کلمه جو
صفحه اصلی

governor


معنی : طرفدار، پروانه، حاکم، سایس، فرماندار، حکمران
معانی دیگر : کیا، خدیو، استاندار، فرمانفرما، (آمریکا) فرماندار ایالتی، عضو هیئت مدیره یا گروه حکام، (انگلیس) فرمانده یا رییس موسساتی مثل زندان و بانک و غیره، (مکانیک) دستگاه کنترل سرعت موتور (از طریق کنترل میزان بنزین یا بخار)، گاز اتومبیل، ناظم، (انگلیس -عامیانه) ارباب، رییس، پدر، فرمانده

انگلیسی به فارسی

فرماندار، حاکم، حکمران، فرمانده


فرماندار، حاکم، حکمران، پروانه، سایس، طرفدار


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: one who governs a political unit, esp. a U.S. state.

(2) تعریف: (chiefly British) a person who is in charge of a particular organization or institution.

- the prison governor
[ترجمه ترگمان] حاکم زندان
[ترجمه گوگل] فرماندار زندان

• one who governs; executive head of a state (usa); device which automatically regulates speed (machinery)
a governor is a person who is responsible for the political administration of a region, or for the administration of an institution.
a governor is a person who is on a committee which controls an organization such as a school or a hospital.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] تنظیم کننده - رگلاتور
[زمین شناسی] دستگاه کنترل کننده سرعت توربین، فرمانشگر
[ریاضیات] تنظیم کننده

مترادف و متضاد

طرفدار (اسم)
devotee, advocate, adherent, sympathizer, aficionado, partisan, bigot, disciple, zealot, governor, sovereign, henchman

پروانه (اسم)
pass, permit, permission, paper, license, billet, butterfly, propeller, moth, governor, fan, licensure

حاکم (اسم)
burgomaster, governor, magistrate, dynast

سایس (اسم)
governor, ruler, sovereign, diplomat, politician, statesman, hakim

فرماندار (اسم)
legate, governor, proconsul

حکمران (اسم)
governor, ruler

person administrating government


Synonyms: administrator, boss, chief, chief of state, commander, comptroller, controller, director, executive, gubernatorial leader, guv, head, head honcho, leader, manager, overseer, presiding officer, ruler, superintendent, supervisor


جملات نمونه

1. the governor forwarded his minute expressing alarm
فرماندار یادداشت حاکی از نگرانی خود را فرستاد.

2. the governor was a humble man who hated luxury
فرماندار مرد فروتنی بود که از تجملات بیزار بود.

3. the governor was relieved of his job
شغل فرماندار را از او گرفتند.

4. the governor who is likewise a lawyer
فرماندار که وکیل دادگستری هم هست.

5. he defeated the incumbent governor
او فرماندار وقت را (در انتخابات) شکست داد.

6. they indented on the governor for food
آنان برای غذا به فرماندار عرضحال نوشتند.

7. the vacuous comments of the governor
توضیحات ابلهانه ی استاندار

8. she split her vote, choosing a democratic senator and a republican governor
او رای خود را تقسیم کرد و یک سناتور دموکرات و فرماندار جمهوریخواه انتخاب کرد.

9. Mr Brown did not want to run for governor of the state last year.
[ترجمه ترگمان]آقای براون سال گذشته نمی خواست به عنوان فرماندار ایالت اداره شود
[ترجمه گوگل]آقای براون در سال گذشته نمی خواست که برای فرمانداری ایالت باشد

10. He was governor of the province in the late 1970s.
[ترجمه ترگمان]او در اواخر دهه ۱۹۷۰ فرماندار این استان شد
[ترجمه گوگل]او در اواخر دهه 1970 فرماندار استان بود

11. Succumbing to pressure from the chemical industry, Governor Blakely amended the regulations.
[ترجمه ترگمان]Succumbing، والی، برای فشار آوردن از صنعت شیمیایی، مقررات را اصلاح کرد
[ترجمه گوگل]فرماندار Blakely به دلیل فشار ناشی از صنایع شیمیایی، مقررات را اصلاح کرد

12. The governor refused to accept Cox's resignation .
[ترجمه ترگمان]فرماندار از پذیرش استعفای Cox خودداری کرد
[ترجمه گوگل]فرماندار از پذیرفتن استعفای کاکس امتناع ورزید

13. The governor announced a new plan to reduce crime.
[ترجمه ترگمان]فرماندار یک طرح جدید برای کاهش جرم اعلام کرد
[ترجمه گوگل]فرماندار طرح جدیدی را برای کاهش جرم اعلام کرد

14. The governor gave only a vague outline of his tax plan.
[ترجمه ترگمان]استاندار فقط طرح مبهمی از نقشه مالیاتی خود را به او داد
[ترجمه گوگل]فرماندار تنها طرح مبهم طرح مالیاتی خود را ارائه داد

15. The governor announced an enquiry into the events.
[ترجمه ترگمان]فرماندار پس از پرس و جو درباره این رویدادها اعلام کرد
[ترجمه گوگل]فرماندار یک تحقیق در مورد وقایع را اعلام کرد

16. He defeated the incumbent governor by a large plurality.
[ترجمه ترگمان]او فرماندار فعلی را با اکثریت وسیعی شکست داد
[ترجمه گوگل]او با یک کثرت بزرگ، فرماندار پیشین را شکست داد

the Governor of Iowa

فرماندار ایالت ایوا


the board of governors of the hospital

هیئت مدیره‌ی بیمارستان


پیشنهاد کاربران

فرماندار ، فرمانده مقتدر

فرمانروا

رییس، مدیر، مسئول سازمان، شرکت، موسسه و…

مسئول تربیت بچه

شورا


کلمات دیگر: