کلمه جو
صفحه اصلی

میث

فرهنگ فارسی

جمع : میثائ

لغت نامه دهخدا

میث . [ م َ ] (ع مص ) سودن دارو را در آب (لغتی است در ماث یموث موثاً). (از ناظم الاطباء). سودن چیزی در آب . (آنندراج ) (منتهی الارب ). موث . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ).


میث . [ م َی ْ ی ِ ] (ع ص ) نرم . (منتهی الارب ) (آنندراج ).


میث. [ م َی ْ ی ِ ] ( ع ص ) نرم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).

میث. [ م َ ] ( ع مص ) سودن دارو را در آب ( لغتی است در ماث یموث موثاً ). ( از ناظم الاطباء ). سودن چیزی در آب. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). موث. ( تاج المصادر بیهقی ) ( المصادر زوزنی ).

میث. ( ع ص ، اِ ) ج ِ میثاء. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به میثاء شود.

میث . (ع ص ، اِ) ج ِ میثاء. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به میثاء شود.



کلمات دیگر: