معنی : خرحمالی، کار یکنواخت، عمل خرد کردن یا اسیاب کردن، سخت کار کردن، اسیاب کردن، تیز کردن، اسیاب شدن، خرد کردن، ساییدن، اذیت کردن، کوبیدن، سابیدن
معانی دیگر : آسیاب کردن، آرد(پودر) کردن یا شدن، کویستن، آس کردن یا شدن، با چرخاندن دسته دستگاهی را به کار انداختن، میزان آرد یا پودر شدگی، چگونگی آسیاب شدگی، مصیبت زده کردن، لگدمال کردن، ظلم و جور کردن، (چاقو و غیره را با چرخ سنباده) تیز کردن، خاییدن، دندان ها را به هم ساییدن، دندان قروچه کردن، (خودمانی) سخت کار یا مطالعه کردن، جان کندن، کار سخت و طاقت فرسا، جان کنی، (با خرد کردن یا آسیاب کردن) تولید کردن، آسیاب شدنی، آرد شدنی، شاگرد درس خوان و زحمت کش، (خودمانی) کمر را دایره وار چرخاندن، رقص کمر، قردادن، سایش