کلمه جو
صفحه اصلی

hoop


معنی : چنبره، چنبر، انگشتر، حلقه، تسمه، احاطه کردن، حلقه زدن به، تسمه زدن
معانی دیگر : تسمه یا حلقه ای که بشکه را محکم نگاه می دارد، (بسکتبال) حلقه، هر چیز حلقه مانند: چرخ (که کودکان روی زمین می غلطانند)، حلقه ی سوزن دوزی و ملیله دوزی (که پارچه را کشیده نگه می دارد)، حلقه ی زیر دامنی زنانه (که دامن را پف کرده نگه می دارد)

انگلیسی به فارسی

حلقه، انگشتر، تسمه، تسمه زدن، حلقه زدن به، احاطه کردن


حلقه، تسمه، انگشتر، چنبر، چنبره، حلقه زدن به، تسمه زدن، احاطه کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a large ring of wood, plastic, or metal, such as that used as a child's toy or for an animal to jump through.

(2) تعریف: a circular band of metal used to hold together the strips that form the sides of a barrel, cask, or tub.
مشابه: ring

(3) تعریف: a circular or rounded figure, frame, or object.
مشابه: ring

- For earrings that evening, she decided on her gold hoops.
[ترجمه ترگمان] برای گوشواره اون شب، اون با حلقه های طلایی خودش تصمیم گرفت
[ترجمه گوگل] برای گوشواره که شب است، او بر روی حلقه طلا خود را تصمیم گرفت
- The croquet ball shot right through the hoop.
[ترجمه ترگمان] توپ کریکت با تیر به وسط حلقه پرتاب شد
[ترجمه گوگل] توپ کراکت از طریق حلقه به سمت راست حرکت کرد

(4) تعریف: a circular support for a woman's old-fashioned full skirt.

(5) تعریف: (informal) in basketball, the basket.
مشابه: rim
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: hoops, hooping, hooped
مشتقات: hooplike (adj.)
(1) تعریف: to hold together, fasten, or support with or as if with a hoop.

(2) تعریف: to surround with or as if with a hoop; encircle.
مشابه: encircle, ring

• circular band made from metal or other stiff material; object which has a circular or ring-like shape
encircle, surround; make a basket; make a slam dunk (basketball)
a hoop is a large ring made of wood, metal, or plastic.
if one person makes another jump through hoops, they make them do something difficult, boring, or unpleasant which is usually not necessary.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] حلقه - تسمه - طوقه
[زمین شناسی] حلقه، تسمه، طوقه

مترادف و متضاد

چنبره (اسم)
circle, bend, torque, hoop, core, cushion, coil, tassel, pad

چنبر (اسم)
loop, circle, ring, hoop, tore, collarbone, clavicle

انگشتر (اسم)
ring, hoop

حلقه (اسم)
loop, ring, segment, annulus, reel, chain, hoop, vortex, wicket, gird, girdle, hank, volute, wisp, curl, cincture, convolution, earring, gyre, eyelet, facia, fascia, ferrule, grummet, handfast, whorl

تسمه (اسم)
lash, hoop, bail, belt, strap, ribbon, thong, halter, carrying string, garth, latchet, strop, whang

احاطه کردن (فعل)
envelop, circle, ring, sphere, skirt, beset, hoop, orb, hedge, encircle, beleaguer, hem, corral, encompass, girdle, environ, pale, cincture, circuit, clip, whelm, ensphere, impale, insphere, laager

حلقه زدن به (فعل)
hoop

تسمه زدن (فعل)
hoop

ring


Synonyms: loop, band, circlet, circle


basketball goal


Synonyms: basket, net, rim


جملات نمونه

1. the ball hit the hoop but i tipped it in
توپ به حلقه اصابت کرد ولی من با سرپنجه آن را وارد حلقه ی بسکتبال کردم.

2. the boy rolled the hoop down the slope
پسر بچه حلقه را در سرازیری به چرخش درآورد.

3. the ball went clean through the hoop
توپ درست از وسط حلقه گذشت.

4. he lofted the basketball over the heads of the defenders and in through the hoop
توپ بسکتبال را از بالای سر مدافعان درون حلقه انداخت.

5. The acrobat could bend himself into a hoop.
[ترجمه ترگمان]آکروبات باز هم می توانست خود را به یک حلقه تبدیل کند
[ترجمه گوگل]آکروبات می تواند خود را به یک حلقه خم کند

6. The child was rolling a hoop.
[ترجمه ترگمان]بچه چرخ می زد
[ترجمه گوگل]کودک چرخدنده بود

7. The hoop rolled along the pavement.
[ترجمه ترگمان]حلقه روی زمین غلتید
[ترجمه گوگل]حلقه در امتداد پیاده رو رانده شده است

8. The worker bent an iron rod into a hoop.
[ترجمه ترگمان]کارگر میله آهنی را به یک حلقه تبدیل کرد
[ترجمه گوگل]کارگر یک میله آهن را به یک حلقه خم می کند

9. A hula hoop can be spun around the body.
[ترجمه ترگمان]یک hoop hula می تواند به دور بدن بچرخد
[ترجمه گوگل]حلقه هولا را می توان در اطراف بدن چرخید

10. Whichever team collects the most hula hoop at the end wins.
[ترجمه ترگمان]هر کدام از اعضای تیم most hoop را در انتهای برنده جمع می کنند
[ترجمه گوگل]هر کدام که تیم را جمع آوری می کند، بیشترین نتیجه را به دست می آورد

11. He felt he would be put through the hoop.
[ترجمه ترگمان]احساس می کرد که حلقه را در حلقه خواهد گذاشت
[ترجمه گوگل]او احساس کرد که از طریق حلقه می شود

12. I usually put the hoop on my fabric with the screw off to the left side towards the top.
[ترجمه ترگمان]من معمولا حلقه رو با پیچ در قسمت چپ به سمت چپ قرار می دم
[ترجمه گوگل]معمولا حلقه را بر روی پارچه من قرار می دهم و پیچ را به سمت چپ به سمت بالا قرار می دهم

13. Spinning a hoop around your midsection may sound simple, but it can take some practice to get the movement right.
[ترجمه ترگمان]یک حلقه در اطراف بخش میانی بدن خود را محکم کنید، ممکن است ساده به نظر برسد، اما می تواند کمی تمرین کند تا حرکت را درست انجام دهد
[ترجمه گوگل]چرخش یک حلقه در اطراف متوسطه شما ممکن است ساده به نظر برسد، اما می تواند حرکتی درست را انجام دهد

14. Analysis results show that asymmetry plies increase the hoop interlaminar shearing stresses by 0.
[ترجمه ترگمان]نتایج تجزیه و تحلیل نشان می دهد که plies asymmetry باعث افزایش تنش برشی بین لایه ای بر روی سطح ۰ می شود
[ترجمه گوگل]نتایج تجزیه و تحلیل نشان می دهد که ورق های نامتقارن افزایش تنش برشی بین لامار را با 0 افزایش می دهند

پیشنهاد کاربران

حلقه بسکتبال

حلقه ی بسکتبال

حلقه بسکتبال ، حلقه ، تسمه.

انگشتر یا حلقه

۱. حلقه بسکتبال
۲. حلقه لاغری ( ورزشی : همونایی که دور کمر میچرخونی )
۳. حلقه گوش ( گوشواره حلقه ای )
Hoops
Hoops earring
Lil hoops
Big hoops

تور ها سبد هایی که برای بازی بسکتبال استفاده میشود و در دو طرف زمین قرار دارد.

hoop=حلقه بسکتبال


کلمات دیگر: