کلمه جو
صفحه اصلی

ranker


معنی : سرباز، افسر سربازی کرده، افسر ترفیع یافته، افسرصفی
معانی دیگر : سرباز وظیفه، سرباز زیر پرچم

انگلیسی به فارسی

(نظامی) سرباز، افسر سربازی کرده، افسر ترفیع یافته،افسرصفی


رتبه بندی، سرباز، افسر سربازی کرده، افسر ترفیع یافته، افسرصفی


دیکشنری تخصصی

[زمین شناسی] اصطلاحی که بویژه در اروپا و آسیا برای خاکی بکار می رود که لایه هومیک آن مستقیما بر روی سنگ ماکر قرار می گیرد که معمولا سیلیسی و فاقد آهک است.

مترادف و متضاد

سرباز (اسم)
private, knave, soldier, sepoy, ranker, man at arms

افسر سربازی کرده (اسم)
ranker

افسر ترفیع یافته (اسم)
ranker

افسر صفی (اسم)
ranker

جملات نمونه

1. In every rank, great or small, 'Tis industry supports us all.
[ترجمه ترگمان]در هر رتبه، بزرگ یا کوچک، این صنعت از همه ما پشتیبانی می کند
[ترجمه گوگل]در هر رتبه، بزرگ یا کوچک، صنعت Tis از همه ما پشتیبانی می کند

2. Glory, honour, wealth, and rank, such things are nothing but shadows.
[ترجمه ترگمان]افتخار، افتخار، ثروت و مقام، چنین چیزهایی جز سایه نیستند
[ترجمه گوگل]افتخار، افتخار، ثروت و رتبه، چنین چیزهایی جز سایه نیستند

3. Money is a singular thing, It ranks with love as man's greatest source of joy. And with death as his greatest source of anxiety.
[ترجمه ترگمان]پول چیز عجیبی است، با عشق به عنوان بزرگ ترین منبع شادمانی انسان محسوب می شود و با مرگ، به عنوان بزرگ ترین منبع اضطراب
[ترجمه گوگل]پول یک چیز منحصر به فرد است، آن را با عشق به عنوان بزرگترین منبع شادی انسان است و مرگ به عنوان بزرگترین منبع اضطراب او

4. They joined the ranks of the jobless.
[ترجمه ترگمان]آن ها به صفوف بیکاران می پیوندند
[ترجمه گوگل]آنها به صفوف بیکاران پیوستند

5. A captain in the navy ranks above a captain in the army.
[ترجمه ترگمان]فرمانده نیروی دریایی از فرمانده ارتش در ارتش خدمت می کند
[ترجمه گوگل]یک کاپیتان در نیروی دریایی بالاتر از یک کاپیتان در ارتش است

6. He has improved his ranking this season from 67th to 30th.
[ترجمه ترگمان]او رده بندی خود را در این فصل از ۶۷ به ۳۰ ارتقا داده است
[ترجمه گوگل]او در این فصل از 67 تا 30 امسال بهبود یافته است

7. Promotion will mean that I'm immediately above him in rank.
[ترجمه ترگمان]Promotion به این معنی خواهد بود که من بلافاصله از او بالاتر هستم
[ترجمه گوگل]ارتقاء به این معناست که من بلافاصله بالاتر از او در رتبه است

8. He was promoted to the rank of captain.
[ترجمه ترگمان]به درجه سروانی ارتقا یافته بود
[ترجمه گوگل]او به مقام کاپیتان ارتقا یافت

9. He rose through the ranks to become a General.
[ترجمه ترگمان]از صف خارج شد تا ژنرال شود
[ترجمه گوگل]او از طریق صفوف به سمت یک جنرال تبدیل شد

10. The party's rank and file are beginning to question the prime minister's choice of advisers.
[ترجمه ترگمان]موقعیت حزب و پرونده شروع به زیر سوال بردن انتخاب مشاور نخست وزیر می کنند
[ترجمه گوگل]مقام ارشد حزب شروع به سوءاستفاده از انتخاب مشاوران نخست وزیر می کند

11. This move sowed dissension within the party ranks.
[ترجمه ترگمان]این حرکت در صف افراد ایجاد شد
[ترجمه گوگل]این حرکت باعث اختلاف در صفوف حزب شد

12. He rose through the ranks to become managing director.
[ترجمه ترگمان]او از میان صفوف بلند شد تا رئیس اداره شود
[ترجمه گوگل]او از طریق صفوف به سمت مدیر عامل تبدیل شد

13. I rank her achievement very highly.
[ترجمه ترگمان]من موفقیت او را خیلی مهم می دانم
[ترجمه گوگل]من موفقیت بسیار خوبی را رتبه بندی می کنم

14. There was widespread support for him among the rank and file.
[ترجمه ترگمان]پشتیبانی گسترده ای از او در میان رتبه و پرونده وجود داشت
[ترجمه گوگل]در میان مقام و جایگاه او، حمایت گسترده ای از او وجود داشت


کلمات دیگر: