کلمه جو
صفحه اصلی

inflection


معنی : خمیدگی، کجی، انحناء، خم سازی، انعطاف، صرف فعل
معانی دیگر : آهنگ (صدا)، نواخت، خمش، خماندن، کژی، کژ کردگی، قوس داری، انحنا، پیچش، (دستور زبان) صرف، تصریف

انگلیسی به فارسی

( inflexion ) خمسازی، خمیدگی، انعطاف، انحنا


صرف فعل، کجی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
مشتقات: inflectionless (adj.)
(1) تعریف: a change in the pitch or tone of a voice; modulation.

- Often, inflection alone indicates that a person is asking a question.
[ترجمه ترگمان] اغلب، یک نفر به تنهایی نشان می دهد که یک فرد سوال می کند
[ترجمه گوگل] اغلب، انفصال به تنهایی نشان می دهد که یک فرد سوال می کند
- The strange inflection that accompanied her words made me wonder if something was wrong.
[ترجمه ترگمان] لحن عجیبی که با کلمات او همراه بود باعث شد تعجب کنم که اگر چیزی اشتباه شده باشد
[ترجمه گوگل] انفجار عجیب و غریب که با کلماتش همراه بود باعث شد من تعجب کنم که چیزی اشتباه است

(2) تعریف: the act of turning or bending, or a turn or bend thus produced.

(3) تعریف: in grammar, the alteration in the form of words that allows the communication of information such as the gender, number, or case of a noun; the tense of a verb; or the degree of an adjective or adverb.

- Many languages indicate that an action has occurred in past time through the inflection of verbs.
[ترجمه Bahare] بسیاری از زبان شناسان از طریق صرف فعل نشان میدهند که اتفاقی در گذشته افتاده
[ترجمه ترگمان] بسیاری از زبان ها نشان می دهند که یک اقدام در زمان گذشته از طریق پیروی از افعال رخ داده است
[ترجمه گوگل] بسیاری از زبان ها نشان می دهد که یک عمل در زمان گذشته از طریق افعال افعال رخ داده است
- "Shake," "shakes," "shook," and "shaken" are forms of the same word but differ due to inflection.
[ترجمه ترگمان] \"تکان دادن\"، \"دست دادن\"، \"تکان دادن\"، \"تکان دادن\" و \"تکان دادن\" شکل یک کلمه هستند، اما با توجه به دستور، متفاوت هستند
[ترجمه گوگل] 'تکان دادن'، 'تکان دادن'، 'تکان دادن' و 'تکان دادن'، اشکال یک کلمه هستند اما به دلیل انفجار متفاوت هستند

(4) تعریف: the affix used to make such an alteration.

- The suffix "-er" is an inflection used with adjectives to indicate comparative degree.
[ترجمه ترگمان] پسوند \"-\" که با صفات برای نشان دادن درجه تطبیقی استفاده می شود
[ترجمه گوگل] پسوند '-er' یک فونتی است که به همراه صفت ها برای نشان دادن درجه مقایسه ای استفاده می شود

(5) تعریف: a form of a word other than the most basic form.

- "Happier" is an inflection of the word "happy."
[ترجمه ترگمان] \"Happier\" یکی از نشانه های \"خوشحالی\" است
[ترجمه گوگل] 'Happier' یک لغت کلمه 'happy' است

• curve, bend; change in pitch or tone of the voice; addition of a suffix or other element to the basic form of a word to change its meaning or function (grammar)
an inflection is a change in the sound of your voice when you speak.
an inflection is also a change in the form of a word that shows its grammatical function or number.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] عطف
[ریاضیات] خمیدگی، عطف، خمش، برتاب

مترادف و متضاد

خمیدگی (اسم)
incline, bend, slouch, bent, curve, flexure, batter, curvature, hogging, flexion, stoop, crankle, tortuosity, droop, circumflexion, inflection, crookedness, inflexion, flection, nutation

کجی (اسم)
obliquity, deformation, leaning, skew, curvature, slant, slope, list, crook, tilt, clubfoot, inflection, flection, hade

انحناء (اسم)
deflection, wind, flexure, curvature, flexion, tortuosity, inflection, inflexion, deflexion, flection, incurvation

خم سازی (اسم)
deflection, flexion, inflection, inflexion, deflexion, flection

انعطاف (اسم)
plasticity, inflection, inflexion, intorsion, flexibility

صرف فعل (اسم)
inflection

accent, intonation


Synonyms: articulation, change, emphasis, enunciation, modulation, pitch, pronunciation, sound, timbre, tonality, tone, tone of voice, variation


Antonyms: monotone


جملات نمونه

1. number inflection
تعریف کلمه به لحاظ شما

2. to signal a question by a rising inflection
نشان دادن پرسش از راه بالا بردن آهنگ صدا

3. If you add the plural inflection '-s' to 'dog' you get 'dogs'.
[ترجمه ترگمان]اگر به سگ فرمان جمع را اضافه کنید، سگ می گیرید
[ترجمه گوگل]اگر شما افزونه '-s' را به 'سگ' اضافه کنید، سگ ها را می گیرید

4. She spoke in a low voice, always without inflection.
[ترجمه ترگمان]او با صدای آهسته ای حرف می زد، همیشه بدون رعایت ادب
[ترجمه گوگل]او با صدای کم، همیشه بدون انفعال صحبت کرد

5. The man's voice was devoid of inflection.
[ترجمه ترگمان]صدای مرد عاری از ادب بود
[ترجمه گوگل]صدای مردی از انفعال نجات یافت

6. She spoke slowly and without inflection.
[ترجمه ترگمان]آهسته و بدون رعایت ادب حرف می زد
[ترجمه گوگل]او به آرامی صحبت کرد و بدون انفعال

7. Neither is an inflection of the other, so strictly speaking their differing linguistic origin should dictate separate indices.
[ترجمه ترگمان]هیچ یک از قوانین مشابه با منشا زبانی متفاوت آن ها، باید شاخص های جداگانه را دیکته کند
[ترجمه گوگل]نه انفصال دیگری است، به طوری که به شدت می گویند منشا زبان های مختلف آنها باید شاخص های جداگانه ای را تعیین کنند

8. He knew every inflection of the marquis's voice and it wasn't hard to guess what had happened.
[ترجمه ترگمان]او تمام حرکات صدای مارکی را می شناخت و حدس نمی زد که چه اتفاقی افتاده است
[ترجمه گوگل]او هر انفسی از صدای مارکی را می دانست و سخت نیست که حدس بزنید چه اتفاقی افتاده است

9. The irregular inflection will be presented as a headword with a reference to the appropriate root form.
[ترجمه ترگمان]رفتار بی قاعده به شکل یک headword با ارجاع به فرم ریشه مناسب معرفی خواهد شد
[ترجمه گوگل]انفعال نامنظم به عنوان یک واژه نامه با اشاره به فرم مناسب ریشه ارائه خواهد شد

10. Dominic used to be a master of inflection.
[ترجمه ترگمان] دومنیک \"قبلا استاد inflection بوده\"
[ترجمه گوگل]دومینیک به عنوان استاد انفصال شد

11. We have just hit the inflection point.
[ترجمه ترگمان] ما همین الان به نقطه عطف توجه رسیدیم
[ترجمه گوگل]ما فقط نقطه انفجار را تجربه کرده ایم

12. What makes this swamp-inspired inflection even more interesting is that the traditional cuisine of the Southwest is also evident.
[ترجمه ترگمان]چیزی که باعث می شود این روش بیشتر جالب باشد، این است که غذاهای سنتی \"ساوت وست\" نیز مشهود است
[ترجمه گوگل]چیزی که این غریزه الهام بخشی را جالب تر می کند این است که غذاهای سنتی جنوب غربی نیز مشهود است

13. There was no bliss in his inflection.
[ترجمه ترگمان]هیچ لذتی در رفتارش نبود
[ترجمه گوگل]هیچ انسانی در انفعال او وجود نداشت

14. I think this is just obvious, an inflection given that we've agreed to use the categorical dispositional language at all.
[ترجمه ترگمان]من فکر می کنم این فقط واضح است، یک دستور داده شده که ما با استفاده از زبان dispositional مطلق توافق کرده ایم
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم این فقط آشکار است، با توجه به اینکه ما توافق کردیم که از زبان زبان متداول استفاده کنیم

15. Shanghai real estate bubble, inflection point, the trend sing what tune?
[ترجمه ترگمان]یک حباب املاک و مستغلات شانگهای، نقطه عطف، این روند چه آهنگی را می خواند؟
[ترجمه گوگل]حباب املاک و مستغلات شانگهای، نقطه انفصال، روند چه می خوانیم؟

to signal a question by a rising inflection

نشان دادن پرسش از راه بالا بردن آهنگ صدا


پیشنهاد کاربران

عطف؛ به عنوان نمونه Inflection point به معنی نقطه عطف

آهنگ ( صدا )


کلمات دیگر: