کلمه جو
صفحه اصلی

grit


معنی : استحکام، ثبات، سنگ ریزه، شن، ریگ، ماسه سنگ، ازردن، اسیاب کردن
معانی دیگر : انواع ماسه سنگ (که به خاطر سختی ذراتش به عنوان تیزگر و سنگ آسیاب و غیره کاربرد دارد)، (در اثر سایش) صدای خش خش کردن، (آمریکا) شجاعت واستقامت، طاقت، دل و جرات، عزم، شکسته سنگ (باتاکید بر زبری و سختی آنها)، با سنگریزه ی زبر پوشاندن، شن پوش کردن، میزان سختی و زبری سنگ، (به نشان تصمیم یا خشم) دندان به هم فشردن، دندان قروچه کردن، خاک، نخاله، ساییدن

انگلیسی به فارسی

سنگریزه، شن، ریگ، خاک، ماسه سنگ، ثبات، استحکام،نخاله، ساییدن، اسیاب کردن، ازردن


گره، شن، ماسه سنگ، سنگ ریزه، ثبات، ریگ، استحکام، اسیاب کردن، ازردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: tiny abrasive particles, as of sand.
مشابه: gravel, sand

- The quarry workers were covered with grit.
[ترجمه ترگمان] کارگران معدن پوشیده از سنگریزه بودند
[ترجمه گوگل] کارگران معدن با ماسه پوشیده شده بودند
- Bits of grit still remained in the spinach after washing.
[ترجمه ترگمان] تکه های ریگ هنوز هم بعد از شستن، در اسفناج باقی مانده بودند
[ترجمه گوگل] بعد از شستشو، قطعات بتونه در اسفناج باقی می ماند

(2) تعریف: hardiness of character; indomitable spirit.
مترادف: backbone, guts, hardiness, mettle, moxie, pluck
متضاد: faintheartedness
مشابه: courage, gumption, nerve, resolution, spirit, stamina, strength, tenacity

- The firefighters displayed their grit and determination fighting this fire.
[ترجمه ترگمان] آتش نشانان، استقامت و عزم راسخ خود را برای مبارزه با این آتش سوزی به نمایش گذاشتند
[ترجمه گوگل] آتش نشانان و غارت خود را با این آتش سوزی نشان دادند

(3) تعریف: a coarse-grained sandstone used to make grindstones.
مشابه: sandstone

(4) تعریف: the texture or abrasive power of a surface used in grinding or sanding.
مترادف: abrasiveness
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: grits, gritting, gritted
(1) تعریف: to clamp and grind (the teeth) together.
مترادف: gnash, grind

- She gritted her teeth as the nurse stitched the wound.
[ترجمه ترگمان] وقتی پرستار زخم را دوخت، دندان هایش را به هم فشرد
[ترجمه گوگل] او دندان هایش را به عنوان پرستار زخم زد

(2) تعریف: to treat with grit; abrade.
مترادف: sand
مشابه: abrade, grind
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to make a grating or grinding noise, as if by scratching with grit.
مشابه: grate

• small rough granules or particles (i.e. sand); bravery, pluck; endurance
grind the teeth together; abrade, grind; make a harsh grinding noise
grit consists of tiny pieces of stone.
if people grit a road, they put grit on it to make it less slippery in icy or snowy weather.
if you say that someone has grit, you mean that they have determination and courage.
if you grit your teeth, you press your upper and lower teeth together.
if you grit your teeth in a difficult situation, you decide to carry on.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] خرده سنگ - دانه - درشتماسه سنگ - ماسه سنگ - ماسه درست
[مهندسی گاز] ماسه، شن
[زمین شناسی] خرده سنگ، ماسه سنگ، ماسه درشت- شن شکسته ریز (کوچکتر از 10میلیمتر)- ریگ
[پلیمر] زبره، گریت، ساینده (Grit=abrasive)
[آب و خاک] مواد سنگین

مترادف و متضاد

Synonyms: dust, foreign matter, gravel, lumps, pebbles, powder, sand


courage, determination


استحکام (اسم)
resistance, strength, substance, backbone, rigidity, stability, fortification, solidity, stableness, consistency, solidification, consistence, formidability, grit, granite, staying power

ثبات (اسم)
bookkeeper, constancy, recorder, fortitude, stability, stableness, poise, register, consistency, cataloger, cataloguer, fixity, consistence, immutability, grit, indelibility, permanency

سنگ ریزه (اسم)
gravel, flint, pebble, grit, scree, spall, riprap, road metal

شن (اسم)
sand, gravel, grit

ریگ (اسم)
sand, gravel, pebble, grit

ماسه سنگ (اسم)
grit, sandstone

ازردن (فعل)
annoy, hurt, mortify, rile, afflict, fash, aggrieve, ail, vex, goad, prick, irk, irritate, harry, grate, harrow, gripe, nark, grit, lacerate, peeve, tar

اسیاب کردن (فعل)
grind, mill, grit

particles of dirt


Synonyms: backbone, daring, doggedness, fortitude, gameness, guts, hardihood, intestinal fortitude, mettle, moxie, nerve, perseverance, pluck, resolution, spine, spirit, spunk, steadfastness, tenacity, toughness


Antonyms: cowardice, timidity, weakness


جملات نمونه

1. millstone grit
سنگ آسیاب ساخته شده از ماسه سنگ

2. a few men of grit
معدودی مرد دلیر و پایدار

3. I've got some grit / a piece of grit in my shoe.
[ترجمه ترگمان]من یه سری سنگریزه توی کفشم دارم
[ترجمه گوگل]من برخی از شن و ماسه / قطعه ای از شن و ماسه در کفش من

4. A bit of grit had got into my eye.
[ترجمه ترگمان]یک تکه سنگ هم به چشمم خورده بود
[ترجمه گوگل]کمی عصاره به چشمم افتاد

5. The road had been covered with grit.
[ترجمه ترگمان]جاده پوشیده از شن بود
[ترجمه گوگل]جاده با شن و ماسه پوشیده شده بود

6. The soldiers showed that they had plenty of grit.
[ترجمه ترگمان]سربازان نشان دادند که قدرت فراوانی دارند
[ترجمه گوگل]سربازان نشان دادند که آنها مقدار زیادی دارند

7. I've got some grit in my shoe.
[ترجمه ترگمان]یه سری سنگریزه توی کفشم دارم
[ترجمه گوگل]من در کفش هایم کمی گراز دارم

8. He felt tiny bits of grit and sand peppering his knees.
[ترجمه ترگمان]ذرات ریز شن و شن را روی زانوهایش احساس کرد
[ترجمه گوگل]او احساس می کرد که میله های کوچکی از شن و ماسه و زانو زده شده است

9. The grit beneath her soles grated harshly on the wooden deck.
[ترجمه ترگمان]سنگریزه زیر پایش به سختی روی عرشه چوبی سنگینی می کرد
[ترجمه گوگل]پودر زیر کفش به سختی روی عرشه چوبی رنده شده است

10. I've got a piece of grit in my eye.
[ترجمه ترگمان]یک تکه سنگ هم تو چشمم هست
[ترجمه گوگل]من یک تکه گرانرو در چشمم دارم

11. Brilliant teamwork and old fashioned grit got the team a last minute point.
[ترجمه ترگمان]یک کار تیمی عالی و grit قدیمی تیم را برای آخرین لحظه به دست اورده بود
[ترجمه گوگل]تیم با تجربه و کارآیی درخشان و مدافع قدیمی مدافع تیم، نقطه ی آخر را به دست آورد

12. Mountaineering in a blizzard needs a lot of grit.
[ترجمه ترگمان]برف در برف به مقدار زیادی خاکستر نیاز دارد
[ترجمه گوگل]کوهنوردی در یک کوه نورد نیاز به بسیاری از شن و ماسه دارد

13. Don't give in yet. You have more grit than that.
[ترجمه ترگمان]تسلیم نشو تو قدرت بیشتری از این داری
[ترجمه گوگل]هنوز رتبهدهی نشده است شما بیشتر از آن غرق می شوید

14. I've got some 〔 a piece of 〕 grit in my shoe.
[ترجمه ترگمان]یه سری سنگریزه توی کفشم دارم
[ترجمه گوگل]من بعضی از 〔یک قطعه〕 از شن و ماسه در کفش من

15. Just grit your teeth and hang on - it'll be over soon.
[ترجمه ترگمان]فقط دندوناتو به هم فشار بده و ادامه بده به زودی تموم میشه
[ترجمه گوگل]فقط دندان هایتان را بچشید و آویزان شوید - خیلی زود می شود

millstone grit

سنگ آسیاب ساخته‌شده از ماسه سنگ


The gravel gritted under the soldiers' boots.

ریگ در زیر پوتین سربازان خش‌خش می‌کرد.


a few men of grit

معدودی مرد دلیر و پایدار


پیشنهاد کاربران

grit ( خوردگی )
واژه مصوب: زِبره
تعریف: ذرات مواد سخت ازجمله کوارتز و چدن و فولاد سخت‏شده که شکل هندسی ندارند و برای تمیزکاری سطوح قطعات به روش زبره‏پاشی به کار می‏روند

در روانشناسی به معنای سرسختی ( ایستادگی و کم نیاوردن مثبت )

در روانشناسی سازمانی به معنی گرانروی

در روانشاسی سازمانی به معنی گرانروی

استقامت
ثابت قدمی

Grit is perseverance, persistence, and your ability to overcome difficulties

شهامت


کلمات دیگر: