کلمه جو
صفحه اصلی

rat


معنی : میهن فروش، موش صحرایی، موش، ادم موش صفت، دسته خود را ترک کردن، کشتن، موش گرفتن
معانی دیگر : (جانورشناسی) خرموش، موش صحرایی(تیره های muridae و cricetidae که از موش خانگی یا mouse بزرگترند)، (خودمانی) آدم بدجنس و پنهانکار، نابکار، سفله، (خودمانی) خبرکش، جاسوس، خائن، اعتصاب شکن (کارگری که برخلاف دوستان اعتصابی خود سر کار حاضر می شود)، (خودمانی - مثل موشی که کشتی در حال غرق را ترک می کند) دوستان یا هم - مرامان خود را ترک کردن، ناروزدن، خیانت کردن، رفیق نیمه راه بودن، خبر کشی کردن، جاسوسی کردن، گیسوی خود را پف دار کردن، پف انداختن، وزدار کردن

انگلیسی به فارسی

(جانورشناسی) موش صحرایی، آدم موش صفت، موش گرفتن، کشتن،دسته خود را ترک کردن، خیانت


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: any of several long-tailed rodents that resemble but are larger than mice.

(2) تعریف: any of various animals resembling the rat.

(3) تعریف: (slang) a scoundrel, esp. a betrayer or informer.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: rats, ratting, ratted
مشتقات: ratlike (adj.)
• : تعریف: (slang) to betray or inform on one's associates.
مشابه: sing, tattle

• large long-tailed rodent that resembles a mouse; traitor, one who betrays, informer
betray an accomplice to police; abandon one's associates, desert one's colleagues

مترادف و متضاد

informer


میهن فروش (اسم)
betrayer, ratter, quisling, judas, rat, serpent, sell-out

موش صحرایی (اسم)
rat, field mouse, gerbil, vole

موش (اسم)
rat, mouse

ادم موش صفت (اسم)
rat

دسته خود را ترک کردن (فعل)
rat

کشتن (فعل)
benumb, amortize, destroy, dispatch, administer, administrate, kill, murder, assassinate, mortify, amortise, fordo, extinguish, rat, burke, butcher, smite, knock off, misdo

موش گرفتن (فعل)
rat, mouse

Synonyms: backstabber, betrayer, blabbermouth, canary, deep throat, double-crosser, fink, informant, sneak, snitch, source, squealer, stoolie, stool pigeon, tattler, tattletale, turncoat, whistle-blower


جملات نمونه

1. a rat hole
سوراخ موش صحرایی

2. the rat was hiding in a crevice under a cliff
موش در شکاف زیر تخته سنگی پنهان شده بود.

3. smell a rat
مشکوک شدن،(به حیله یا توطئه و غیره) پی بردن

4. smell a rat
(عامیانه) به عیب یا اشکال یا نابسامانی پی بردن،مشکوک شدن

5. He used some cheese to trap the rat.
[ترجمه ترگمان] اون از پنیر استفاده کرد تا موش رو گیر بندازه
[ترجمه گوگل]او از بعضی از پنیر ها برای تکان دادن موش استفاده کرد

6. The hungry rat ravened down the poison bait.
[ترجمه ترگمان]موش گرسنه به طعمه سم حمله کرد
[ترجمه گوگل]موش گرسنه طعمه سمی را طعمه انداخت

7. Paul got caught up in the rat race and was never at home.
[ترجمه ترگمان]پل تو مسابقه موش گیر کرده و هیچ وقت خونه نبوده
[ترجمه گوگل]پولس در مسابقه موش ها گرفتار شد و هرگز در خانه نبود

8. But you promised to help us, you rat!
[ترجمه ترگمان]اما تو قول دادی به ما کمک کنی، موش کثیف!
[ترجمه گوگل]اما تو قول دادی که به ما کمک کنی

9. The biology students had to dissect a rat.
[ترجمه hani] دانشجویان زیست شناسی باید یک موش را کالبد شکافی کنند
[ترجمه *.*] دانش آموزان زیست شناسی باید یک موش صحرایی را کالبد شکافی کنند.
[ترجمه ترگمان]دانش آموزان زیست شناسی باید موش را کالبد شکافی کنند
[ترجمه گوگل]دانشجویان زیست شناسی باید یک موش را تجزیه و تحلیل کنند

10. A rat squeaked and ran into the bushes.
[ترجمه ترگمان]موشی جیغ کشید و به طرف بوته ها دوید
[ترجمه گوگل]یک موش جیغ کشید و به بوته ها زد

11. I had to get out of the rat race and take a look at the real world again.
[ترجمه ترگمان]باید از مسابقه موش خلاص می شدم و دوباره به دنیای واقعی نگاه می کردم
[ترجمه گوگل]من مجبور شدم از نژاد موش خارج شوم و دوباره به دنیای واقعی نگاه کنم

12. So you've changed sides, you dirty rat!
[ترجمه ترگمان]پس شما دو طرف تغییر کردین! موش کثیف!
[ترجمه گوگل]بنابراین شما دو طرف را عوض کرده اید، موش کثیف!

13. A brown rat scurried across the road.
[ترجمه ترگمان]یک موش قهوه ای به سرعت از جاده گذشت
[ترجمه گوگل]یک قهوه ای قهوه ای در سرتاسر جاده گریخت

14. Like a rat in a hole.
[ترجمه ترگمان]مثل یه موش توی سوراخ
[ترجمه گوگل]مثل یک موش در سوراخ

15. The dog was killed by rat poison .
[ترجمه ترگمان]سگ توسط مرگ موش کشته شد
[ترجمه گوگل]سگ توسط سم موش کشته شد

16. The pest control officer put bowls of rat poison in the attic.
[ترجمه ترگمان]مامور کنترل pest کاسه سم موش را در اتاق زیر شیروانی گذاشت
[ترجمه گوگل]افسر کنترل آفات کاسه موش های موش را در اتاق زیر شیروانی قرار داد

17. Bottles of lemonade doctored with rat poison were discovered in the kitchen.
[ترجمه ترگمان]بطری های لیموناد با مرگ موش در آشپزخانه کشف شده اند
[ترجمه گوگل]بطری های لیموناد با سم موش صحرایی در آشپزخانه کشف شد

18. A rat had gnawed a hole in the box.
[ترجمه ترگمان]یک موش سوراخی در جعبه بود
[ترجمه گوگل]یک موش یک سوراخ در جعبه گله کرده بود

اصطلاحات

rats!

(آمریکا- عامیانه- ندای حاکی از ناخشنودی و غیره) اه، چه بد!، لعنت!


rats desert a sinking ship

هنگام خطر آدم‌های ترسو (از همه زودتر) فرار می‌کنند


smell a rat

مشکوک شدن، (به حیله یا توطئه و غیره) پی‌بردن


پیشنهاد کاربران

موش فاضلاب

حیوانی همچون موش اما بزرگتر از آن

موش صحرایی

خیانتکار، آدم فروش

خبرچین

در معنی بیولوژیکی منظور از Rat همان موش صحرایی است که جثه بسیار بزرگتری از موش های معمول یا mouse دارد، اما در حالت مکالمه و به منظور کنایه به معنی خبرچین و آدم پلید هم استفاده می شود

midnight rats یا mid rats
به معنی غذایی است که در نیمه شب خورده می شود. در اصطلاحات نظامی وقتی افسران زمان خوردن شام را نداشته باشند یک سوسیس سرخ شده بعنوان غذای mid rats است.

گرزه

Rat on somebody:
زیرآب کسی رو زدن
My coworker ratted on me.
همکارم زیرابم رو زد.

run a rat race
به یه کاری چسیبیدن - می چسبند به یه کاری یا چیزی

Laboratory rat : موش آزمایشگاهی


کلمات دیگر: