کلمه جو
صفحه اصلی

delineate


معنی : معین کردن، ترسیم نمودن
معانی دیگر : ترسیم کردن، (خطوط کلی چیزی را) کشیدن، نمای چیزی را رسم کردن، تصویر کردن -2توصیف کردن، شرح دادن، وارد جزئیات شدن، مشخص کردن

انگلیسی به فارسی

مشخص کردن، ترسیم نمودن، معین کردن


تعریف کردن، ترسیم نمودن، معین کردن


انگلیسی به انگلیسی

• describe, draw, sketch
if an idea or argument is delineated, it is described or defined in great detail; a formal use.
if you delineate a border, you say exactly where it is going to be.

دیکشنری تخصصی

[نساجی] ترسیم کردن - توصیف کردن
[ریاضیات] نمایش دادن، مشخص کردن، توصیف کردن، ترسیم کردن

مترادف و متضاد

معین کردن (فعل)
assign, settle, establish, fix, specify, appoint, designate, determine, ascertain, define, delineate, denominate, cast

ترسیم نمودن (فعل)
delineate

describe; outline


Synonyms: characterize, chart, define, depict, detail, draft, draw, figure, lay out, limn, mark, plot, portray, represent, sketch out, trace


جملات نمونه

1. Biography must to some extent delineate characters.
[ترجمه میلاد زادرفیع ثابت] زندگینامه باید تا حدودی شخصیت ها را توصیف کند.
[ترجمه ترگمان]زندگینامه باید تا حدودی حروف را ترسیم کند
[ترجمه گوگل]بیوگرافی باید تا حدودی شخصیت ها را تعریف کند

2. For now, most could not delineate, with any confidence, what their new role entailed.
[ترجمه ترگمان]زیرا در حال حاضر، اغلب آن ها نمی توانستند، با هر گونه اعتماد به نفس، و نقش جدید خود را توصیف کنند
[ترجمه گوگل]در حال حاضر، اکثر افراد نمی توانند با اعتماد به نفس، نقش جدید خود را مشخص کنند

3. The aim of environment analysis is to delineate the target investment area, industry and partner.
[ترجمه ترگمان]هدف آنالیز محیطی مشخص کردن منطقه سرمایه گذاری هدف، صنعت و شریک است
[ترجمه گوگل]هدف از تجزیه و تحلیل محیطی این است که منطقه سرمایه گذاری هدف، صنعت و شریک را مشخص کند

4. MR can delineate lesions affecting infundibular stems and distinguish them from the pituitary gland or hypothalamus.
[ترجمه ترگمان]MR می تواند آسیب های ناشی از ساقه های infundibular را توضیح داده و آن ها را از غده هیپوفیز و هیپوتالاموس تشخیص دهد
[ترجمه گوگل]MR می تواند ضایعاتی را که بر ساقه های infundibular تأثیر می گذارد مشخص کند و آنها را از غده هیپوفیز یا هیپوتالاموس تشخیص دهد

5. MRI can delineate normal meniscus and articular cartilage.
[ترجمه ترگمان]MRI می تواند meniscus نرمال و غضروف ناپذیر را تعیین کند
[ترجمه گوگل]MRI می تواند منیسک های طبیعی و غضروف مفصلی را تعریف کند

6. Further work with alpha 2 agonists will hopefully delineate the locations and interactions of these agents.
[ترجمه ترگمان]کار بیشتر با آلفا ۲ agonists مکان و تعاملات این عوامل را مشخص می کند
[ترجمه گوگل]کار بیشتر با آگونیست های آلفا 2 امیدوارم مکان و تعامل این عوامل را مشخص کند

7. The law and the necessary punishments delineate a bottom line for decent human interaction.
[ترجمه ترگمان]این قانون و مجازات ها ضروری یک خط پایین را برای تعامل انسانی مناسب تشریح می کنند
[ترجمه گوگل]قانون و مجازات های ضروری خط پایان برای تعامل مناسب و معقول انسان را مشخص می کند

8. As communities define and delineate the severable development rights for their programme they should consider the maximum projected and acceptable amount of future development in their region.
[ترجمه ترگمان]همان طور که جوامع حقوق توسعه هزاره را برای برنامه خود تعیین و تشریح می کنند، باید حداکثر میزان پیش بینی شده و قابل قبولی توسعه آینده در منطقه خود را در نظر بگیرند
[ترجمه گوگل]به عنوان جوامع تعریف و مشخص توسعه حقوق قابل جدا شدن برای برنامه خود آنها باید حداکثر مقدار پیش بینی شده و قابل قبول توسعه آینده در منطقه خود را در نظر بگیرند

9. Objective To delineate the immune regulatory pathway in pathogenesis of systemic lupus erythematosus (SLE) by using gene expression profile analysis.
[ترجمه ترگمان]هدف تعیین مسیر قانونگذاری سیستم ایمنی در بیماری زایی of سیستمیک با استفاده از تحلیل پروفایل ژن
[ترجمه گوگل]هدف: به منظور تعریف مسیرهای تنظیم ایمنی در پاتوژنز لوپوس اریتماتیک سیستمیک (SLE) با استفاده از تحلیل پروفایل ژن بیان

10. Delineate the type of data being described by the data name.
[ترجمه ترگمان]delineate نوع داده ها که توسط نام داده ها توصیف می شوند را مشخص کنید
[ترجمه گوگل]مشخص کردن نوع داده ها که توسط نام داده ها توصیف می شود

11. Objective To delineate the m orp hology and ecology of a new human schistosome species.
[ترجمه ترگمان]هدف مشخص کردن the orp و بوم شناسی یک گونه جدید از گونه های زیستی انسان
[ترجمه گوگل]اهداف برای تعریف صحیح و محیط زیست گونه های جدید انسانی انسانی

12. CS & Delineate is a software development company with offices in Beijing, China and Zurich Switzerland.
[ترجمه ترگمان]CS & یک شرکت توسعه نرم افزاری با دفاتری در پکن، چین و سوییس سوییس است
[ترجمه گوگل]CS * Delineate یک شرکت توسعه نرم افزاری با دفاتر در پکن، چین و زوریخ سوئیس است

13. Objective To delineate the biological features between the transformed human articular chondrocytes and normal chord ro - cutes.
[ترجمه ترگمان]هدف تعیین ویژگی های زیستی بین the transformed human و chord طبیعی
[ترجمه گوگل]هدف: برای تعریف ویژگی های زیستی بین کندروسیت های مفصلی انسانی تبدیل شده و رویکرد های معمول صحیح

14. Four experiments delineate the effects of price expectation and confidence on the internal reference price.
[ترجمه ترگمان]چهار آزمایش اثرات انتظار قیمت و اعتماد به قیمت مرجع داخلی را تشریح کردند
[ترجمه گوگل]چهار آزمایش، اثرات انتظار قیمت و اعتماد به قیمت مرجع داخلی را مشخص می کند

15. Women are aways be delineate not as good as men.
[ترجمه ترگمان]زن ها همیشه عادت دارند تا به اندازه مردها خوب نباشند
[ترجمه گوگل]زنان به خوبی نمی توانند مردان باشند

He delineated his plan of attack.

او جزئیات نقشه‌ی حمله‌ی خود را شرح داد.


پیشنهاد کاربران

تشخیص دادن، تمیز دادن.
مثال:
The boy could not delineate type A car from type B car.
آن پسر قادر به تشخیص خودروی نوع الف از خودروی نوع ب نبود.

دقیقا یعنی تفکیک کردن

تبیین کردن، با جزئیات توصیف کردن، معین کردن
describe in vivid detail

نشان دادن


کلمات دیگر: