his big belly swelled out over his broad belt
شکم گنده ی او از بالای کمر بند پهنش بیرون زده بود.
30. his big sister
خواهر بزرگش (ارشدش)
31. the big ship barely skinned through the canal
کشتی بزرگ به سختی از آبراه رد شد.
32. the big stone hit the water with a splash
سنگ بزرگ با صدای شلپ بر آب خورد.
33. the big toe
انگشت بزرگ پا،شست پا
34. a big heart (big-hearted)
با سخاوت،گشاده دست،مهربان،باگذشت
35. talk big
(عامیانه) چاخان کردن،گزافه گویی کردن،غلو کردن،حرف های گنده گنده زدن
36. too big for one's breeches
(عامیانه) پر رو،پر تمنا،پر توقع،کسی که پا را از گلیم خود درازتر کند،پر مدعا
37. in a big way
به طور موفقیت آمیز،با هیاهو و موفقیت،با جلال و جبروت
38. don't use big words!
لغت های قلمبه سلمبه به کار نبر!
39. he's a big cheat
(عامیانه) خیلی متقلب است.
40. he's a big cheese
خیلی خرش می ره.
41. landing a big aircraft is not easy
فرود آوردن یک هواپیمای بزرگ کار آسانی نیست.
42. mohsen was big and athletic
محسن تنومند و ورزشکار بود.
43. she became big with child
شکمش بالا آمد (آبستن شد).
44. the boy's big mouth could get them all in trouble
دهان لق آن پسر ممکن بود همه شان را گرفتار کند.
45. to do big things
کارهای بزرگ کردن
46. get too big for one's boots
(عامیانه) پر افاده شدن،از خود راضی شدن
47. have a big mouth
بدون پیش اندیشی حرف زدن،نابجا حرف زدن،اختیار زبان خود را نداشتن
48. make a big deal out of
(عامیانه) بزرگ وانمود کردن
49. make it big
موفق شدن،به جایی رسیدن
50. a car this big must be expensive
اتومبیلی به این بزرگی باید گران قیمت باشد.
51. a man of big girth
مرد شکم گنده
52. australia is a big place
استرالیا سرزمین بزرگی است.
53. he has a big head
کله ی او بزرگ است.
54. he has a big nose
او دماغ بزرگی دارد.
55. he is a big cheat
او آدم متقلبی است.
56. he was mouthing big words to hide shallow thoughts
برای نهان سازی افکار سطحی خود،واژه های قلمبه بر دهان می راند.
57. he's got a big conk
کله ی او گنده است.
58. his stomach is big
شکم او گنده است.
59. i levered the big rock into position
با اهرم سنگ بزرگ را در جای خود قرار دادم.
60. john netted ten big fish in five minutes
جان در پنج دقیقه ده ماهی بزرگ را با تور گرفت.
61. men who have big muscles and little minds
مردانی که عضلات قوی و افکار نارسا دارند
62. ramin landed a big fish
رامین ماهی بزرگی گرفت.
63. she has a big bust
پستان های بزرگی دارد
64. she received a big hand for her singing
بخاطر آوازش برایش حسابی دست زدند.
65. there is a big run in your stocking
جورابت دررفتگی بزرگی دارد.
66. there is a big splash of paint on the floor
در کف اتاق لکه ی بزرگ رنگ وجود دارد.
67. there were three big knots under her left arm
در زیر بغل چپ او سه غده ی بزرگ وجود داشت.
68. this is too big a project to be undertaken by one man alone
این طرح خیلی بزرگتر از آن است که فقط یک نفر بتواند آن را به عهده بگیرد.
69. to boat a big fish
ماهی بزرگی را به داخل لنگر کشیدن
70. we carried the big crate cornerwise through the narrow doorway
صندوق بزرگ را به صورت اریب از درگاه باریک رد کردیم.